eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
《😴》 🤔چرا خوبیدن به سمت چپ مفید تر میباشد ⁉️ 🗞 _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
💎 😍 ♦️هرکس که در این دعا رابخواند 🤲🏻حاجاتش برآورده می شود😍 💠دعا این است:👇🏻 🌸✨ يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّة 🌸ِ✨ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّة 🌸✨ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّة 🌸✨ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً 🌸✨ وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ..✨ 📘منبع: مفاتیح الحاجات 🤲🏻 _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
🤲🏻 ✨ 🌺علامه مجلسی (ره) فرمودند: شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعارسیدم،.... 👆🏻 ⭕حتما امشب بخونید 👌🏻😊 هرکس بخونه تا هفته دیگه هم فرشته ها نمیتونن ثوابشو بنویسن 🤩 😍😍😍😍😍😍 🤲🏻 ____☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️____ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
8298718778.mp3
7.02M
✴️ 👿 👤 سخنرانی های 📋 ترس انگیزه تلاش، را از انسان می گیرد! عموما انسانهای ترسو؛ در زمينه های گوناگون زندگی، رشد کمتری دارند! با ترس هايمان چه کنیم؟ حجم ۶.۷ مگابایت _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان_پیامبران . #داستان حضرت موسی (علیــه ااســلام) قسمت اول 👇 راز لقب كليم الله براى موسى
حضرت موسی (علیه السلام) قسمت دوم 👇 جنگ عصاى موسى با دژخميان فرعون‏ هنگامى كه موسى و برادرش هارون، به فرمان خدا نزد فرعون رفتند و او را به خداى يكتا دعوت نمودند، فرعون دعوت آن‏ها را نپذيرفت، موسى و هارون، هنگام مراجعت، در مسير راه با بارندگى شديدى مواجه شدند و ناگزير به خانه پيرزنى كه از خويشان مادرشان بود، رفتند و شب را در خانه او ماندند. پيرزن ديد موسى و هارون خوابيدند، ولى جمعى از مأموران و دژخميان فرعون براى دستگيرى آن‏ها تا نزديك خانه ‏اش آمده ‏اند، پيرزن در مورد موسى و هارون ترسيد و گمان كرد كه مأموران خونخوار فرعون به آن‏ها آسيب مى ‏رسانند، در همين هنگام عصاى موسى (به صورت اژدها) از كنار در خانه بيرون آمد و با مأموران فرعون جنگيد و هفت نفر از آن‏ها را كشت، سپس به خانه بازگشت. هنگامى كه موسى و هارون بيدار شدند، پيرزن قصه جنگ عصا را با مأموران فرعون به آن‏ها گفت، همان دم آن پيرزن به موسى و هارون ايمان آورد و رسالت و نبوت آن‏ها را تصديق كرد. ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز است و یاد درگذشتگان بخوانیم زیارت اهل قبور 🤲🏻 🌸به یاد پدران و مادران سفر کرده و همه درگذشتگان، به یاد امام؛ همه شهدا و اموات، ❤️بسم الله‌الرحمن‌الرحیم❤️ 🦋✨السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّد رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ اللهِ✨🦋 🍃🌹هر كس اين را بخواند، خداوند پنجاه سال عبادت به او مي‌دهد و گناهان پنجاه سال را از او و پدر و مادر و نزدیکانش بيامرزد😍🌹🍃 آخر هفته و دلتنگی برای عزیزانی که دیگر در کنار ما نیستند...😔💔 شادی روح امام و شهدا همچنین پدران و مادران آسمانی با ذکر فاتحه و صلوات🌹🤲🏻 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ💐 ____☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ ____ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌾بسم الله الرحمن الرحیم🌾 📗کتاب : #فقط_برای_خدا_زندگی_کن❤️ ✍🏻نویسنده : داداش رضا🙂🤞🏻 📝 #پارت_بیست_و_
🌳بسم الله الرحمن الرحیم🌳 📗کتاب: ❤️ ✍🏻نویسنده : داداش رضا🙂🤞🏻 📝 بچه ها... خدا به شدت عادله ...⚖✔️ خدا همه چیو میسنجه و بعد قضاوت میکنه ... اصلا قضاوت من و تو با قضاوت خدا یکسان نیییییییییییست‼️ خدا به بعضی ها یه سری چیزا رو نداده یا کم داده ...خدا بر اساس توان و انتظاری که از ما داره با ما رفتار میکنه.😊 خیلی قضاوت خدا با قضاوت ما فرق داره ... باور کن نمیشه آدمارو به راحتی قضاوت کرد...چون توقع خدا از همه یکسان نیست👌🏻 هر کسی یه مدلی داره...و مدل اون اینجوریه...مدل تو هم یه جور دیگست...پس همو بپذیرید و هی داغ نکنید...❌ هر کسی در جهان🌎 خاص خودش داره زندگی میکنه...🙂 ▪️یکی درون گراست یکی برون گرا ... ▪️کی کم حرفه یکی پر حرف ... ↩️ گناه♨️ هر کسی فرق داره ... منطقه جنگی هر کسی فرق داره... ▪️یکی مشکلش وسواسه ▪️یکی شهوت... ▪️یکی خشم ▪️ و یکی حسادت... تو دلت بگو من قاضی نیستم...قاضی خداست...شاید این با همین اخلاق گندش بره بهشت و من برم جهنم...❗️ 👈🏻 چون توقع خدا از همه یکسان نیست... همه اینارو گفتم تا قدرت مدارا و پذیرشمون زیاد بشه...😇 اگه آدمارو همونجوری که هستن بپذیری...خدا هم تورو همینجوری که هستی میپذیره و از خطاهات میگذره ...😍 نشونه پذیرش مهربونی کردن و بحث نکردن و احترام گذاشتن به نظرات بقیه و کینه به دل نگرفتن و بخشش و تعجب نکردن هستش... نباید دردت بیاد....😉🌹 _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 ❣️﷽❣️ 🌴🌹#حوادث_فاطمیه 🌹🌴 #قسمت4️⃣ 18 ـ سقيفه و مردم مدينه مدينه از دو طايفه بز
🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 ❣️﷽❣️ 🌴🌹 🌹🌴 ️⃣ هفته غصب خلافت، روز اول تا 5 ربيع الاول سال 11 هجرى قمرى 24 ـ دفن پيكر پيامبر (صلى الله عليه وآله): اوّل ربيع الاول، چهارشنبه على(ع) بدن پيامبر را در خانه آن حضرت به خاك سپرده است و كنار قبر آن حضرت نشسته است. بنى هاشم هم اينجا هستند، عبّاس، عموى پيامبر در كنارى نشسته است. مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر ديگر هم اينجا هستند. آرى، خيلى از مسلمانان در مراسم دفن پيامبر حاضر نشدند.36 25 ـ نقشه ابوسفيان: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه ابوسفيان به سوى على(ع) مى آيد و مى گويد: "اى على! مردم در سقيفه با ابوبكر بيعت كرده اند، همه ما آماده هستيم تا تو را در راه جنگ با آنها يارى كنيم".37 ابوسفيان كسى است كه براى كشتن پيامبر، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت. اكنون چه شده است كه او امروز دلش براى اسلام مى سوزد؟ نه او دلش براى اسلام نمى سوزد، او نقشه اى در سر دارد. او نزديك مى آيد و چنين مى گويد: "اى على! دستت را بده تا با تو بيعت كنم".38 على(ع) به ابوسفيان مى گويد: "اى ابوسفيان! تو از اين سخنان خود قصدى جز مكر و حيله ندارى". ابوسفيان اين سخن را كه مى شنود از آنجا دور مى شود و به سمت مسجد مى رود.39 26 ـ حركت خليفه به سوى مسجد و بيعت با اجبار: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه اهل سقيفه همه با ابوبكر بيعت كرده اند، و موقع آن فرا رسيده است كه خليفه را به مركز شهر ببرند. خليفه همراه با كسانى كه در سقيفه هستند به مسجد شهر مى رود. در مسير به هر كس برخورد مى كنند او را مجبور مى كنند تا با ابوبكر بيعت كند.40 آرى، مسلمانان بر خلافت ابوبكر، متّحد شده اند و هر كس كه با اين اتّحاد و يگانگى، مخالف باشد كشته خواهد شد. 27 ـ تطميع بنى اميّه: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه عُمَر همراه با خليفه در مسجد هستند، عُمَر نگاهى به مسجد مى كند، مى بيند كه ابوسفيان با عدّه اى از بنى اُميّه در گوشه اى نشسته اند! در ميان آنها عثمان هم به چشم مى خورد. يك نفر پيام مهمّى را براى ابوسفيان مى آورد: "به تو قول مى دهيم كه فرزندت را در حكومت خود شريك كنيم".41 ابوسفيان لبخندى مى زند و مى گويد: "آرى، ابوبكر چه خوب خليفه اى است كه صله رحم نمود و حقّ ما را ادا كرد". اكنون ابوسفيان و بنى اُميّه براى بيعت با خليفه مى آيند. عثمان از جا بلند مى شود و نزد ابوبكر مى رود و با او بيعت مى كند، با بيعت عثمان همه بنى اميّه با ابوبكر بيعت مى كنند.42 28 ـ ورود هواداران خليفه: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه جمعيّت زيادى وارد شهر مدينه مى شوند. همه آنها از قبيله "أسلم" مى باشند. مردم اين قبيله در اطراف مدينه زندگى مى كنند، آنان امروز به مدينه آمده اند تا ابوبكر را يارى كنند. آنها به سوى مسجد مى روند، وقتى عُمَر از آمدن آنان با خبر مى شود، خيلى خوشحال مى شود و يقين مى كند كه ديگر پيروزى از آن خليفه است.43 29 ـ نقش رشوه و پول: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه هنوز عدّه اى از مردم شهر با خليفه بيعت نكرده اند، چه كسى است كه بتواند در مقابل پول استقامت كند؟ اين پول ها را بايد براى زنان اين شهر فرستاد. كيسه هاى پول به سوى خانه هاى مدينه برده مى شود، صداى يك زن در مدينه مى پيچد: "آيا مى خواهيد دين مرا با پول بخريد؟ هرگز! هرگز نخواهيد توانست مرا از دينم جدا كنيد، من اين پول هاى شما را قبول نمى كنم". او از طايفه بنى عَدىّ است، او براى پول و مال دنيا، دست از آرمان خود برنمى دارد.44 30 ـ منبر ابوبكر در مسجد: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه ابوبكر بر روى منبر نشسته است، ناگهان يك نفر از درِ مسجد وارد مى شود و رو به ابوبكر مى كند و مى گويد: "اى خليفه خدا". همه تعجّب مى كنند، آيا ابوبكر اين قدر مقام پيدا كرده كه خليفه خدا شده است؟! ابوبكر از بالاى منبر فرياد مى زند: "من خليفه خدا نيستم، بلكه خليفه رسول خدا هستم و به اين راضى هستم كه مرا به اين نام بخوانيد".45 آرى، اين گونه است كه لقب خليفه رسول خدا براى ابوبكر، عنوان رسمى شناخته مى شود. بعد از آن خليفه سخنان خود را ادامه مى دهد: "اى مردم! هيچ كس شايستگى خلافت را همانند من ندارد، آيا من اوّلين كسى نبودم كه نماز خواندم، آيا من بهترين يار پيامبر نبودم؟".46 مردم سكوت مى كنند، آنان مى دانند كه على(ع) اوّلين كسى است كه به پيامبر ايمان آورد و با آن حضرت نماز خواند.47 31 ـ عُمَر و دعوت به بيعت: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه عُمَر در كوچه هاى مدينه مى چرخد. او با صداى بلند فرياد مى زند: "همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده، او را به عنوان خليفه رسول خدا انتخاب نموده اند; پس هر چه زودتر براى بيعت كردن با او به مسجد بياييد".48 ... 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 🌴🌴🌴🕊🌺🕊🌴🌴🌴 https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 #پارت_30 نفس عمیقی کشیدم و با تاسف ادامه دادم: -ای ک
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 نشستیم روی یکی از تختها و من بدون وقفه شروع کردم به صحبت: -فاطمه من خواب آقام رو دیدم..بعد از سالها..خواب دیدم تو دوکوهه است.همونجایی که ما امروز بودیم..دیدم که ازم ناراحته.روشو ازم برمیگردونه..هرچی التماسش کردم باهام حرف نزد..جز یک جمله که مو به تنم سیخ میکنه... پرسید: چی گفت آقات؟ بغضم رو فرو خوردم و با صدای لرزون گفتم: -گفت..گفت..سردمه'،!!تو لباس از تنم درآوردی فاطمه حالت صورتش تغییر کرد وبا حیرت وناراحتی گفت: -ای وااای....تو مگه چیکار کردی دختر؟! لحن فاطمه کافی بود تا دوباره هق هق از سر بگیرم و صورتم رو میون دستانم پنهون کنم.میون هق هقم با درماندگی گفتم:واآی فاطمه فاطمه فاطمه...بپرس چیکار نکردم..من تا خرخره تو کثافتم... فاطمه که حالا نگرانی درصورتش موج میزد دستان منو از روی صورتم کنار زد و در آغوشم گرفت.لرزش بدنش رو میان هق هقم کاملا حس میکردم و گمانم این بود که حالش خوب نیست.ازش پرسیدم: -خوبی؟ او که لبهایش کبود شده بود با تکان سر بهم فهماند خوبه.ولی خوب نبود.روی تخت دراز کشید و بالبخند تصنعی گفت: -خوبم فقط خواب آقات... چیکارکردی عسل که آقات ازت گله داره؟ اوبایادآوری خوابم حواسم رو ازخودش پرت کرد.گردن کج کردم وچیزی یادم آمد. گفتم: -میدونی اسم واقعی من چیه؟ او با تعجب وپرسش نگاهم کرد. یک قطره ازاشکم روی گونه ام آرام سر خورد و روی چادرم افتاد: -رقیه....رقیه سادات فاطمه حسابی شوکه شد.به سرعت پاشو جمع کرد.بسمتم نیم خیز شد وبا با ناباوری پرسید: -تو ...ساداتی؟؟؟؟ خودم هم از یادآوریش قلبم به درد آمد وبا حالت تاسف چشمانم وبستم. فاطمه هنوز تو شوک بود.انگار که من خودم رو ملکه معرفی کردم و او از اینکه چرا تا به الان نمیدونسته که من چه شخص مهمی هستم ناراحت وخجالت زده ست! گفت: -چرا زودتر نگفتی؟!تو این پنج شیش ماه اینهمه باهم ازهردری صحبت کردیم اون وقت تو یک کلمه موضوع به این مهمی رو بهم نگفتی؟ گفتم چه فرقی میکرد؟! با ناراحتی گفت: -چه فرقی میکرد؟!! میدونی چقدر مقامت پیش خدا بالاست.؟ اگر میگفتی پاهامو درحضورت دراز نمیکردم..مدام صورت وگردنتو میبوسیدم..تو یادگار اهل بیتی..اونوقت.. فاطمه چی میگفت؟!! چرا اینطوری خطابم میکرد؟! پس چرا هیچ کس دیگری درمورد سادات بودنم چنین نظری نداشت؟ فقط عیدهای غدیرخم که میشد دوستان پدرم میومدند و اسکناسهای مهرشده می‌گرفتند وبا تبریک میرفتند؟ سرو صورتم رو میبوسیدند ولی کسی اینقدر از اینکه من ساداتم حس ارزشمندی بهم نداده بود! و جمله ی آخر فاطمه عجب مشت محکمی بود..مشتی که درست گناهان ریزودرشت وخرابکاریهای این ده ساله ام رو هدف می‌گرفت. امشب چرا اشکهای من تمامی نداشتند؟ چرا حس شرمندگی وسرخوردگی من پایان نداشت؟ ! اون از آقام که صبح به خوابم آمد و گله کرد من لباس تنشو ازش گرفتم و این هم از فاطمه که یادم انداخت من یادگار اهل بیتم!!! چقدر جمله ی سنگینی بود.پرونده سیاه من کجا و کتاب سفید و خوشبوی اهل بیت کجا؟! گفتم:شرمنده تر از اینم نکن....روم سیاهه فاطمه.. از کنارش بلندشدم وکنار پنجره ایستادم.نور اتاق کم بود با این حال چراغ رو خاموش کردم تا فاطمه رو نبینم.از بیرون ماه پیدا بود. با تمام نفرتی که از خودم وکارهام داشتم اعتراف کردم : -فاطمه میخوای بدونی یادگار اهل بیت تو این دنیا چیکار کرده؟! ✍ ف.مقیمے ادامه دارد... ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂