eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بگرد نگاه کن پارت359 بعد از رفتن علی به ساره پیام دادم و تمام ماجرا را برایش تعریف کردم. آه از نهادش بلند شد. پیام داد: –با این حساب شام از کفمون رفت که، من حاضرم کرونا بگیرم ولی شام عروسی رو بخورم. کلی شکمم رو صابون زده بودم. آهی از ته دل کشیدم و نوشتم. –فعلا که لنگ یه تزریقات‌چی و یه آرایشگریم، تو اینا رو برام پیدا کن من چهار تا شام عروسی بهت می دم. شکلک قلب فرستاد و نوشت. توی بچه‌های مترو زیادن، فقط چون کرونا داری ممکنه بترسن و نیان. –خب بگو دو برابر بهشون پول می دیم فقط بیان. شکلک تعجب فرستاد. –حالا چرا این قدر عجله داری؟ خب صبر کن حالت خوب بشه بعد. این جوری که کوفتت می شه، اصلا هیچی از جشن نمی فهمی. –چون می‌ترسم دوباره یه چیزی بشه ما از هم دور بشیم. تو دلم آشوبه، همه ش فکر می‌کنم این مریضی می خواد من رو از علی جدا کنه. برای همین دقیقا امروز مریض شدم. شکلک متفکر فرستاد و نوشت. –من تمام سعی و تلاشم رو می کنم، بعد بهت خبر می دم. نگاهی به ساعت انداختم و چشم‌هایم را بستم. وقتی چشم‌هایم را باز کردم تقریبا یک ساعتی گذشته بود و خبری از علی نبود. بدن دردم بیشتر شده بود. پیام هایم را چک کردم ساره نوشته‌بود هیچ کدام از دوست هایش حاضر نشده‌اند که بیایند و همه از کرونا می‌ترسند. برایش نوشتم: –یادته همه ش می گفتی یه روز محبتام رو برام جبران می کنی؟ الان وقتشه، بازم بگرد شده از زیرِ زمین برام پیدا کن. شکلک تعجب برایم فرستاد و من دیگر جوابش را ندادم. زنگی به علی زدم و دلیل دیر آمدنش را پرسیدم. گفت که سِرُم گیر نمی‌آید و عکس نسخه را به یکی از دوستانش داده که برایش بگیرد و منتظر است که بیاید. بعد از چند دقیقه نادیا که در یک دستش فلاسک و در دست دیگرش یک پارچ پر از شربت عسل بود وارد شد و همان جا جلوی در ایستاد. –آبجی، خوبی؟ فلاسک را روی میز گذاشت. –به مامان قول دادم جلو نیام. اشاره به فلاسک کرد. –اینا رو آوردم که تند تند مایعات بخوری. مامان داره برات سوپ درست می‌کنه. مایوسانه نگاهش کردم. –برای شب آماده باشیدا، جشن برقراره. سرش را تکان داد. –آره، علی آقا گفت. رستا همین چند دقیقه پیش اومد، الان بالاست. گفتش هر جا رفته هیچ آرایشگری حاضر نشده بیاد خونه آرایشت کنه. می گم حالا نمی شه بمونه بعد از وقتی که خوب شدی؟ تو دوهفته که اتفاقی نمیفته؟ به خاطر هزینه‌هاش می گی؟ بلند شدم و نشستم. –خب اونم یه دلیلشه، تو این گرونی این همه میوه و شیرینی و کیک و سفارش غذا و... –این همه که نیست. تعداد مهمونا به پنجاه نفرم نمی رسه. –خب باشه، دلم می خواد عقدمون امروز باشه، علی خودشم این جور می خواد. به مامان و بابا بگو، تا حالا من به حرف شما گوش کردم یه امروز رو شما به حرف من گوش کنید. کرونا بگیر نگیر داره ها! یه وقت میفتم می میرم حسرت به دل می مونم. شمام می گید کاش به خواسته ش اهمیت می دادیم. نادیا بغض کرد. –این جوری نگو، خدا نکنه اتفاقی بیفته. من می رم بالا. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت360 ساعت نزدیک سه بعد از ظهر بود که علی یاالله گویان وارد شد. در یک دستش کیسه‌ی بزرگی از داروها و سرم و آمپول و در دست دیگرش هم یک قابلمه‌ی کوچک سوپ بود. با لب خندان وسایل را روی میز گذاشت. –عروس خانم من چطوره؟ مامان گفت یه پارچ شربت عسل فرستاده پایین، همه رو خوردی یا نه؟ همان طور که شالم را سفت می‌کردم بلند شدم نشستم. –همه رو که نه، ولی خوردم. تو چی کار کردی برای شب آقا دوماد؟! همان طور که داروها را دانه دانه از نایلون درمی‌آورد و نگاه می‌کرد گفت: –والله همه چی بستگی به خودت داره. من هر کاری که تو بگی انجام می دم. تا حالا که برنامه‌ها رو کنسل نکردم. –ممنونم. البته بعضیاشون خود به خود کنسل می شن، مثل آتلیه. علی سرش را تکان داد. –آره، اگرم بخوایم جشن برقرار باشه، باید تو حیاط برگزارش کنیم. بالاخره هوای باز خیلی بهتره. –حیاط که خیلی کوچیکه. –خب فقط خانما و محارم تو حیاط میان. آقایون داخل خونه می شینن، این جوری جا می شن. بعدشم موقع شام همه می رن بالا. لبخند زدم. –چه فکر خوبی! پس باید چند تا میز و صندلی جور کنیم. البته فکر کنم نصف مهمونا به خاطر کرونا نیان. –آره، از طرف ما هم همین طوره. با این حال خیلی کار هست که باید انجام بدیم. –خب می تونی بعضی کارا رو به آقا میثاق بگی انجام بده. –همین کار رو کردم. من فقط نگران تو و کارای باقیمونده ت هستم. –منم خودم دنبال کارام هستم. فقط معطل یه آرایشگرم، دعا کن گیر بیاد. خندید. –تو نیازی به آرایشگر نداری. لبخند زدم. –بالاخره لازمه دیگه. یک قرص را از جلدش در آورد و با یک لیوان آب مقابلم گرفت. –خودت یا رستا خانم نمی‌تونید یه جوری سر و تهش رو هم بیارید؟ –رستا موهام رو شاید بتونه ولی من نمی‌خوام بهش بگم. اون مادر سه تا بچه س، اگه مریض بشه مکافات داریم. قرص را خوردم و به نایلون های روی میز اشاره کردم. –کی می خواد اینا رو تزریق کنه؟ کسی رو پیدا کردی؟ –آره، فقط باید تو اجازه بدی که بیاد، اگه دوست نداری دوباره باید بگردم. با تعجب نگاهش کردم. –کی؟! به طرف قابلمه‌ی سوپ رفت و درش را باز کرد. –هلما، مثل این که ساره بهش گفته که تو مریضی. بهم زنگ زد و گفت می خواد برای تزریق بیاد. بهش گفتم من هنوز سِرُم گیرم نیومده. گفت که می تونه جور کنه. بعد نایلون آمپول ها را نشان داد. –عکس نسخه رو براش فرستادم بعد از نیم ساعت یه آژانس اینا رو آورد. اخم ریزی کردم. –مگه تزریق بلده؟! –تزریق که از اولم بلد بود. حالا اگه زنگ زد بهش بگم بیاد؟ نگاهم را به دست هایم دادم. علی بشقاب سوپ را مقابلم گرفت. –ولش کن، می رم دوباره سرچ کنم ببینم می تونم یه پرستار پیدا کنم. منم دلم نمی خواد بیاد. تا خواستم حرفی بزنم گوشی‌ام زنگ خورد. هلما بود. نمی‌دانستم چه کار باید بکنم. علی گوشی را دستم داد. –بهش بگو نمی خواد بیاد خودمون یه کاریش می‌کنیم. –آخه چی کارش می‌کنیم؟ زمان نداریم. درمونگاه ها هم خیلی شلوغن. منم جون تو صف وایسادن ندارم. –الو... هلما با لحن مهربانی گفت: –سلام عزیزم، ساره بهم گفت کرونا گرفتی، خیلی ناراحت شدم. الان چطوری؟ –سلام. ممنون. یه کم بدن درد و تب اذیتم می کنه، می خوام پاشم کارام رو انجام بدم نمی‌تونم. –عزیزم اصلا نگران نباش می‌دونم که شب، جشن دارید. ببین تو کارا رو به من بسپار تا شب یه عروس سرحال و خوشگل تحویل علی بدم. از حرفش امید در دلم جوانه زد. باورم نمی شد این جمله را از زبان هلما می‌شنوم. مکثی کردم و با تردید پرسیدم: –چطوری؟! لیلافتحی‌پور ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - ارزش توبه در جوانی - استاد عالی.mp3
2.09M
♨️ارزش توبه در جوانی 🎙حجت الاسلام ترکــ♡ـ گناه ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
مداحی آنلاین - چرا هر جمعه باید منتظر امام زمان(عج) باشیم؟ - استاد محمدی.mp3
1.7M
♨️چرا هر جمعه باید منتظر عجل الله باشیم؟ 🎙پاسخ حجت الاسلام را بشنوید ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘 💠راه عذر بسته می‌شود... 🔹امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: زن زیبایی را روز قیامت در دادگاه عدل الهی حاضر می‌کنند که به خاطر جمال و زیبایی خود به گناه افتاده است؛ می‌پرسند: چرا گناه کردی؟ در پاسخ می‌گوید: «خدایا! چون مرا زیبا آفریدی به این جهت به گناه آلوده شدم.» خداوند دستور می‌دهد حضرت مریم را می‌آورند، و به آن زن گفته می‌شود که تو زیباتر بودی یا مریم؟ در حالی که او را زیبا آفریدیم، اما، او به خاطر جمال خود فریب نخورد. 🔹آنگاه مرد صاحب جمالی را در دادگاه حاضر می‌کنند که بخاطر زیبایی خود به گناه آلوده شده است می‌گوید: «پروردگارا! مرا زیبا آفریدی و زنان به سوی من میل و رغبت پیدا کردند و مرا فریفتند و گرفتار گناه گشتم.» در این وقت یوسف علیه السلام را می‌آورند و به او می‌گویند: تو زیباتر بودی یا یوسف؟ ما به او جمال و زیبای دادیم ولی فریب زنان نخورد!! 🔹سپس صاحب بلا را می‌آورند که به خاطر بلاها و گرفتاری هایش معصیت کرده است. او هم می‌گوید: «خداوندا! بلاها و مصیبت‌ها را بر من سخت کردی لذا به گناه افتادم.» در این موقع ایوب علیه السلام را می‌آورند و به آن شخص می‌گویند: بلای تو سخت تر بود یا بلای ایوب؟ در صورتی که ما او را به بلای سخت مبتلا کردیم اما مرتکب گناه نشد.! بدین گونه راه عذر و بهانه بر گناهکاران بسته می‌شود. 📚 بحار: ج ۷، ص ۲۸۵ و ج ۱۲ ص ۳۴۱. ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
🌹✿❀ قرار شبانه ❀✿🌹 " تا شهـ🕊ـدا با شهـ🕊یـد " ختم 👇 ☆أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَادَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوء☆ 🌸هر شب به نیابت از یکی از شهدای آسمانی ¤ امشب به نیابت ⤵️ 🌷🕊 🍃جهت : ♡سلامتی و تعجیـل‌در فرج‌ آقا‌ صاحب الزمان عجل الله ♡شِفای بیماران ♡شفای بیماران کرونایی ♡حاجت روایی اعضای کانال 🕊⃟🇮🇷 @masirsaadatee •••❥⊰🥀↯ ┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄┄ تعداد آزاد
🍃💐🍃💐 💐🍃💐 🍃💐 💐 ♡ بسم رب الشهدا و الصدیقین ♡ ان شاءالله امشب در پرونده همه خادمان و دوستداران شهدا بنویسند. 🍃محب امیرالمومنین(علیه السلام) 🍃زیارت کربلا و نجف، 🍃سربازی امام زمان(عجل الله) ♦️نهایت شــ🌷ــهادت♦️ 🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 هر شب ده صلوات هدیه به روح مطهر یکی ازشهداداریم.💐 هدیه امشب تقدیم میشود به شهید والامقام 🌷 اجرتون با شهدا🕊 🕊⃟🇮🇷 @masirsaadatee •••❥⊰🥀↯ ا💐 ا🍃💐 ا💐🍃💐 ا🍃💐🍃💐
20.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی بسیار زیبا و تکان دهنده از شهدا 😢😭 🖇ببینید و نشر دهید شهیدان زنده اند✨ اللهم ارزقنا توفیق الشهادت🤲 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌷 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ┈─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐