🔷#دراینسیشبماهرجب
🌺👈 #یکبار این نمازها رو بخونی کافیه👇
🌿💜نماز اول👇
🏵🌿از رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله) روایت شده كه فرمود:
«هر كس در یك شب از ماه رجب 👈دو ركعت نماز، و هر ركعت بعد از سوره حمد ، سوره توحید 👈50 مرتبه بخواند.
(كه جمعا در دو ركعت 100 مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود.)
ثواب آن مثل این است كه صد سال روزه گرفته است در راه خدا، و عطا كند خدا به او صد قصر در بهشت در هر قصری در جوار یكی از پیغمبران ـ علیهم السّلام ـ ».☘
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌿💜نماز دوم👇
🌸از رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله) روایت شده كه فرمود:
«هر كس در یك شب از ماه رجب👈 10 ركعت نماز، و در هر ركعتى
🍁🍃سوره حمد 👈 يك مرتبه
🍁🍃سوره كافرون👈 يك مرتبه
🍁🍃سوره توحيد👈 3 مرتبه بخواند، خداوند بيامرزد هر گناهی که کرده،ان شاءالله
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
🌴نمازی بسیار ساده برای همه شب های ماه #رجب 🌴(هر شب دو رکعت)
✴️🌿رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود:
هرکس در ماه رجب ،در هر شب دو رکعت نماز بخواند،
◀️ در هر رکعت از آن
🌸 یک بار سوره حمد
🌸سه بار سوره کافرون
🌸 یک بار سوره توحید،
🍀 و پس از سلام هر نماز، دو دست خود را به آسمان بلند کرده و بگوید:
«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، يُحْيِي وَ يُمِيتُ، وَ هُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ، وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ آلِهِ»
🌷آن گاه دو دست خود را بر روی خود بکشد، خداوند سبحان دعای او را مستجاب نموده، و ثواب شصت حج و شصت عمره را به وی اعطا می کند.
📚 بحارالأنوار، ج98، ص380 به نقل از اقبال الأعمال/ اقبال الأعمال،ص121
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖چرا خداوند روزی بعضی ها رو کم میده ؟؟
سوال خیلی هاتون بود👆👆
بفرستید برای حداقل یک نفر 👆🌀
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
Tavasol-Salahshor.mp3
6.98M
#دعای_توسل با روضه
🎤 حاج مهدی#سلحشور
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
هر سه شنبه به نیت ظهور #امام_زمان (عجل الله) دعای توسل می خوانیم
هدیه به چهارده معصوم شهدا اموات
◾️◽️◾️◽️◾️◽️
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖 📝 #پارت_دویست_ودهم 🔻 #شهادت_زکریا_علیه_السلام 🔹حضرت زکریا بیشتر اوقات خود را ب
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_دویست_یازدهم
🔻 #حضرت_یحیی_علیه_السلام
🌺با عنایت از خداوند جهان
🍃حال از یحیی سرایم داستان
🔹یحیی بعد از پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال از هبوط حضرت آدم،
در روز چهارشنبه در حالی که #شش_ماهه بود #به_دنیا_آمد و
👈🏻 #پدر او زکریا و
👈🏻 #مادرش ایشاع 🧕🏻نام داشتند.
📖 داستان ولادت حضرت یحیی و شمهای از حالات آن بزرگوار در ضمن داستان پدرش حضرت زکریا ذکر شده است.✔️
✍🏻ابن عباس گفته است؛
🔸 یحیی #در_سن_3سالگی به دریافت منصب #نبوت نائل شد.☑️
↩️و در روایات اهل بیت درباره #حکمت و #فرزانگی😊 یحیی آمده،
☝️🏻که همسالان یحیی به او گفتند
👥 بیا تا به بازی برویم!
🍃 #یحیی_به_آنها_گفت؛
ما برای بازی آفریده نشدهایم❌
☝🏻 بلکه برای #کوشش و #جدیت در کار بزرگی آفریده شدهایم.✔️
🌸 #خداوند_میفرماید؛
✨ما به یحیی گفتیم؛
🌿«... ای یحیی این کتاب📔 یعنی #تورات را محکم بگیر.
و #حکمت و #فرزانگی را در طفولیت👦🏻 به او دادیم،
و #مهر و عطوفتی😊 از جانب خود و #پاکیزگی به او دادیم و او #پرهیزگار بود و نسبت به پدر و مادرش سرکش و نافرمان نبود❌..».
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #یحیی_و_ارشاد_مردم
🔹یحیی بن زکریا #هفت_سال بیشتر نداشت که در میان مردم به #ایراد_خطبه می پرداخت.
📔 #کتاب_خدا را آموخت.
👥بنیاسرائیل را از رنجهای😰 رفته بر صالحان و گناهان و نافرمانیهایی که صورت گرفته #آگاه_میساخت.
👥مردم را به ظهور عیسی بن مریم پس از #بیست_و_چند_سال بشارت میداد
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چرا #زمان_ظهور امام زمان (عجل الله) برای ما مشخص نیست⁉️
👤 #استاد_رائفی_پور 🎤
🌥️اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها🤲🏻🌤️
#یازینب
____☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ ___
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان زهرابانو💗 قسمت145 هزار فکر کردم... از خودم عصبانی و ناراحت بودم... من تشنه ی محب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت146
هرچه به من نزدیکتر میشد من فاصله می گرفتم داشت عصبانی میشد.
این را از نگاه کردنش و استغفرالله های زیر لبش متوجه بودم.
در حال رفتن بودیم که دم مغازه ای خیلی شلوغ بود.
مرد هیکلی عربی از کنار من رد شد ؛ کمی با من برخورد کرد.
به یکباره سید دستم را از روی چادر محکم گرفت و دنبال خودش گوشه ی خلوت بازار کشید.
عصبانیت دیگر از کل چهره اش مشخص بود با داد گفت:
- چرا از کنارم عقب میروی؟
مگر نمیبینی چقدر بازار شلوغ هست؟
مردهای عرب را نمیبینی؟
حالا دیگر کم کم داشت اشکم می ریخت
از یک طرف ترسیده بودم
از یک طرف دلم گرفته بود
از یک طرف فشار دستش داشت استخوان دستم را داغون می کرد
پلک که زدم اشک هایم ریخت متعجب نگاهم کرد و گفت:
- گریه نکن...
جوابم را بدهید...
اشک هایم امان نمی دادند فقط گفتم:
- دستم را ول می کنید؟
حالا متوجه شد تمام عصبانیتش را سر دست من خالی کرده است.
دستم را ول کرد در کمال تعجب چادرم را عقب زد و مچ دستم را نگاه می کرد این اولین برخوردی بود که با آقاسید داشتم
- ببخشید...
غلط کردم...
من اصلا حواسم نبود ؛ دستت قرمز شده!
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت147
دستش را که روی قرمزی مچ دستم کشید از گرمای دستش جا خوردم
قلبم جوری می زد که می ترسیدم صدایش را بشنود نگاهم کرد و گفت :
- زهراجان من بد جوش آوردم...
من قصدم این نبود که اذیتت کنم.
او می گفت و عذر خواهی می کرد و من فقط تیکه ی اولش را شنیدم "زهراجان "
وقتی عکس العملی از طرف من نشد و نگاه پر سئوالم را دید گفت:
- مریم فقط دختر عموی من هست.
حرفی که حالم را خوب کرد.
حرفی که انتظار شنیدنش را داشتم.
در دلم ذوق کردم و قند عاشقی ام را آب می کردم ولی ظاهرم را حفظ کردم و خیلی سرد گفتم:
- خودش که معرفی کرد.
- درسته زهرا جان ؛ میشود شب در موردش توضیح دهم؟
ای خدا من به قربان جانت چقدر این حرفش آرامش داشت دوباره در دلم چیزی جان می گرفت ولی خونسرد گفتم:
- زندگی خصوصی شما به من ربطی ندارد...
زبانم این حرف را تایید می کرد ولی دلم تکذیب...
مگر جز من چه کسی حق داشت؟؟
تمام زندگی اش را برای خودم می خواستم ولی نمی دانم چرا نمی توانستم این را ابراز کنم.
فکر می کردم باید این عشقی که در دل راه افتاده را سرکوبش کنم احساس می کردم کارم اشتباه است.
دل بسته ی آقاسید شدم!!
این را می دانستم ولی نمی خواستم باور کنم
اگر او من را نمی خواست چه؟
اگر امانتی اش را بعد از سفر پس میداد چه؟
چه جوری خودم و دلم را توجیح کنم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت148
نگاهی همراه با لبخند به روی من زد و مهربان گفت:
- زهرابانو...
تمام زندگی من به تنها کسی که توی این دنیا ربط دارد شما هستید.
شب همه چیز را برایت توضیح می دهم.
الان بیا با هم به خرید برویم و خواهش می کنم قول بدهید جاهای شلوغ از کنارم دور نشوید.
این هارا گفت و من متعجب فقط نگاهش می کرد تا بتوانم حرفهایش را برای خودم تفسیر کنم.
مچ دستم را ول کرد دستم را گرفت و دنبال خودش برد من هم مثل دختر بچه های حرف گوش کن به دنبالش می رفتم و نگاهم روی دستی بود که دستم را قفل کرده بود.
اولین دستی که من را لمس می کرد حلالم بود. نه از روی حس ناپاک و گناه بلکه از روی عشق پاک و حلال...
فکر کنم حرف ملوک را حالا درک کردم
یادم هست به من گفته بود عشقی که بعد از خواندن خطبه شکل بگیرد این عشق پاک ؛ چه آتشین و زیباست.
ولی من تصور نمی کردم روزی توجه و دلبری های ساده ی یک روحانی دلم راببرد.
فکر نمی کردم مردهای مذهبی این چنین پاک همسرانشان را مراقبت کنن او جوری من را مراقب بود و برای من غیرت داشت که احساس می کردم جواهری گرانبها هستم در دست صاحبش...
که خودش هم برای لمس این جواهر با احتیاط عمل می کند.
قدم هایش را کوتا کرد من همراهش آرام می رفتم کنارم گفت:
- بازار خیلی شلوغ هست بهتره برویم مرکز خرید آن طرف خیابان...
منتظر تایید من نشد همراه هم به طرف پاساژ بزرگی رفتیم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸