فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسوی_عشق
#قسمت_اول
یک هفته گذشت...
حوالی ساعت عاشقی شب دوشنبه بود، هر یک در انتظار نشسته تا زمان حرکت فرا رسد...!
و زمانش رسید...
قدم به قدم و دوش به دوش...!؟
سوار بر اتوبوس و راهی دیار عشق شدیم...
ادامه دارد....
#به_سان_خورشید
#راهیان_نور
#واحد_خواهران_بسیج_دانشجویی
#دانشگاه_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسوی_عشق
#قسمت_دوم
یک هفته گذشت...
صدای بانگ اذان ظهر به گوش میرسید که رسیدیم به دوکوهه، همه خسته بودیم، اما سعی میکردیم با دقت همه جا را بنگریم که چیزی برای از دست دادن نباشد....
اندکی استراحت و رسیدگی به شکمهای گرسنه..!!
وحال دوباره این ما بودیم ک سوار براتوبوس بسوی معراج حرکت میکردیم...
رسیدیم...!!
بازهم بانگ اذان و نماز در کنار شهدا....
ادامه دارد....
#به_سان_خورشید
#راهیان_نور
#واحد_خواهران_بسیج_دانشجویی
#دانشگاه_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسوی_عشق
#قسمت_سوم
یک هفته گذشت...
از خواب گذشتن سخت بود...
اما برخاستیم و راه افتادیم بسوی گلزار شهدایی متفاوت...
جایی که غواصان دریادل دست بسته درآن رهاشده بودند...
از حال و هوای گلزار شهدای آبی چه بگویم، که گفتنی نیست...
ادامه دارد...
#به_سان_خورشید
#راهیان_نور
#واحد_خواهران_بسیج_دانشجویی
#دانشگاه_زنجان
#بسوی_عشق
#قسمت_چهارم
یک هفته گذشت...
ظهر سه شنبه بود، بانگ اذان به گوش میرسید که به علقمه رسیدیم.
نماز را به جماعت خواندیم و به روایت راوی گوش فرا دادیم.
سپس به سوی شلمچه حرکت کردیم که از سوی مسئول کاروان بستنی مهمان شدیم.
به شلمچه که رسیدیم آفتاب رفته رفته با آسمان خداحافظی میکرد و ما را با خاکی که جوانان غریبانه در آن دفن شده بودند تنها گذاشت...
#به_سان_خورشید
#راهیان_نور
#واحد_خواهران_بسیج_دانشجویی
#دانشگاه_زنجان
هدایت شده از ~| از دانشگاه تا دانشگاه |~
#بسوی_عشق
ادامه #قسمت_چهارم
روی این خاک های غریبانه نمازی به جماعت بپا داشتیم. از شلمچه که برمیگشتیم حس و حال ها غریب بود...
با این حس و حال غریب و غربت به احیا نشستیم و تا نیمه های صبح با خدا صحبت کردیم.
ادامه دارد...
#به_سان_خورشید
#راهیان_نور
#واحد_خواهران_بسیج_دانشجویی
#دانشگاه_زنجان