هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم
🔶از مادربزرگش ...🔶
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
حلقه بزرگی از شاگردانش در مسجد بزرگ دمشق، گِرد او جمع شده بودند. درس پایان یافته بود و مثل همیشه، شاگردانش اطرافش را گرفته بودند و سوالبارانش میکردند. او هم با سعه صدر به سوالات مهمشان جواب میداد.
-استاد در این ایام غیبت صغری چه کنیم؟
-آنگونه که به ما رسیده، به زودی غیبت کبری آغاز میشود. اگر از منِ پیرمردی که هفتاد هشتاد سال عمر خودش را در علوم مختلف صرف کرد میشنوید، در تحصیل علم و دستگیری از یتیمان آل محمد که همان شیعیان هستند کوشا باشید. کاری به جز دستگیری و خدمت به مردم به ما یاد ندادهاند.
-استاد چرا به بیت المقدس برنمیگردید؟ مگر شما متولد بیت المقدس نیستید و سالهای زیادی در حلب و بیت المقدس زندگی نکردید؟ چرا دمشق؟
-به خاطر علم پسر جان. علم. اگر هفتاد هشتاد سال دیگر هم عمر کنم، مانند تشنه ای که دنبال آب حیات است، دنبال علم خواهم رفت. هنوز به پنجاه سال نرسیده بودم که لقب کشاجم را برای خود انتخاب کردم. کاف اشاره دارد به کاتب بودن، شین اشاره دارد به شاعر بودن، الف اشاره دارد به ادبیات، جیم اشاره دارد به علم جدل و منطق، میم اشاره دارد به متکلم و منجم بودن. سالها بعد وقتی در طب به جایی رسیدم که حرف اول را در حلب و دمشق و بیت المقدس میزدم، طاء به اول اسم خودم افزودم و شدم «طکشاجم»
همه شاگردان لبخند زدند و استاد را ستودند. یکی از شاگردان سوالی پرسید که سبب شد طکشاجم برای لحظاتی سرش را پایین بیندازد و سکوت کند. آن شاگرد پرسید: «استاد! چرا شعر؟ منکر طبع لطیف شما نیستم اما بنظرتان شاعر بودن با علوم بزرگی که در سینه دارید، جمع میشود؟»
طکشاجم پس از اندکی سکوت، سر بلند کرد و گفت: «شعر را از مادربزرگمان داریم. همانگونه که ایمان و اسلام را از آن بانو داریم. اصل و نسب ما به یهودیانی میرسد که ... بگذریم ... مادر بزرگی داشتم. سالها با مردی بی رحم زندگی کرد. مردی که تخصصش شکنجه و زندانبانی بود. اینقدر حرفه ای شیعیان و مخالفان عباسی را شکنجه میداد که معمولا کسی در برابرش مقاومت نمیکرد و زود میشکست. تا اینکه ماموریتی به او رسید. زندانی به او سپردند که مرد خاصی بود. از او دنبال حرف نبودند. فقط قصدشان شکستن او بود. قصدشان حذف او از پیشِ چشم و انظار شیعیان بود. به مدت هفت سال در دو زندان زندانی اش کردند اما جواب نداد. انواع و اقسام عملیات روانی علیه او انجام دادند ... از آوردن زنان آوازخوان و رقاصه گرفته تا تبعید و تهدید خانواده اش ... هیچ اثری بر آن زندانی نداشت.
پدربزرگم احساس شکست میکرد. شش ماه وقت گرفت تا فکری به حال آبرویش کند. آن زندانی شده بود قاتل آبروی پدربزرگِ یهودی ما که نامش سِندی بن شاهک بود.
سندی بن شاهک به اورشلیم رفت. به نزد اساتید و فحولِ و چیره دستان یهود مراجعه کرد. از آنان مشورت گرفت. آنان به او گفتند که تا زندانی را وارد خانهات نکنی و مدام تحت نظر نداشته باشی، زندانی فرصت استراحت و تنفس پیدا میکند. وقتی زندانی فرصت تنفس و برخورد با نور را پیدا کند، عقل و مشاعرش کار میکند و تبدیل به رقیب میشود و کارِ شکستن او دشوارتر میگردد. آنان به او پیشنهاد ساختن مطامیر دادند.
🔺مطامیر چیست؟ در زیرزمین خانه ها چاهی را حفر میکردند که به جای این که مستقیم در زمین فرو برود، به حالت پلکانی و کَج تا عمق بیست سی متر در قعر زمین میرفت. با عرضی به اندازه نشستن یک نفر. یعنی پله ها به اندازه رفتن فقط یک نفر جا داشت. تهِ این مطامیر مخوف، سقفی کوتاه، یعنی به اندازه نصفِ ایستادن یک انسان معمولی ارتفاع داشت. خب در چنین شرایطی نه میتوان خوابید و نه میتوان ایستاد. فقط باید خود را جمع کرد و به دیوار آن گودال تاریک تکیه داد.»
اشک، تمام صورت طکشاجم را فرا گرفته بود. دستی به صورت و محاسنش کشید و ادامه داد: «روزی مادربزرگم دیده بود که سِندی به همراه یک نفر وارد منزل شد. سربازان حکومتی آن دو نفر را به منزل رسانده بودند و رفته بودند. مادربزرگم از سندی پرسیده بود که این مرد کیست که با چشم و دست بسته به زیرزمین بردی؟
سندی گفت: این مرد همان کسی است که آبروی چهار خلیفه را برده. آبروی مرا هم برده. نه میشکند و نه حرف میزند. اینقدر اینجا میماند که یا جنازه او مطامیر خارج شود یا جنازه من!
ادامه مطلب👇
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
مادربزرگم با وحشت گفت: یعنی آن مرد قرار است در گودال زیرزمین حبس شود؟! فکر نمیکردم خانه ام زندان شود و از حالا من و تو و بچه ها بشویم زندان بان!
سندی گفت: حق ندارید به طرف مطامیر بروید. روزی نصف نان و جرئه ای آب از بالا ... از سوراخی که از درش ساخته ایم، به قعر آن بینداز و برو!
مادربزرگم میگفت از وقتی آن مرد در سیاه چال خانه ما حبس شد، قلبم آرام و قرار نداشت. وقتی سندی در خانه نبود، به نزدیکیهای زیرزمین میرفتم. هر روز آن مرد، وقتی از عبادتهایش فارغ میشد، با سوز و آه، شروع به خواندن ابیات و اشعاری میکرد که جان را میسوزاند. در یکی از ابیاتش خود را موسی بن جعفر معرفی کرده بود. مادر بزرگم به مادرم گفته بود که شنیدم که چند مرتبه در اشعارش خود را موسی بن معرفی کرد.
روزها از پیِ هم میگذشت و مادربزرگم هر روز، به محض رفتن سندی از خانه، خود را به پشت درِ مطامیر میرساند و به مناجات و اشعار موسی بن جعفر گوش میداد. تا این که کمکم طبع شعر مادربزرگم گل کرد و شروع به سرودن اشعاری در مناقب موسی بن جعفر کرد. مادرم میگفت وقتی مادرش برای آنان لالایی میخوانده، از موسی بن جعفر میگفته. از اجداد معصومش که در اشعار موسی بن جعفر بوده برای مادرم و دیگر بچه هایش میخوانده. تا این که این طبع لطیف را سینه به سینه از مادربزرگم به مادرم و از مادرم به من منتقل شد و به همین خاطر است که اکثر اشعارم در مدح موسی بن جعفر است.
هر کدام از شاگردان طکشاجم خود را به گوشه ای از کلاس درس انداخته بود و مشغول ناله و گریه بودند. اما از آن روایت جانسوز، خودِ طکشاجم که در سنین پیری به سر میبرد، بیشتر از همه خُرد شده بود و اشک میریخت.
وقتی شاگردان کنار رفتند و طکشاجم میخواست از مسجد خارج شود این جملات را زیر لب میگفت و آهسته آهسته قدم برمیداشت و مسجد را ترک کرد: «اگر آن مادربزرگ نبود، اگر محبت آن زندانی در قعر سجون به دل مادربزرگان نمیافتاد ... نه ما طعم اسلام میچشیدیم و نه لذت شیعه بودن ... و نه سینهمان مملو از علوم آل محمد میشد. رحمت و غفران الهی به آن مادربزرگ و آن لالایی ها و ... درود بی حد و حصر پروردگار عالم به موسی بن جعفر و اجداد و اولاد طاهرینش.»
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@Mohamadrezahadadpour
👈 *فوتبال و هویت ایرانی _ اسلامی و انتخابات*
✅ برد ایران مقابل ژاپن خیلی شیرین و دلچسب بود. آنقدر که همه را به وجد آورد. اما شیرینی این برد را میتوان در آینه بودنش از حقایق اصیلی دید که کمتر مورد توجه است.
⬅️ بعد از برد امیرخان قلعهنویی به #سجده میافتد و بقیه بازیکنها هم همین طور.
⬅️ انصاری فرد ماجرای سپردن پنالتی به جهانبخش را تعریف میکند و میگوید به امیرخان گفتم #مادر علیرضا داخل استادیوم است و امکان ندارد مادر #دعا کند و نشود.
⬅️ محمد محبی استوری میگذارد که مگر میشود به ابالفضل العباس متوسل شوی و نتیجه نگیری و خود را الی الابد مدیون #عباس میداند.
✅ این کلیدواژهها فقط چند کلمه نیستند: سجده، دعا، مادر، عباس... اینها #عمق_هویتی ما هستند که به طول یک تاریخ در فرهنگ ما ریشه دوانیده اند.
✅ #ماهیت_مبارزه و پیروزی و حتی شکست ايرانی از اساس متفاوت است با بقیه. اینجا یک تابلو از #غیرت_ایرانی در کنار #هویت_دینی میبینی که همهجا فریاد میشود. #دین در نهاد انسان ايرانی ریشه دارد به هر رنگ و مدلی که باشد. این هویت دینی را نبايد کم گرفت.
✅ برای ایرانی #هویت_ملی اش بسیار مقدس است. وقتی مبارزه میکند برای دل ملتش میجنگد چه در زمین فوتبال و تشک کشتی مقابل تیلور باشد، چه پشت #خاکریز یا دمشق و حلب.
✅ امروز همه #ما ایرانی ها شاد شدیم و دشمن دقیقاً این #ما را هدف گرفته است. روزهای تلخ فوتبال در جام جهانی را یادمان نرفته که چقدر کوشیدند این #ما تکه تکه و در مقابل هم شود. باید تا میتوانیم این ما را حفظ کنیم، تقویت کنیم، همان چیزی که آقا از آن به وحدت و #انسجام_ملی یاد کردند.
✅ برد شیرین ایران آن هم در آستانه #انتخابات که میکوشند آن را سرد کنند میتواند یک زمینه باشد که ایرانی برای حفظ و اعتلای همان هویت ملی و دینی اش به میدان و کارزار انتخابات بیاید. اینها را باید #تدبیر کنیم و از این #سرمایه_اجتماعی بهره ببریم برای انقلاب...
#هویت_دینی
#انسجام_ملی
#غیرت_ایرانی
#عمق_هویتی
#انتخابات
#فوتبال
👈 کانال تحلیل وخبر فاستقم کماامرت عبدالمجید ارجمندی
https://ble.ir/fastaghem_313
https://eitaa.com/joinchat/1183252760C09ecf43283
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی شهید محمد کیهانی
در آخرین لحظات محاصرهی داعش
4630-attachment-روضه-جانسوز-_-باب-الحوائج-حضرت-امام-موسی-ابن-جعفر-_-حاج-محمود-کریمی.mp3
1.98M
روضه جانسوز امام کاظم...
🌷 موسی شدی که معجزه ای دست وپا کنی
راهی برای رد شدن قوم ، وا کنی ...
حاج محمود کریمی
#ارسالی_مخاطبین
🔴 خفقان شدید زمان امام کاظم (علیه السلام)
🔴 خفقان شدید زمان امام کاظم (علیه السلام) و سرگردانی شیعیان در تشخیص امامِ بعد از امام صادق علیه السلام
هشام بن سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه عبدالله افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.
من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند. ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمیگوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.»
پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟
در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا».
من ترسیدم که او جاسوس خلیفه منصور دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد. به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بیجهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.»
پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه بسوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است] گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.»
با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش رل اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.» پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود.
پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و مفضل بن عمر و ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) میآمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند
منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215
کافی ج1، ص352
در ادامه مطلب قبل باید بگم
انقدر امام صادق علیه السلام نگران جان امام کاظم بود علیه السلام صریحا نه تنها نفرمود امام بعدی کیه
بلکه تو وصیتنامهشون اسم پنج نفر رو ذکر کردن که یکیش خود منصور دوانیقی بود. وقتی منصور دستور داد وصیت حضرت رو بنخونن و امام بعدی که وصیت شده رو به قتل برسونن، با این تدبیر امام صادق با اسم 5 نفر مواجه شد و گیج شد و جان امام کاظم حفظ شد
هشام بن سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه عبدالله افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.
سلام عزیزم اگه براتون مقدوره توگروههاتون بگیدبرای رفع مشکل اضطراری من خیلی دعا کنند نماز، توسل، ختم، هرچه که بلدن انجام بدن خیلی خیلی اورژانسیه
ممنونم انشالله بادعای شما یه معجزه ای بشه درویشی
💠 نمــاز شــب بیسـت و چهارم مـاه رجـب برای کسب سلامت دنیوی و اخروی
❇️ پیامبر اکـرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
⬅️ هركس در شب بيست و چهارم ماه رجب چهل ركعت نماز بخواند در هر ركعت سورهى «حمد» یک بار و آيهى آمَنَ اَلرَّسُولُ یک بار و سورهى توحید «قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ» را یک باربخواند، خداوند متعال براى او هزار عمل نيك مىنويسد و هزار گناه او را مى بخشد و هزار درجه او را بالا مىبرد و هزار فرشته از آسمان فرود مىآيند و دست به سوى آسمان بلند كرده و بر او درود مىفرستند و نيز خداوند متعال، سلامت دنيوى و اخروى را به او عطا مىكند و گويى كه شب قدر را درك كرده است.
📚 اقبال الاعمال ص ۶۵۵
📕 آمن الرسول : دو آیه پایانی سوره بقره
✅ چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
عید مبعث بر مسلمین جهان مبارک
مراسم جشن هیئت فاطمیون
💫روز چهارشنبه
📆مورخه ۱۸ بهمن ۱۴۰۲
🎤سخنران استادسرکار خانم عابدینی
⏰ :15
🎤مداحی با نوای گرم استاد سرکار خانم
عسگری
⏰ :16
🏚 منزل خانم پازتاریان
سعدی ۲۳ پلاک ۷۹