eitaa logo
مسیر بهشت🌹
7.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : ✍ اِلا اِنَّ خَيْرَ الرِّجالِ مَنْ كان بَطى ءَ الْغَضَبِ سَريعَ الرِّضا وَ شَرَّ الرِّجالِمَنْ كانَ سَريعَ الْغَضَبِ بَطى ءَ الرِّضا 🖌 بدانید که بهترین انسان‌ها کسانی هستند که دیر به خشم آیند و زود راضی شوند و بدترین انسان‌ها کسانی هستند که زود به خشم آیند و دیر راضی شوند. 📓 نهج الفصاحه ، ح۴۶۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️گوهر ولایت امیر المومنین ...! 🎙 آیا میداید امام علی(ع) آنقدر در اداره امور به خلفا کمک کرد که عمر بن خطاب به او گفت اگر علی نبود عمر هلاک میشد⁉️ آیا میدانید عمر سه بار از مدینه مرکز خلافتش خارج شد و هر سه بار علی (ع)را جانشین خود قرار داد ببینید چقدر اعتماد داشته به امانتداری امیرمومنان‼️ آیا میدانیدعلی علیه السلام پسر یتیم ابوبکر (محمد) را بزرگ کرد و او یار فرماندار امام بود ⁉️ آیا میدانیدوقتی مردم به خانه عثمان حمله کردن و آب رو به روش بستن امام علی دوتا جگرگوشه های هایش حسنین علیه السلام را فرستاد براش آب ببرند و ازش محافظت کنند⁉️ 📚منبع کتاب امیرالمومنین آن به وحدت محمد جواد شری
3 فتانه که صدای منو شنید دیگه حرفی نزد و تماس رو قطع کرد خیلی عصبی شده بودم و تند تند نفس می‌زدم این خانم به چه حقی به شوهر من زنگ می‌زنه چرا نمی‌ذاره من یه نفس راحت بکشم با دستای لرزونم رمز گوشی احسان رو زدم و وارد گوشی احسان شدم من به احسان اعتماد کامل داشتم اما فتانه زنی بود که دست از سر شوهر من بر نمی‌داشت و این واقعاً خیلی ناراحتم می‌کرد من قبلاً هم مادر شوهرم واسطه کردم که بهش بگه دست از سر زندگی و شوهر من برداره اما فتانه کوتاه بیا نیست . وارد پیامک‌ها شدم همونطور که حدس زدم با اون شماره چند باری دیشب بهش پیام داده بود_ سلام احسان خوبی _احسان من باید باهات حرف بزنم حالم خوب نیست _ لطفاً کمکم کن احسان _جواب بده تو رو خدا پیامک هارو که خوندم دیگه کنترل خودمو از دست دادم. از عصبانیت کم مونده بود. گوشی رو بکوبونم تو دیوار. ادامه‌دارد ‌. کپی حرام.
طولی نکشید که احسان از حموم بیرون اومد وقتی که منو دید نگرانی به نگاهش اومد و با تعجب پرسید_ چیزی شده عزیزم؟ جوابی ندادم و همونطور خیره به گوشی تو دستم بودم که ادامه داد _حالت خوبه؟ این بار نتونستم سکوت کنم و با بغضی که توی صدام بود لب زدم_ احسان مگه تو فتانه با هم اختلاف نداشتین که از هم جدا شدین؟ تو الان شوهر منی چرا فتانه دست از سر زندگی ما برنمی‌داره مگه من چه گناهی کردم که باید به خاطر همسر سابقت درد بکشم دیگه نمی‌تونم احسان! شروع کردم به گریه که احسان به سمتم اومد و گوشی رو از دستم گرفت و گفت _ پیام‌ها رو خوندی ها ؟ به تایید سری تکون دادم و ادامه دادم _بهت زنگ زد برای همین مجبور شدم برم تو پیاما... احسان من تو رو دوست دارم زندگیمو دوست دارم به خاطر تو با پدرم جنگیدم تو رو خدا به فتانه حالی کن که شما از هم جدا شدین که اونم بره پی زندگی خودش من دیگه طاقت ندارم می‌خوام با آرامش زندگی کنم! ادامه‌دارد. کپی حرام
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم رو از استاد قرائتی ببینید👌
🌷 ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ سالروز شهادت بسیجی عاشق‌ (از استان اردبیل، شهرستان گرمی) 🌷او که به دلیل‌ سن ‌کم، نتوانسته‌ بود به‌ جبهه‌ برود، متوسل‌ به‌ آیت‌ الله‌ خامنه‌ای رئیس‌ جمهور وقت شد تا واسطه‌ شوند و او را به جبهه‌ بفرستند. @sulook
ashoora-samavati.mp3
4.42M
زیارت عاشورا با نوای حاج مهدی سماواتی🎤 🌷 هدیه به شهید مرحمت بالازاده و به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان عج و برآورده شدن حاجات اعضای محترم کانال 🤲 شب سی و یکم@sulook
5 زهره داشت گریه می‌کرد . خودمو بهش رسوندم و کنارش نشستم . دستاشو گرفتم و با مهربونی گفتم_ خواهری؟ نگاهم کردم و ناامید لب زد_ خواهر دیدی چی شد؟ این خواستگار هم منو نخواست! دلم براش می‌سوخت. با شرایطی که داشت نمی‌تونستم به فکر خودم باشم. منم شرایط بدی داشتم ولی الان زهره مهم تر بود. می ترسیدم که بلایی سر خودش بیاره. نوچی کشیدم و گفتم _ این حرفا چیه که می‌زنی زهره جون. عزیزم توکلت بر خدا باشه. شاید سرنوشتت ازدواج با‌ کسی دیگه باشه. بغض بدی تو صداش بود_ من سنم بالا رفته دیگه هیچ امیدی ندارم زهرا. سرمو به اطراف تکون دادم_ دیگه هیچ وقت این حرفو نزن. امیدت به خدا باشه. ادامه دارد. کپی حرام.
6 زهره خودشو انداخت بغلم و با صدای بلند هق می‌زد . دلم می‌خواست هرکاری بکنم برای اینکه خواهرم حال و هواش عوض شه. احساس می کردم که هیچ امیدی به زندگی نداره. کمی بعد مامان به خونه اومد و قضیه زهره رو بهش گفتم. یک ماه گذشت که خواستگاری دیگه برای زهره اومد. زهره ناامید بود و می گفت اینبارم مثل قبل بعد از خواستگاری غیب میشن. ولی اینبار همه چیز خوب پیش رفت . زهره که خودش هم از خواستگارش راضی بود جواب مثبت داد و خواهرم ازدواج کرد چقدر برای زهره خوشحال بودم. بعد از ازدواج زهره بابا با اومدن خواستگار های من موافقت کرد و با کسی که خودم بهش علاقه داشتم و از نظر خودم گزینه مناسبی بود ازدواج کردم. الانم‌ خداروشکر که هردومون خیلی خوشبختیم . پایان . کپی حرام.
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی قشنگ میخونه،جا مونده ها اینو ببینید و بسوزید مثل من حقیر 👆 😭😭😭😭😭😭😭 مخصوصا گریه های شهید خدمت آیت الله رئیسی 😭😭😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 زن ذلیل جاش تو بهشته! 🔸آیت‌الله مجتهدی (ره) ┈┈••••✾•🏴🥀🏴•✾•••┈┈ 🍃🌷🌷🌷🌷🌷🍃