7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿°•
ما قطعه شهدا رو
واسه لایو و سلفی و پست خواستیم..!
کاش یکبار نگاه به قبرها میکردیم
یکم ازتاریخ تولد و شهادتها خجالت
میکشیدیم
حواسمونهست؟
#حاج_مهدی_رسولی
#شهیدانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📌#سـرزمـینـهای_درگــیردرواقـــعــه_اخــرالــزمــان #قسمـــت_اول #مصـــــر ✅یکی از نشانه های ظهور
📌#سـرزمـینـهای_درگــیردرواقـعه_اخــرالــزمــان
#قسمـــت_دوم
⁉️اما به راستی آیا حوادث کنونی #مصر همان است که در روایات اهل بیت برای ظهور حضرت #ولی_عصر پیش بینی شده؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید همه روایاتی را که در زمینه نشانه های ظهور به دست ما رسیده و به نوعی با مصر در ارتباط است، مورد کنکاش قرار دهیم و نمایی کلی از این دسته از روایات ارائه نماییم. اما مهمتر آن است که بتوانیم تحلیلی #دقیق بر این گروه از روایات، داشته باشیم و نتیجه ای شایسته از آن بگیریم.
💫حوادث مصر در آستانه ظهور
اگرچه روایات پیش بینی حوادث آینده مصر فراوان است اما تنها بخشی از آنها به عصر ظهور مرتبط می شود. روایات پیش بینی #فتح_مصر توسط مسلمانان و همچنین روایات غلبه #مغربی ها بر مصر که در دوران انقلاب #فاطمیان به حقیقت پیوسته است، از جمله روایاتی است که ربطی به مساله ظهور ندارند و باید مراقب بود که ما را به اشتباه نیاندازند و با روایات ظهور درآمیخته نگردند. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل تنها به روایاتی مراجعه خواهیم کرد که به نحوی دلالت بر حوادث دوران ظهور داشته باشند.
با مراجعه و بررسی این دسته از روایات می توان رخدادهای مرتبط با ظهور را به #هفت دسته تقسیم کرد که در نگاه اول، ترتیب روشنی برای این حوادث دیده نمی شود. اما با اندکی تامل می توان به یک ترتیب منطقی اما احتمالی دست یافت.
این اتفاقات عبارتند از:
1ـ حرکت انقلابی مردم علیه #حاکمان در مصر و دیگر کشورهای عربی
2ـ کشته شدن #فرمانروای_مصر به دست مردم
3ـ #هرج و #مرج و #نابسامانی در کشور به دلیل فقدان پیشوا
4ـ ورود نیروهای #خارجی به مصر
5ـ انقلاب #مردی از مصر و ایجاد #حرکت_اسلامی در این کشور
6ـ پیوستن #نیرو_های_خارجی مستقر در مصر به سفیانی
7ـ آمادگی برای #استقبال از امام زمان و ورود حضرت به این کشور
➥
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️👈 #یهودیان ورود زنان #بی_حجاب در برخی خیابان هایشان را #ممنوع کرده اند
⚠️👈و بعد برای «حجاب و عفت» ما نقشه می ریزن..
➥
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
⛔️ اگر آقا خانمش رو مجبور کنه که امشب هوس کردم برام مثلا کتلت درست کنی درحالیکه خانمش میل به این غذ
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ازدواج، یک قرارداد بین زن و شوهر هست؛ قراردادی که زوجین حتی اجازه ندارند بعضی کارها رو انجام بدن
⭕️ قسمت ششم
🔹 کارگاه مهارت های ارتباطی زوجین (مشهد مقدس)
🔺محسن پوراحمد خمینی، روانشناس
🌼 #ادامه_دارد (ویژه زوجین)
🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از حضور تا شهادت خانواده آرتین در شاهچراغ
😭😭😭😭😭😭
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طلبه ای که عمامه از سرش انداختن کیست؟
واقعا که جماعت آشوبگرِ برانداز بی غیرت و بی شرفند 😠😠😠
🤲لعنت الله علی القوم الظالمین
❁❥◇❁°بِسمِ رَبِّ الْمَهْدی عجــل الله°❁◇❥
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباصالِحَ الْمَهدی یا صاحِبَ الزَّمان اَدْرِکنِی🌹
🌻 درخواست اقامه نماز امام زمان (عجــل الله)
🌺 به نیت:
سلامتی و خشنودی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجــل الله)، حاجت روایی ،شفای بیماران ،رفع هرگونه فتنه گرفتاری و مشکلات زندگی.
❁❥◇❁°•✨📿🌺📿✨•°❁◇❥
🕋طریقه نمــاز امــام زمـان (عجــل الله) :👇🏻
این نمازدرهرزمانی میتوانید بخوانید.
در روایت است که هر کس این دو رکعت نماز را بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد.👇🏻
1🌸 2 رکعت “نماز به نیت امام زمان (عجــل الله)”
2🌸در هر رکعت یک حمد و یک توحید خوانده شود.
3🌸آیه “اِیّاکَ نَعبُدٌ و اِیّاکَ نَستَعین” در سوره حمد، 100 مرتبه خوانده شود.
4🌸 ذکر های رکوع و سجده هر کدام 7 مرتبه خوانده شود.
↩ بعد از پایان نماز👇🏻
🍃یک بار “لا اله الا الله” گفته شود.
🍃یک بار 📿تسبیحات حضرت زهرا (علیها السلام) خوانده شود.
🍃به سجده رفته؛ “اللهم صل على محمد و آل محمد” 100 مرتبه خوانده شود.
🤲 التماس دعای فرج🤲
#اللهمـعجللولیڪالفرج
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و شصت و هشتم حتی به خواب هم ن
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و شصت و نهم
نگاهی به دور و برش کرد و همچنانکه روی مبل مینشست، خندید و گفت: «ماشاءالله! چقدر خونهتون قشنگه!» و هر بار به بهانهای بر لفظ «خونهتون!» تأکید میکرد تا خیالمان از هر جهت راحت باشد. من و مجید گرچه به یاد تلخی و سختی اینهمه مصیبت همچنان غمزده بودیم، اما میخواستیم به روی خودمان نیاوریم و با خوشرویی تشکر میکردیم که سرش را پایین انداخت و با صدایی آهسته پاسخ داد: «ببینید بچهها! من دیشب هم بهتون گفتم، اینجا مال شماس! من که بهتون ندادم، هدیه موسیبیجعفر (علیهالسلام)! پس از من تشکر نکنید! این دو تا خونه هیچ وقت اجارهای و پولی نبوده! تو خونواده دست به دست میچرخیده، تا دیروز دست اون پسرم بود، از امروز دست شماس!» سپس به صورت مجید نگاه کرد و با حالتی پدرانه گفت: «پسرم! من همون دیشب به یه نظر که تو رو دیدم، فهمیدم اهل کار و زندگی هستی! خودتم که گفتی تو پالایشگاه کار میکردی، ولی فعلاً که با این وضعیت نمیتونی برگردی سر کارِت...» نمیدانستم چه میخواهد بگوید و میدیدم مجید هم منتظر نگاهش میکند که لبخندی زد و با مهربانی ادامه داد: «البته کارهای سبکتری هم هست که خیلی اذیتت نکنه، ولی اینجور که من میبینم باید فعلاً تو خونه استراحت کنی تا ان شاءالله بهتر شی!» سپس نگاهش را به زمین انداخت و همچنانکه به محاسن سپید و انبوهش دست میکشید، با ناراحتی زمزمه کرد: «من خودم یه مَردم! میدونم برای یه مرد هیچی سختتر از این نیس که مجبور بشه تو خونه بشینه! ولی توکلتون به خدا باشه! بلاخره خدا بندههاش رو به هر وسیلهای آزمایش میکنه!» از جدیت کلامش، قلبم به تپش افتاده و احساس میکردم مجید هم کمی مضطرب شده که دستش را به زیر عبایش بُرد،
پاکتی از جیب پیراهنش درآورد، مقابل مجید روی میز گذاشت و فرصت نداد مجید حرفی بزند که به شوخی تَشر زد: «هیچی نگو! فقط اینو فعلاً داشته باش! هر وقت هم چیزی خواستی به خودم بگو!» زبان من و مجید بند آمده و نمیدانستیم چه پاسخی بدهیم که با گفتن «یا مولا علی!» از جایش بلند شد و دیگر نمیخواست بیش از این خجالت بکشیم که به سمت در رفت. من و مجید مثل اینکه از خواب پریده باشیم، تازه به خودمان آمدیم و سراسیمه از جا بلند شدیم. مجید به دنبالش رفت و در پاشنه در، دستش را گرفت: «حاج آقا! این چه کاریه؟» که با دست سرِ شانه مجید زد و با اخمی شیرین توبیخش کرد: «بازم که گفتی حاج آقا! به من بگو بابا!» و به سرعت از در بیرون رفت و همانطور که دستش را به چهار چوب گرفته بود تا دمپاییاش را بپوشد، سرش را به سمت من چرخاند و با مهربانی صدایم زد: «دخترم! داشت یادم میرفت! حاج خانم واسه شام براتون قلیه ماهی تدارک دیده! فراموش نشه که قلیه ماهیهای مامان خدیجه خوردن داره!» و وارد ایوان شد و به سمت خانه خودشان رفت. مجید در را بست و من با عجله پاکت را برداشتم و به سرعت درش را باز کردم. یک میلیون پول نقد که نگاه من و مجید را به خودش خیره کرد و با اینکه آسید احمد آنجا نبود، ولی هر دو غرق شرم و خجالت شدیم و مجید چقدر ناراحت شد. هر چند این بسته، نهایت لطف آسید احمد و نیاز ضروری زندگیمان بود، ولی مجید مردِ کار بود و از اینکه اینچنین مورد مرحمت قرار بگیرد، غرور مردانهاش میشکست و من بیش از او خجالت میکشیدم که میدانستم رفتار بیرحمانه پدر خودم ما را اینچنین محتاج کمک دیگران کرده و شوهر غیرتمندم را عذاب میدهد.