eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 با کنجکاوی پرسیدم:من که باورم نمیشه تو اصلا گناه کردن بلد باشی یا آزارت به کسی رسیده باشه..چرا برام تعریف نمیکنی؟قسم میخورم این راز رو با خودم به گور ببرم. او خنده ی تلخی گوشه ی لبش نشست و گفت: راز تا زمانی رازه که کنج قلبت باشه..وقتی بیاد بیرون دیگه راز نیست..قصه ست!! درد دله..گاهی وقتها هم دردسره. حرفهاش رو قبول داشتم. ولی دوست داشتم بدونم قصه ی دوستش چی بوده؟ گفتم:در مورد دوستت الهام..چرا قبلن بهم حرفی نزدی؟؟ این الهام کی بود که تا اسمش میومد چشمان فاطمه پراز اشک میشد؟ با صدای بغض آلود گفت:چی بگم؟ از کجاش دوست داری بشنوی؟ من خوشحال از اعتماد او گفتم:نمیدونم! از جایی که لازمه بدونم! او با آهی عمیق شروع کرد به حرف زدن: _من والهام با هم دختر عمو بودیم.از بچگی باهم بزرگ شدیم.تفاوت سنیمون هم یک ماه بود.بخاطر همین حتی در یک مدرسه و یک کلاس درس میخوندیم.ما حتی روحیاتمون هم مثل هم بود.البته بدون اغراق میگم الهام از من خیلی بهتر بود.وقتی نماز میخوند دلت میخواست روبروش بشینی یک دل سیر نگاش کنی.اینقدر که این دختر خالص بود.ما با هم بزرگ شدیم.قد کشیدیم.الهام رفت حوزه و من هم رفتم دانشگاه!یک روز الهام با کلی شرم وحیا بهم گفت یکی ازمدرسین حوزه برای پسرش ازش خواستگاری کرده.طولی نکشید که الهام با یک مجلس ساده و رسمی به عقد ایشون در اومد..میخوای بدونی اون مرد کی بود؟؟ آب دهانم رو قورت دادم..!! نکنه؟!!! با ناباوری گفتم:حااااااج مهدوی؟ فاطمه سرش رو به حالت تایید تکون داد.. مثل کسی که تازه از خواب بیدار شده باشه. گفتم:یعنی حاج مهدوی قبلا ازدواج کرده؟؟؟ پس چرا زودتر بهم نگفتی؟؟ فاطمه آهی کشید و با بغض گفت: خب هیچ وقت حرفش پیش نیومد.اگه یادت باشه اونروزی هم که ازم پرسیدی متاهله، گفتم هییت امنا میخوان براش آستین بالا بزنن ولی نمیتونن.ولی تو بعدش نپرسیدی چرا.؟؟ از طرفی چیزی که منو یاد الهام بندازه... بعضش شکست.. من هنوز در شوک بودم...این فرصت خوبی بود تا فاطمه گریه کند. پرسیدم:این اتفاق واسه چندسال پیشه؟ فاطمه آهی کشید و گفت:هفت سال پیش! _خخ..ب ..بعدش چیشد؟ دانه های درشت اشک از صورت فاطمه پایین میریخت: _رقیه سادات..نمیدونی چقدر این دوتا عاشق بودن! حاج مهدوی اینقدر همسر نمونه و انسان خوبی بود که همه رو مجذوب خودش کرده بود. دوسال بعد الهام حامله شد.اونموقع من یک چندماهی میشد که با پسرعموم که برادر الهام بود، نامزد شده بودم. چشمهام گرد شد..با لکنت گفتم:چی؟؟؟ تو قبلا نامزد داشتی؟؟ فاطمه اشکش رو پاک کرد و با لبخندی تلخ گفت:آره...ما خیلی وقت بود همو میخواستیم..منتها به هوای اینکه حامد سرباز بود و یک سری مشکلات دیگه، یک کم دیرتر از الهام نامزد کردیم. با کنجکاوی گفتم.:خب پس چرا الان حامد..؟!! او سرش را با تاسف تکان داد و گفت:چی بگم؟؟!! همه چی بر میگرده به اون تصادف لعنتی.. تولد الهام بود..میخواستم به هرترتیبی شده سورپرایزش کنم.چون از همون اوایل بارداریش دچار افسردگی شده بود.حاج مهدوی هم که همش به سفرهای مختلف میرفت واسه کار تبلیغ. .اونموقع ها خیلی باد تو سرم بود..سرتق بودم.حرف حرف خودم بود.واقعا با الانم کلی فرق داشتم.به الهام گفتم بریم جایی که به هوای اونجا ببرمش یک کافه ی درست وحسابی و با باقی دوستان دبیرستان براش جشن تولد بگیریم. الهام قبول نمیکرد..هزار تا بهونه آورد. از تهوع وبیحالیش گرفته تا مرتب کردن خونه..چون قرار بود فردای اونروز حاج مهدوی برگرده.ولی من گوشم بدهکار نبود..کااااش به حرفش گوش میدادم..کاش نمیرفتم.. فاطمه بلند گریه میکرد وحرف میزد. _رقیه سادات بخداوندی خدا انگارهمه ی قدرتها جمع شده بودند که من الهام و نبرم.ماشین حاج مهدوی تو پارکینگ بود.باخودم گفتم اگه با ماشین خودشون بریم بهتره وراحت تر.ولی الهام گفت حاج مهدوی گفته این ماشین مشکل داره باید بعد از برگشت ببرتش تعمیر. .پرسیدم مشکلش چیه؟ الهام گفت: نمیدونم. گفتم پس بشین بریم.الهام دوباره بهونه آورد که حاج مهدوی گفته بخاطر بارداریش حق نداره پشت فرمون بشینه. همون وقت زن عموم زنگ زد به الهام..وقتی فهمید ما تصمیممون چیه به الهام گفت: نرو تو امانتی.اگه ال بشی بل بشی من نه خودم تحمل دارم نه میتونم جواب حاج مهدوی رو بدم... الهام داشت پشت تلفن راضی میشد که من بیشعور و بخت برگشته گوشی رو گرفتم و به زن عموم گفتم : زن عمو هرچی شد با من..طفلی این دختر پوسید تو این خونه..میخوام ببرمش.اصلن خودم پشت فرمون میشینم. اینو گفتم از رو غرورم و جوونیم ولی ته ته دلم میترسیدم چون من همیشه از رانندگی وحشت داشتم و زیاد وارد نبودم.. ✍ ف.مقیمے ادامه دارد... ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💎امام حسن عليه السلام: ✅آنچه را از دنيا طلبيده اى و بدان نرسيده اى، به منزله آن پندار كه هرگز به انديشه ات خطور نكرده است 📚ميزان الحكمه جلد3 صفحه 68 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖〰➖ 💎امام حسین علیه السلام: هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد 📚میزان الحکمه، جلد4، صفحه488
عکس نوشته احکام☝️ دلایل داشتن حجاب🧕 در تصویر بالا👆 ➖〰➖〰➖〰➖〰➖ ✅پرسش: اگر در خارج از منزل حجاب رعايت شود اما ارايش ملايم براي دل خودمان کنيم نه نامحرم ،گناه ميکنيم؟؟چون بدون هيچ قصدي اينکار را انجام ميدهيم؟! 🌺پاسخ: سلام اگر آرایش به گونه ای است جلب توجه نامحرم نکند و سبب تحریک نامحرم نشود،اشکال ندارد،ولو اینکه قصدی برای این کارتان نداشته باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
═🌼🌱♥️🌱🌼═ دعاے بسیار زیباے فرج‌👆 الهی‌عظم‌البلاء🤲 ♥️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ♥️ 💙الَهِي عَظُمَ البَلاءُ وَ بَرِحَ الخَفَاءُ 🧡 و انكَشَفَ الغِطَاءُ وَ انقَطَعَ الرَّجَاءُ 💜و ضَاقَتِ الأَرضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاء 💚و أَنتَ المُستَعَانُ وَ إِلَيكَ المُشتَكَى 💛و عَلَيكَ المُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 💙اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🧡 أولِي‌الأَمرِالَّذِينَ‌فَرَضتَ‌عَلَينَا طَاعَتَهُم 💜و عَرَّفتَنَا بِذَلِكَ مَنزِلَتَهُم 💚 ففَرِّج عَنَّا بِحَقِّهِم فَرَجا عَاجِلا 💛 قرِيبا كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَبُ 💙 يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّد 🧡 اكفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ 💜 و انصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ 💚 يا مَولانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ 💛الغَوثَ الغَوثَ الغَوثَ 💙 أدرِكنِي أَدرِكنِي أَدرِكنِي 🧡السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ 💜 العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ 💚 يا أَرحَمَ الرَّاحِمِينَ بحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ═🌼🌱♥️🌱🌼═ ╼═┈┈┈┈┈•✹•┈┈┈┈═╾ ✅ روے لینڪ زیر ڪلیڪ ڪنید. ╭〰⊰🍁〰☀️🍂⊱〰╮ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ╰〰⊰🍂☀️〰🍁⊱〰╯  🔴 نشر دهید✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┄┅═✾🔥•🔥•🔥✾═┅┄┈ 🎙حجت الاسلام والمسلمین قرائتی ⚠️عواقب وحشتناک نیش زبان ┈┄┅═✾🔥•🔥•🔥✾═┅┄┈ ╼═┈┈┈┈┈•✹•┈┈┈┈═╾ ✅ روے لینڪ زیر ڪلیڪ ڪنید. ╭〰⊰🍁〰☀️🍂⊱〰╮ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ╰〰⊰🍂☀️〰🍁⊱〰╯  🔴 نشر دهید✔️
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 برزخ کجاست؟ مردم در آن جا به چند گروه تقسیم می شوند؟ 🎙 ╼═┈┈┈┈┈•✹•┈┈┈┈═╾ ✅ روے لینڪ زیر ڪلیڪ ڪنید. ╭〰⊰🍁〰☀️🍂⊱〰╮ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ╰〰⊰🍂☀️〰🍁⊱〰╯  🔴 نشر دهید✔️
༒⃢♥️༒⃢♥️༒⃢♥️༒⃢♥️༒⃢♥️ 🌕اسامی هفت آسمان و رنگ آنها از زبان حضرت علی علیه السلام 🌷امیرالمومنین عليه السّلام در مسجد جامع كوفه بود كه مردى از اهل شام در برابرش به پاخواست و پرسش هائى از آن حضرت نمود و از آن جمله اين بود كه عرض كرد: ✳️يا امير المؤمنين! مرا از رنگ هاى آسمان ها و نام هايشان خبر بده! 🌸حضرت به او فرمود: 1⃣ آسمان دنيا نامش رفيع است و از آب و دود آفريده شده است. 2⃣ آسمان دوم نامش قيدوم است كه به رنگ مس است. 3⃣آسمان سوم نامش ماروم است كه به رنگ برنج است. 4⃣ آسمان چهارم نامش ارقلون و برنگ نقره است. 5⃣آسمان پنجم نامش هيضمون (هيفون) و به رنگ طلا است. 6⃣آسمان ششم نامش عروس است و آن ياقوت سبزى است. 7⃣ آسمان هفتم نامش عجما است و دُرّى است سفيد... ♦️حديث طولانى است مورد نياز از آن را نقل كرديم. 📗منبع:الخصال،ترجمه فهرى، ج‏۲، ص: ۳۸۵ ༒⃢♥️༒⃢♥️༒⃢♥️༒⃢♥️༒⃢♥️ ╼═┈┈┈┈┈•✹•┈┈┈┈═╾ ✅ روے لینڪ زیر ڪلیڪ ڪنید. ╭〰⊰🍁〰☀️🍂⊱〰╮ https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea ╰〰⊰🍂☀️〰🍁⊱〰╯  🔴 نشر دهید✔️