#سهراب_سپهری
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن.
بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد
#تقدیم به عزیزی در اصفهان
https://eitaa.com/masire197
آقای #کیوان_شاهبداغی شعری را با اقتباس از #سهراب_سپهری عزیز سروده است بسیار زیبا و پر محتوا . لطفا بخوانید و لذت ببرید:
نه تو می مانی،
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
https://eitaa.com/masire197
#شعر
گلی ازشاخه اگر میچینیم
برگ برگش نکنیم
وبه بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن هی بخوانیمُ ببوسیم
و معطر بشویم
شاید از باغچهی کوچک اندیشهمان گل روید
#سهراب_سپهری
https://eitaa.com/masire197
#شعر
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدم هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست...؟!
#سهراب_سپهری
https://eitaa.com/masire197
photo_2023-07-31_19-13-52.jpg
حجم:
118.5K
به چه میاندیشی؟ نگرانی بیجاست ...
عشق اینجا و تو اینجا و خدا هم اینجاست
#سهراب_سپهری
@Masire197
من اناری را میکنم دانه، به دل میگویم
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود
میپرد در چشمم آب انار:
اشک میریزم
مادرم میخندد، رعنا هم ...
#سهراب_سپهری
@Masire197
#سهراب_سپهری
شب آرامی بود
میروم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند و مرا برد به آرامش زیبای یقین...❤️
مسیر را متفاوت طی کن