eitaa logo
مسیر بهشت🌹
7.4هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
9.7هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
2 پسر عموم مصطفی همراه من به دانشگاه وارد شد....هر دومون متولد یک سال بودیم . من خودم از مصطفی خوشم نمی‌اومد و نمی‌خواستم که باهاش ازدواج کنم. فقط اجبار خانواده بود اونم داداش بزرگم که بعد از مرگ پدرم مرد خونه شده بود و حرف آخر با اون بود کسی هم حق اعتراض نداشت. وقتی که می‌دیدم داداشم رضا همه خواستگارام رو به بهونه‌ای رد می‌کنه ناراحت شدم . به هر حال من حق داشتم در مورد آینده م نظر بدم برای همین رفتم که با مامان حرف بزنم. کمی برام سخت بود دختری که تا دیروز جز درس و دانشگاه در مورد موضوع دیگه‌ای با خانواده‌اش حرف نزده بود الان بخواد در مورد خواستگاراش حرف بزنه و بگه که می‌خواد به ازدواج فک کنه‌. ادامه‌دارد. کپی حرام.
3 رفتم پیش مامان ... مامان نگاهم کرد و گفت _ خوبی هدی جان؟ درس دانشگاه چطوره ؟ سری تکون دادم و گفتم _ ممنون مامان خداروشکر درسا خوب پیش میرن. با دقت بیشتر نگاهم کرد و بعدش پرسید _ اتفاقی افتاده مادر ؟ به تایید سری تکون دادم و گفتم _ مامان می‌خواستم در مورد داداش رضا باهاتون حرف بزنم‌ . مامان با کنجکاوی بیشتر نگاهم کرد_ رضا چی شده؟ کمی من من کردم و گفتم _ درسته که داداش رضا بزرگتره اما این درسته که بخواد در مورد آینده من تصمیم بگیره و به خواستگارام بدون اینکه حتی مشورتی با من کنه جواب رد بده؟ مامان کلافه نگاهم کرد و گفت_ میگی چیکار کنم؟ پاشو کرده توی کفش که فقط باید زن مصطفی شی. من خودم مخالفم دخترم این همه برات زحمت کشیدم که الان بری زن مصطفی شی! ادامه دارد. کپی حرام.
4 مامان ادامه داد_ مصطفی که از رشته دانشگاهش مشخصه! فوقش بتونه یه مغازه بزنه بیشتر از اون نمیتونه! اما تو چی؟ تو معلم میشی. الانم که داداشت داره همه موقعیت‌هاتو می‌پرونه ! منم که کاری از دستم بر نمیاد با کلافگی گفتم _ خب مامان باهاش حرف بزنید اینطوری که نمیشه . مامان که بدجوری کلافه شده بود گفت _ من که زبونم مو درآورد از بس که باهاش حرف زدم اما باشه به خاطر تو یه بار دیگه بهش میگم شاید اینبار سر عقل اومد‌. مامان دوباره باهاش حرف زد اما بی‌فایده بود و رضا بازم حرف خودش بود. همیشه سر نمازم از خدا می‌خواستم تا کمکم کنه یه شوهر با موقعیت بهتری گیرم بیاد . مصطفی پسر خیلی خوبیه... درسته که خانواده عمو هم خانواده بدی نبودند اما مشکل اینجا بود که من با اونا سازگاری نداشتم و مصطفی رو پسند نمی‌کردم. ادامه دارد. کپی حرام.
🔹🍃🌹🍃🔹 ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 علیه السلام عجل الله 🔹🍃🌹🍃🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️در مشکلات است که انسان ها آزمایش می شوند.. 🌹شهید حسین خرازی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
5 درسم که تموم شد بلافاصله برای تدریس به عنوان نیرو جذب آموزش و پرورش شدم. همون موقع داداشم هم زن گرفت. فکر می‌کردم بعد از اینکه ازدواج کنه و از این خونه بره دیگه نمی‌تونه برای من تصمیم بگیره اما بعد از ازدواجش همچنان روی حرفش مونده بود. دیگه تصمیم خودمو گرفتم که خودم باهاش حرف بزنم. من تا کی باید تحمل کنم و این موقعیت‌های خوب را از دست بدم. همون موقع که تصمیم گرفتم با داداشم حرف بزنم یه خواستگار داشتم که توی دادگاه کار می‌کرد و موقعیت خوبی داشت هم از نظر شغلی هم از نظر خانوادگی‌. رضا داداشم می‌خواست بره با مصطفی حرف بزنه اما مامانم مانع شد و گفت که می‌خوای دخترمو سنگ رو یخ کنی که فردا بگن اومدن در خونمون برای اینکه دخترشونو بگیریم! دختر من الان یه خواستگار خوب داره و اگه من اختیار هدی رو دارم می‌خوام اونو شوهر بدم. ادامه دارد. کپی حرام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✦🍀❥🌸🕊❥🌺✦ ✨| ↻|خبرآمدنش‌راهمہ‌جاپخش‌ڪنید ↻|مےرسدلحظہ‌میعاد، ↻|منتقم‌مےرسدوروز حتما ↻|مےشود دلشادبہ‌امیدخدا ‌‌‌‌『اللّٰھُمَ‌عجلْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج』 🍃🌹 ویژه فرج👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/d7czt (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) ✨ 🌿💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عنایت امیرالمؤمنین علیه السلام به درخواست عرب بادیه نشین- حجةالاسلام بندانی نیشابوری ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ۲۴ هزار شهید تهران: کشورهای اسلامی باید شریان‌های حیاتی رژیم صهیونیستی را قطع کنند. امت اسلامی در آیندۀ نه چندان دور پیروزی مردم غزه را خواهد دید. 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
6 بین مامان و داداشم درگیری به وجود اومد... از اون به یعد داداشم برای یه مدت کلاً باهامون حرف نمی‌زد. مامانم اومد نظرمو در مورد حمید خواستگارم که توی دادگاه کار می‌کرد پرسید. از نظر من موقعیت خیلی خوبی داشت و وقتی که مامانم موافق بود منم گفتم که حرفی ندارم و قرار شد که بیان در مورد مراسمات عقد و نامزدی حرف بزنند‌. داداشم همچنان از ما دلخور بود هر چقدر که مامانم بهش گفت به عنوان بزرگتر باید تو مراسم باشه اما حاضر نشد این کارو بکنه و گفت اون موقع که جواب مثبت دادین بزرگتر نبودم الان یادتون افتاده که این خونه بزرگتری هم داره! دیگه خودم دلمو به دریا زدم و رفتم که با داداشم حرف بزنم. بهش گفتم_ داداش من هیچ علاقه‌ای به مصطفی ندارم اگه هنوزم می‌خوای منو به اجبار زن مصطفی کنی به آقا حمید جواب منفی میدم اما بدون که هیچ عشق و علاقه‌ای بین من و پسرعموم نیست و ممکنه خیلی زود ازدواجمون به طلاق بکشه و زندگیمون از هم بپاشه‌‌. اون روز خیلی با داداشم حرف زدم و بلاخره موفق شدم که قانعش کنم. داداشم دیگه مخالفتی نکرد و به عنوان بزرگتر ازم حمایت کرد. الان که شش سال از ازدواج منو حمید می‌گذره صاحب یک دختر سه ساله به نام زهرا هستیم و من در کنار همسرم خیلی خوشبختم‌. مصطفی هم به خاطر اینکه شغل مناسبی نداره هنوز بعد از این همه سال با هیچ دختری ازدواج نکرده. پایان. کپی حرام.
33.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💯 منتشر شد ... 🎦 نماهنگ "بهترین بابا" ☘🌺🍀 ویژه ولادت امام علی(ع) توسط گروه سرود ضحی منتشر شد. ● لینک نسخه تلویزیونی 👇 🟣 https://my.uupload.ir/dl/eyKgdkBVمشاهده فوری در آپارات 👇 🟣 https://aparat.com/v/BvPOk ┄┅══✧❁🌸❁✧══┅┄
Ali-Fani-Elahi-Azumal-Bala-320-1.mp3
9.08M
❣ 🎙دعای الهی عظم البلا اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ... •🌱•بَرقآمتِ‌دِلرُباۍِ‌مَھدے‌صلوات•🌱• 🌺ا
1 ۱۹ سالم بود که نامزد کردم.... نامزدم ایمان پسر خیلی خوبی بود و کاملاً مورد تایید پدر و مادرم. پدر و مادرم خیلی ایمان رو دوست داشتن و بهش می‌گفتن که تو هیچ فرقی با پسرمون نداری ما پسر نداشتم و تو الان پسر ما هستی. از طرفی ایمان خیلی دوستم داشت و منم به همین خاطر احساس خوشبختی می‌کردم. ایمان زندگی سختی داشته بعد از مرگ مادرش، پدرش با یه زن دیگه ازدواج کرده بود و نامادریش ایمان رو مدام عذاب می‌داد. مادرم همون اوایل بهم هشدار داد که نامادری ایمان ممکنه بعداً براتون دردسر درست کنه. من اهمیتی ندادم گفتم که خود ایمان از نامادریش متنفره و حاضر نیست که حتی شب ها هم برای خواب بره به خونه پدرش. سال اولی که عقد بودیم ایمان همه جوره هوامو داشت هر چیزی که می‌خواستم برام می‌گرفت با وجود اینکه بهش می‌گفتم پولاتو پس انداز کن که بعداً باهاشون بتونیم یه خونه خوب کرایه کنیم و زندگیمونو بچرخونیم. ادامه دارد. کپی حرام‌.
🌸 اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِكُمْ إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبيراً و اموال يتيمان را [هنگامى‌كه به حدّ رشد رسيدند] به آن‌ها بدهيد؛ و اموال بد [خود] را، با اموال خوب [آن‌ها] عوض نكنيد؛ و اموال آنان را همراه اموال خودتان [با مخلوط‌كردن يا تبديل‌نمودن] نخوريد، زيرا اين گناه بزرگى است. 📗سوره نساء آیه ۲ 🌹🍁🌹🍁🌹🍁 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
شروع صبح و تعجیل در فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باصلوات برمحمد(ص)وآل محمد(ص)♥️ اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فرجهم🌤 🌹🍁🌹🍁🌹🍁 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
‍ ☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️ ✨امروز شنبه 7 بهمن 1402 هجرے شمسى🗓 15 رجب 1445 هجری قمرے🗓 27 ژانویه 2024 ميلادى🗓 ذکر روز شنبه 🌷 ✨دعای برکت روز: 🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو: (الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ.اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ. 📘بحار الأنوارج87/ص356 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤 🌹🍁🌹🍁🌹🍁 🌹 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
اما باز ایمان کار خودشو می‌کرد و برای من ولخرجی می‌کرد. خودم از این وضع اصلا راضی نبودم چند باری به پدرم گفتم که با خود ایمان حرف بزنه و بگه کمتر برای من بریز و بپاش بکنه ک پولاشو پس انداز کنه. پدرم ا بهم افتخار کرد و گفت با اینکه سنت زیاد نیست و هم سن و سالای تو فقط به دنبال ولخرجی هستند اما تو به فکر زندگی هستی و به فکر شوهرت هستی. پدرم با ایمان حرف زد و این مشکل تا حدودی حل شد. پدر و نامادری ایمان رابطه خوبی با من و خانواده‌م نداره. تنها‌ خواسته شون‌ این بود که ایمان منو طلاق بده. از اولش با ازدواجمون راضی نبودم یه بار اتفاقی شنیدم که نامادریم بهش می‌گفت بدبخت این دختره هیچی از خودش نداره برای چی می‌خوای باهاش ازدواج کنی؟ یه‌ دختر‌ می شناسم که پدرش خیلی پولداره و همه مون رو از این وضع نجات میده. ادامه‌دارد. کپی حرام.