eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ↘️ 💎 💠از امام زمان علیه السلام منقول است که هرکس به این صورت بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صلوات بفرستد، ✅ 😇 ✅ .😃 ✅ برایش فراهم می شود،😌 ✅ ✌🏻💪 ✅ صلی الله علیه و آله می شود؛ و …... 😍 🌸✨ اللهم یا اَجوَدَ مَن اَعطی وَ یا خَیرَ مَن سُئِلَ وَ اَرحَمَ مَنِ استُرحِمَ. 🌸✨اللهمَّ صل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی الاَوَلِینَ وَ صَل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی الآخِرِینَ وَ صل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی المَلَاءِ الاَعلی ( الی یَومِ الِّدینَ ) وَ صل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی المِرسَلینَ. 🌸✨اللهم اَعطِ محمدًا و آل محمد الوَسیلةَ وَ الشَّرَفَ وَ الفَضِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الکَبِیرةَ. 🌸✨اللهم اِنِّی آمَنتُ بِمُحمدٍ صلی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ لَم اَرَهُ فَلا تَحرِمنی یَومَ القِیامَةَ رُؤیَتَهُ وَ ارزُقنِی صُحبَتَهُ وَ تَوَفَّنِی علی مِلَّتِهِ وَ اسقِنی مِن حَوضِهِ مَشرَبًا رَوِیًا سائِغًا هَنِیئًا لااَظمَاُ بَعدَهُ اَبَدًا اِنَّکَ علی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. 🌸✨اللهمَّ کَما آمَنتُ بِمُحمدٍ صلی الله علیه و آله وَ لَک اَرَهُ فَعَرِّفنِی فِی الجِنانِ وَجهَهُ. 🌸✨اللهمّ بَلِّغ رُوحَ محمدٍ عِنِّی تَحِیةً کَثِیرَةً وَ سَلامًا وَ صَلَواتِی✨🌸 📘بحارالانوار ج ۸۶ ص ۹۶ _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
گریز از هرآنچه غیر توست.mp3
6.8M
🎧صوت_مناسبتی 🎙استاد شجاعی 🎙حجت الاسلام رفیعی ✨ ، تنها یک دعای معمولی نیست! آنقدر که • همه ائمه اطهار علیهم‌السلام • این دعا را می‌خواندند!!! این مناجات را بشناسیم... 👌بسیار زیباست ارسال کنید 👈 بشنوید و نشر دهید. 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌در ماه مبارڪ شعبان چه کار هایی باید انجام بدهیم...؟! 🌙 🌱 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🤲🏻 ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آیت الله مجتهدی تهرانی: کسی که درماه شعبان هر روز ۷۰ بار استغفار کند خدای من ثواب هفتاد هزار استغفار ... ☺️ فلذا جا نمونی از رزق معنوی 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_سوم 🔸هنگامی که خداوند #روح را از طریق خود و از #سرانگشتان پای آدمی در
📘 📖 📝 🔻 👿 🔹 اسم اعظم خداوند، را خداوند به آدم ✔️ 🔸 و خداوند دستور داد تا همه بر آدم کنند و همه فرشتگان و جنّیان بر آدم سجده کردند🙇‍♂️🙇‍♀️ *️⃣ و است که این سجده نه به خاطر آدم ☝🏻 جهت اطاعت از فرمان خداوند بود. و 👿 که در صف ملائک بود ورزید😒 و از دستور خداوند کرد😑 و این عمل او☝🏻 او شد😱 و ♥️خداوند از ابلیس پرسید؛ ✨«چه چیزی تو را از بر مخلوقی که من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع کرده؟»⁉️✨ 👿 گفت: خدایا مرا از این سجده بر آدم ☝🏻و در مقابل به گونه ای بندگی تو را می کنم که هیچ فرشته ای تو را عبادت نکرده باشد😏 👿 و نیز گفت: من چگونه بر او کنم که و .🤨 و♥️ فرمود؛ ✨ «مرا به بندگی و عبادت تو »✋🏻✨ 🔹و چون نافرمانی کرد😑 ♥️ او را از درگاه خود راند و در جواب ابلیس فرمود؛ ✨🔥 🌳 و 🌳 ◾️ و ☝🏻 است. 🔷خداوند 🔻 را ،✨ 🔻 را و🔥 🔻 را ، و🌬 🔻 آفرید💧 🔻 و غیره... 💥 و را و آنگاه نور و آتش و باد و آب را در انسان جریان انداخت✅ ⬅️تا بوسیله فکر کند🤔 ⬅️ و با بخورد و بیاشامد و🍱 ⬅️ با ، معده غذا را هضم کند.✔️ ادامه دارد..... _☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _ 『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _ •⌈↝‌ @masirsaadatee 🌸⃟🕊 ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑ مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕 #مح
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕 🥀 ✍ به قلم : 🍃 به موتور خانه که رسید خواست در را باز کند که دید در انگار گیر کرده باشد ، باز نمی شود فکر کرد شاید کلید روی در بوده و مائده در را قفل کرده است . ـ مائده ؟ .... مائده ؟ .... . باز کن این درو ببینم .... . مائده ؟ ـ آبجی مرصاد عصبیه ـ نیست دیوونه باز کن این درو ببینم ـ آبجی ؟ ـ آبجیو ... لا الل.... باز کن مائده جان ، مرصاد نیست ـ قول دادیا ؟! ـ مائده بهتره بیشتر از این عصبانیم نکنی ، سریع باز کن + چرا بهش نمیگین خطرناکه ؟ ـ اگه بهش بگم میترسه یه بلایی سر خودش میاره ... + لوله های آب هم مشکل پیدا کرده قرار بود منو سجاد درستش کنیم ... مهدا خانوم لوله آب جوش متصل به رادیاته که حسگرش دما و فشار رو تنظیم میکنه و با سیم به در و بعضی از تجهیزات وصله اگه فشارش تغییر کنه ممکنه آژیر بزنه یا در رو قفل کنه ، من نمی دونستم میرن درو میبیندن وگرنه نمیذاشتم برن ... ـ درستش میکنم ، مائده چیکار میکنی ؟ باز کن دیگه ـ آبجی با کی حرف میزنی ؟ ـ شما بیا بیرون میفهمی خودت ، مرصاد نیس ـ آبجی میخوام درو باز کنم ولی باز نمیشه .... وای آبجی قفله ... ـ یا صاحب الزمان ... با وحشت به محمدحسین نگاه کرد که با صدای مائده بیشتر نگران شد ... ـ آبجی من میترسم ـ نترس الان بازش میکنم ... آقا محمدحسین ؟ ـ بله ؟ ـ میشه درو شکست ؟ محمدحسین کلافه دستی به موهایش فرو برد و گفت : نه نمیشه اگه درو بشکنیم حسگرا فعال میشه ممکنه لوله ها بترکن ـ نههه .. خب چیکار کنیم ؟ ـ آبجی ؟ صدای وحشت زده مائده توجهش را جلب کرد . ـ وای آبجی سوسکه محمدحسین با عصبانیت گفت : دختر خانوم اون خطری که درش قرار داری خیلی ترسناک تر از سوسکه یه لحظه حرف نزن بذار فکر کنم مائده با گریه گفت : آبجی کجا رفتی ؟ ـ هستم فدات بشم الان درو برات باز میکنم ، آروم باش . آیه الکرسی بخون قلبت آروم شه نترس من نمیذارم اتفاقی برات بیافته ـ باشه ـ آقا محمدحسین کاش برقو قطع میکردیم تا بشه درو شکست ! ـ منبع برق داخل همین موتور خونه است چطوری قطعش کنیم ؟! نمیدونین این جریان برق به یه منبع یا به موتور خونه بلوک های دیگه وصل هست یا نه ؟ ـ نمیدونم اگه وصل باشه با اتصال موازی یه سیم میشه برق این بلوک رو قطع کرد ؟! ـ آره منم پیشنهادم همینه ـ ببخشید تلفنتون باهاتونه ؟ به پسر عموم زنگ بزنم مهندس برقه حتما میدونه ـ آره ، بفرمایید با تلفن محمدحسین به سجاد زنگ زد . ـ الو سلام پسر عمو ، منم مهدا ممنون ... آقا سجاد یه مشکلی پیش اومده ... مائده ......... قضیه را برای سجاد توضیح داد و او گفت به خانه نزدیک است و میاد بررسی میکنم ـ آبجیییی ؟ ـ چیشده ؟ ـ آبجی برق اینجا قطع شد... ـ چرا اینجوری شده ؟ ـ حتما میزان یه چیزی داره میسوزه که برق موتورخونه رو قطع کرده ... الان به آتشـ... هنوز جمله محمدحسین تمام نشده بود که در پارکینگ بسته شد ... ـ وای این دیگه چرا بسته شد ؟ ـ خیلی غیر منتطره داره جلو میره ... ـ بخاطر افزایش دما و کاهش فشار در موتور خونه بسته شده ولی سامانه دچار نقض شده که در پارکینگ هم بسته شد ـ حالا باید چیکار کنیم ... ؟ &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 محمدحسین که ترس را در چهره ی مهدا دید کلافه گفت : باید با سوختن ناقص و کمبود اکسیڗن یه چیزی ، حسگر کربن مونو اکسید رو فعال کنیم تا در ها رو باز کنه بتونیم مائده خانومو نجات بدیم البته آتش سوزی اتفاق افتاده ولی وسعتش کمه .... باید از اینجا بریم ممکنه زیاد وقت نداشته باشیم هم لوله های آب خطرناکن هم آتش سوزی ممکنه به ماده ی سوختنی برسه و .... ـ فهمیدم الان ماده ی سوختنی میخوایم .... کمی دور خودشان چرخیدند که مهدا گفت : آقای حسینی اینجا چیزی نیست ، ماشین ما نیست ماشین شما نیست که حداقل کبریت برداریم ؟ ـ نه ماشین من بیرونه . بجز پارچه یا کاغذ یه چیز غیر مشتعل لازم داریم که بتونم آتیشو خفه کنم تا کربن مونواکسید بیشتری تولید بشه و حسگر رو فعال کنه ... این حسگرا خیلی قدیمیه با سوختن کامل و مقدار کم کربن مونواکسید فعال نمیشه ـ مجبوریم در یکی از ماشینا رو باز کنیم ... ـ من نمیتونم که ـ من بلدم محمدحسین هر چند خیلی متعجب شد اما سعی کرد فعلا به این موارد اهمیت ندهد و بعدا از مهدا را جویا شود . مهدا نگاهی به ماشین ها انداخت نمیدانست کدام ماشین را انتخاب کند ... چند ثانیه تمرکز کرد و از میان ماشین هایی که مدل بالاترین شان لیفان بود بسمت پرشیای سفید رنگی رفت که دزدگیر نداشت و با مهارت همیشگی در را با سنجاق سرش باز کرد و محمدحسین توانست ماده ی غیر اشتعال زا و کبریت پیدا کند . ـ خانم فاتح ، باید یه ماده ی سوختنی هم داشته باشیم ـ شاید از هیچ ماشینی چیزی گیرمون نیاد ! نگاهی به سرتا پای خودش کرد به چادرش اشاره کرد و گفت : فقط میمونه این ... ـ نه آتش زدن چادر کراهت داره ... ـ بله ... چادر را از سرش بیرون آورد و همان قسمتی که یک سوراخ روفو شده وجود داشت را پاره کرد ... . . بله چادر کراهت داره ولی پارچه چادر نه ... و دوباره به جان چادر افتاد و آن را پاره کرد که کاملا به تکه پارچه تبدیل شد . ـ بگیریدش نجات جون آدما از واجباته فعلا باید به این توجه کنیم محمدحسین با تلاش سعی در اعمال نقشه اش داشت اما گریه مائده و صدا زدنش هایش که گاه بی گاه خواهرش را خطاب قرار میداد تا از حضورش مطلع شود تمرکز را از او میگرفت ... صدای ماشین آتش نشانی و گفت گوی آنها نشان میداد آنها هم دست به کار شدند ... با زحمت حسگر را فعال کرد اما فقط آژیرش به آنها رسید و در ها باز نشد ـ نمیشه سیم هاش اتصالی کرده ... از یه مقطعی سوخته درو باز نمیکنه ـ اگه سیم بخاطر آتیش سوخته ، شکستن در خطر زیادی نداره درسته ؟‌ ـ نمیشه مطمئن حرف ز... + آبجی تو رو خدا نجاتم بده آتیش داره زیاد میشه .... ـ الان میام پیشت عزیزم نترس .... بخدا توکل کن + من تو رو هم بخطر انداختم منو ببخش مهدایی ـ باشه عزیزم آروم باش رو به محمدحسین ادامه داد : آقای حسینی ، باید در رو بشکنیم چاره ای نیست ممکنه آتیش خواهرمو بسوزونه ـ باشه ... محمدحسین خواست در را بشکند که مهدا با عجله تکه پارچه ای که از چادر باقی مانده بود را بسمتش گرفت و گفت : در بخاطر آتیش داغه ببندیدن به دستتون ... بعدشم تنهایی نمیتونین در رو بشکنین محمدحسین مطمئن بود تنهایی راه به جایی نمیبرد به همین دلیل با مهدا مخالفت نکرد . . . . ۱ ، ۲ ، .. هر دو به در تنه زدن اما در زنگ زده موتور خانه سنگین تر از آنی بود که در برابر نیروی آن دو جوان را مغلوب شود ... مهدا : نه نمیشه ... بسمت کپسول رفت و گفت : برین کنار باید تکیه درو از دیوار بگیریم .... مائده ؟ تا میتونی از در فاصله بگیر ... انقدر سریع عمل کرد که محمدحسین را مبهوت کرد ... ضرباتی کاری به در زد و یک طرف آن را آزاد کرد که صدای وحشتناکی ایجاد شد و مائده ی درون آتش را بشدت ترساند ... آتش زبانه کشیده بود و سدی سوزان میان مائده و مهدا ایجاد کرده بود ... مائده تاب نیاورد و بی حال روی زمین افتاد ... &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀