🌹✿❀ قرار شبانه ❀✿🌹
" تا شهـ🕊ـدا با شهـ🕊یـد "
ختم 👇
☆أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَادَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوء☆
🌸هر شب به نیابت از یکی از شهدای آسمانی
¤ امشب به نیابت ⤵️
🌷🕊 #شهیدرضا_خرمی
🍃جهت :
♡سلامتی و تعجیـلدر فرج آقا صاحب الزمان عجل الله
♡شِفای بیماران
♡شفای بیماران کرونایی
♡حاجت روایی اعضای کانال
🕊⃟🇮🇷 @masirsaadatee •••❥⊰🥀↯
┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄┄
تعداد آزاد
🍃💐🍃💐
💐🍃💐
🍃💐
💐
♡ بسم رب الشهدا و الصدیقین ♡
#یک_قرار_شبانه
ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان و دوستداران شهدا بنویسند.
🍃محب امیرالمومنین(علیه السلام)
🍃زیارت کربلا و نجف،
🍃سربازی امام زمان(عجل الله)
♦️نهایت شــ🌷ــهادت♦️
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
هر شب ده صلوات هدیه به روح مطهر
یکی ازشهداداریم.💐
هدیه امشب تقدیم میشود به شهید والامقام
🌷 #شهیدمرتضی_مسیب_زاده
اجرتون با شهدا🕊
🕊⃟🇮🇷 @masirsaadatee •••❥⊰🥀↯
ا💐
ا🍃💐
ا💐🍃💐
ا🍃💐🍃💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ببینیم در خط مقدم نبرد با دشمن این رزمنده با چه آرامشی صحبت میکند وبشنویم صدای دلنشین شهید #آوینی را که این صحنه را چگونه روایت میکند.
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
📚معرفی کتاب از شهیده راضیه کشاورز:
《 راض بابا 》
روایت زندگی شهیده راضیه کشاورز دختری که در سن 16 سالگی آسمانی شد
راضِ بابا روایت شخصیت دختری نوجوان است. دختری که تمام تلاشش را به کار میبندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثه ای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواسته اش کمک میکند.
انفجاری که در سال ۱۳۸۷ در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داد، نقطه اوج زندگی او را رقم زد.
━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
17.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مستند شهیده والامقام راضیه کشاورز
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊🌹
━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
مردی داشت گوسفندی را از کامیون پائین
میآورد تا آن را برای روز عید قربانی کند
گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد
مرد شروع کرد به دنبال کردن گوسفند تا
اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد
عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در
میایستاد و منتظر میماند تا کسی غذا
و صدقهای را برایشان بگذارد و او هم بردارد
همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند
هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد
مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد
ناگهان همسایه شان ابومحمد را دید
که خسته و کوفته کنار در ایستاده
زن گفت: ای ابو محمد
خداوند صدقهات را قبول کند
او خیال کرد که مرد گوسفند را
به عنوان صدقه برای یتیمان آورده
مرد هم نتوانست چیزی بگوید
جز اینکه گفت: خدا قبول میکند
ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی
در حق یتیمانت ببخش
بعداً مرد رو به قبله کرد و گفت:
خدایا ازم قبول کن
روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری
را بخرد و قربانی کند
کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده
گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی
انتخاب کرد فروشنده گفت بگیر و قبول کن
و دیگه با هم منازعه نکنیم
مرد گوسفند را برد و سوار ماشین کرد
برگشت تا قیمتش را حساب کند
فروشنده گفت: این گوسفند مجانی است
و دلیلش هم این است که امسال خداوند
بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود
و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم
به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم
هدیه باشد پس این نصیب توست
صدقه را بنگر که چه چیزیست
صدقه دهید چون که کفن بدون جیب است
✧✾════✾✰✾════✾✧
🕊⃟🇮🇷 @masirsaadatee •••❥⊰🥀↯
🔖یادآوری اعمال قبل خواب🌱
️️ــــــــــــــ🌷ــــ ـــ ــ ـ
•●❥| @masirsaadatee |•●❥