🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت190
–فکر نکنم برای اون این چیزایی که شما میگید مهم باشه، اونقدر سرگرم کاراش و کلاساشه که...
سینی را از من گرفت و تشکر کرد.
–پس چه دلیل دیگهایی میتونه داشته باشه؟
جرات نکردم فکری که از سرم گذشت را به زبان بیاورم. برای همین سکوت کردم و او ادامه داد.
– ببنید الان دوستتون رو چطوری کشوند به راهی که خودش میره، من مطمئنم بعد از یه مدت که با هم برن و بیان دیگه این ساره خانم حرف هیچ کس رو جز اونا قبول نمیکنه. حالا نمیدونم با شما هم در این موردها حرف زده یا نه.
نگرانی را در چشمهایش دیدم.
فوری گفتم:
–چه موردی؟
–رفتن تو جمع خودشون که اسمش رو کلاس و آموزش گذاشتن.
–من فقط از روی کنجکاوی چندتا سوال ازشون پرسیدم.
کمی خیالش راحت شد و گفت:
–از این به بعد هر سوالی داشتید از خودم بپرسید.
سینی را روی پیشخوان گذاشت و به آن طرف پیشخوان رفت و روی چهارپایه نشست. بعد به فنجانها زل زد.
من هم این طرف روی صندلی نشستم.
بعد از سکوت طولانی او یکی از فنجانها را جلوی من گذاشت و آن یکی را برداشت و به لبهایش نزدیک کرد.
تشکر کردم و همانطور که فنجان را بلند میکردم که بخورم گفتم:
– دلم میخواد واسه یه بارم که شده برم ببینم اونجاها چیکار میکنن.
همان لحظه چای به گلویش پرید و شروع به سرفه کرد.
فنجان را داخل سینی گذاشت و از جایش بلند شد.
هراسان به آن طرف پیشخوان رفتم و نزدیکش شدم.
–حالتون خوبه؟
به طرف در مغازه رفت و دستش را به علامت مشکلی نیست بالا آورد.
بعد از چند لحظه برگشت و دوباره روی چهار پایه نشست.
من هنوز همانجا ایستاده بودم و نگاهش میکردم.
بدون این که نگاهم کند گفت:
–بیایید چاییتون رو بخورید. سرجایم نشستم.
یکی از شکلاتهایی که در سینی بود را باز کرد و به طرفم گرفت.
–هنوز اینا رو نخوردید؟ خیلی وقت پیش گذاشتم اینجا.
شکلات را از دستش گرفتم.
–همین چندتا مونده.
بقیهی چاییاش را تلخ سر کشید. شاید انتظار داشت من هم برایش شکلات باز کنم، ولی من روی این کار را نداشتم.
آهی کشید و گفت:
–الان دیگه اکثرا کلاساشون مجازیه، هم به خاطر کرونا هم به خاطر این که راحت تر میتونن فعالیت کنن، فقط هر چند وقت یه بار یه چالشی چیزی راه میندازن و بیرون یه جایی که خودشون در نظر دارن قرار میزارن و همه اونجا جمع میشن. اگه بخواهید ثبت نامتون میکنم و لینکش رو براتون میفرستم.
شاید چون شیمی خوندید میخواهید همه چیز رو آزمایش کنید دیگه، ولی مواظب باشید خودتون آسیب نبینید.
با تعجب گفتم:
–مگه شما هم تو اون کلاسها شرکت میکنید؟
انگشتانش را دور کمر فنجان حلقه کرد.
–اهوم، باید خیلی چیزا ازشون میدونستم.
بیفکر گفتم:
–ولی ساره وقتی بهم اصرار میکرد شرکت کنم نگفت مجازیه، گفت میرن سرکلاس.
از نگاهش تازه فهمیدم همه چیز را لو دادهام. خجالت زده نگاهم را به شکلاتی که در دستم بود دادم.
نفسش را بیرون داد.
–شاید چون هلما خودش مربیه میخواسته ببره پیش همکارای خودش، چون گاهی دسته جمعی یه جا که خودشون تعیین میکنن میشینن به یه بدبختی انرژی میدن.
اون پسره هم که...
فوری گفتم:
–میثم رو میگید؟
اخمهایش بالا و پایین رفت.
–شما از کجا اسمش رو میدونید؟
سرم را پایین انداختم و آرام گفتم:
–هلما گفت.
نفسش را بیرون داد و دنبالهی حرفش را گرفت.
–بله، همون میثم خان هم تو گروه مجازی به بقیه انرژی میده.
چشمهایم گرد شد.
–پس اونم مربی شده؟ شاگرد بود که...
دوباره متعجب نگاهم کرد.
"خدایا من چرا اینقدر خرابکاری میکنم"
نگاهم را زیر انداختم ولی اینبار انگار او نمیخواست نگاهش را جمع کند.
احساس کردم زیر نگاهش آب شدم مثل همان شکلاتی که در دستم بود.
زمزمه کردم.
–میخواهید یه چایی دیگه براتون بریزم.
فنجانش را برداشت و همانطور که به طرف آشپزخانه میرفت گفت:
–خودم میریزم.
نفس راحتی کشیدم.
به چند ثانیه نکشید که صدای آخ گفتنش مرا به آشپزخانه کشاند.
هراسان پرسیدم:
–چی شد؟
صورتش مچاله شده بود.
–هیچی، آب جوش رو روی دستم ریختم.
هینی کشیدم و به پشت پرده که روشویی داشت اشاره کردم و خودم جلوتر از او راه افتادم.
–بیایید زود دستتون رو زیر شیر آب سرد بگیرید. آب را باز کردم. همین که دستش را زیر آب گرفتم با دقت نگاه کردم.
–حالا خدارو شکر زیر کتری رو خاموش کرده بودم. بعد دوباره به آشپزخانه رفتم و چای کیسهایی که قبلا استفاده کرده بودم را آوردم. شیر آب را بستم و آن را روی انگشت شصتش که قرمزتر بود گذاشتم.
به دیوار تکیه داد.
–این تاثیری هم داره؟ بدون این که نگاهش کنم گفتم:
–بله، سوزشش رو میندازه. شما این رو نگه دارید من میرم براتون چای بریزم.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖دعا برای ازدواج با همسر مناسب
🎙#حــجــت_الاســلام_رفــیــعــی
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
ڪـانـال ڕاه ســعــادتــــ👆🏻👆🏻
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ازدواج آسمانی حضرت زهرا و امام علی علیه السلام
#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙 حجتالاسلام فرحزاد
#ازدواج_آسمانی
#روز_ازدواج
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 پادکست | پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله سه فایده برای #ازدواج ذکر میفرمایند...
🍃🌹🍃
🎙حجتالاسلام والمسلمین پناهیان
#ذی_الحجه | #ازدواج_آسان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
4_5821164906518415649.mp3
655.5K
♨️اول ازدواج حضرت علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها)
#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
#سالروز_ازدواج_امام_علی_
#علیه_السلام_و_
#حضرت_
#زهرا_سلام_الله_علیها_مبارک_باد
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
❤️نحوه ی صدا کردن همسر
♦️حضرت امیر وقتی میخواستند حضرت زهرا «س» را صدا کنند میفرمودند:
نفسی لک الفدا (جان علی به فدایت)
حبیبتی زهرا، بنت رسول الله،زهرا جان
و
♦️جوابی که از حضرت زهرا«سلام الله علیها» میشنیدند:
روحی لک الفدا(روحم به فدایت علی)
ابوتراب، ابالحسن، علی جان
♦️زیبا صداکردن زن و مرد ، بهترین شیوه برای ابراز محبت است و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است.
❤️پیامبراکرم«صلی الله علیه وآله وسلم» فرمودند:
♦️سه چیز است که محبت شخص را درباره دیگری خالص میکند.
♦️یکی از آنها این است که طرف مقابل را به اسمی صدا بزند که وی میپسندد.
📚کافی,ج۲،ص۶۴۳
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
✨ مهریه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها): شفاعت گناهکاران امت
✅ احمد بن یوسف دمشقی در کتاب خویشتن به نام اخبار الاول و آثار الاول میگوید:
▫️ «در خبر وارد شده، زمانی که پدر بزرگوارش او (حضرت فاطمه (سلام الله علیها)) را به شوهر داده و مالی اندک را به عنوان صداق تعیین فرموده عرض کرد:
🔸 ای رسول خدا دختران مردم نیز شوهر کرده و مقدار کمی به عنوان صداق برایشان تعیین میگردد، پس فرق بین من و آنان چیست؟ امیدوار و خواهانم که مهریه را به علی (علیه السلام) برگردانی و از خدای تعالی بخواهید که مهریه مرا شفاعت گناهکاران از امت تو قرار دهد.
▫️ پس جبرئیل نازل شد و با وی کاغذ کوچکی از حریر بود که در آن نوشته شده بود:
🔹 خدای تعالی مهریه فاطمه را شفاعت گناهکاران از امت پدرش قرار داده.
▫️ و به همین علت زمانی که ایشان در حال احتضار بودند وصیت فرمودند که آن کاغذ کوچک را روی سینهشان در زیر کفن قرار دهند. این وصیت عمل شد و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمودند:
🔸 به هنگامی که در قیامت برانگیخته شدم این کاغذ را به دست میگیرم و از گناهکاران امت پدرم شفاعت میکنم.» (۱)
⬅️ سیره معصومان، ج۲، ص: ۵۴
(۱). فاطمه الزهراء، از ولادت تا شهادت/ ص ۱۶۰
#ازدواج اول #ذی_الحجه
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°