🔴 #صلواتی_برای↘️
#رفع_گناهان_و_ازبین_رفتن_غم 💎
💠از امام زمان علیه السلام منقول است که هرکس به این صورت بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صلوات بفرستد،
✅ #گناهانش_محو_میشود😇
✅ #غمهایش_از_بین_میرود.😃
✅ #اسباب_خیر_و_روزی برایش فراهم می شود،😌
✅ #بر_دشمنش_غلبه_مییابد ✌🏻💪
✅ #از_رفیقان_رسولالله صلی الله علیه و آله می شود؛ و …... 😍
🌸✨ اللهم یا اَجوَدَ مَن اَعطی وَ یا خَیرَ مَن سُئِلَ وَ اَرحَمَ مَنِ استُرحِمَ.
🌸✨اللهمَّ صل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی الاَوَلِینَ وَ صَل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی الآخِرِینَ وَ صل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی المَلَاءِ الاَعلی ( الی یَومِ الِّدینَ ) وَ صل علی محمدٍ و آل محمدٍ فی المِرسَلینَ.
🌸✨اللهم اَعطِ محمدًا و آل محمد الوَسیلةَ وَ الشَّرَفَ وَ الفَضِیلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الکَبِیرةَ.
🌸✨اللهم اِنِّی آمَنتُ بِمُحمدٍ صلی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ لَم اَرَهُ فَلا تَحرِمنی یَومَ القِیامَةَ رُؤیَتَهُ وَ ارزُقنِی صُحبَتَهُ وَ تَوَفَّنِی علی مِلَّتِهِ وَ اسقِنی مِن حَوضِهِ مَشرَبًا رَوِیًا سائِغًا هَنِیئًا لااَظمَاُ بَعدَهُ اَبَدًا اِنَّکَ علی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
🌸✨اللهمَّ کَما آمَنتُ بِمُحمدٍ صلی الله علیه و آله وَ لَک اَرَهُ فَعَرِّفنِی فِی الجِنانِ وَجهَهُ.
🌸✨اللهمّ بَلِّغ رُوحَ محمدٍ عِنِّی تَحِیةً کَثِیرَةً وَ سَلامًا وَ صَلَواتِی✨🌸
📘بحارالانوار ج ۸۶ ص ۹۶
#صلوات
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
گریز از هرآنچه غیر توست.mp3
6.8M
🎧صوت_مناسبتی
🎙استاد شجاعی
🎙حجت الاسلام رفیعی
✨ #مناجات_شعبانیه، تنها یک دعای معمولی نیست!
آنقدر که • همه ائمه اطهار علیهمالسلام • این دعا را میخواندند!!!
این مناجات را بشناسیم...
👌بسیار زیباست ارسال کنید
👈 بشنوید و نشر دهید.
#ماه_شعبان
#شعبان
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌در ماه مبارڪ شعبان چه کار هایی باید انجام بدهیم...؟!
#ماه_شعبان 🌙
#حجتالاسلامفرحزاد 🌱
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠آیت الله مجتهدی تهرانی:
کسی که درماه شعبان هر روز ۷۰ بار استغفار کند
خدای من ثواب هفتاد هزار استغفار ... ☺️
فلذا جا نمونی از رزق معنوی
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
📘 #از_آدم_تا_خاتم 📖 📝 #پارت_سوم 🔸هنگامی که خداوند #روح را از طریق خود و از #سرانگشتان پای آدمی در
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_چهارم
🔻 #نافرمانی_شیطان👿
🔹 #از_هفتاد_و_سه_حرف اسم اعظم خداوند،
#بیست_وپنج_حرف را خداوند به آدم #آموخت✔️
🔸 و خداوند دستور داد تا همه بر آدم #سجده کنند و همه فرشتگان و جنّیان بر آدم سجده کردند🙇♂️🙇♀️
*️⃣ و #قابل_ذکر است که این سجده نه به خاطر آدم
☝🏻 #بلکه جهت اطاعت از فرمان خداوند بود.
و #ابلیس👿 که در صف ملائک بود #تکبّر ورزید😒
و از دستور خداوند #سرپیچی کرد😑 و این عمل او☝🏻 #اولین_معصیت او شد😱
و ♥️خداوند از ابلیس پرسید؛
✨«چه چیزی تو را از #سجده بر مخلوقی که من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع کرده؟»⁉️✨
👿 #ابلیس گفت: خدایا مرا از این سجده بر آدم #معاف_کن
☝🏻و در مقابل به گونه ای بندگی تو را می کنم که هیچ فرشته ای تو را عبادت نکرده باشد😏
👿 و نیز گفت: من چگونه بر او #سجده کنم که #من_از_آتشم و #او_از_خاک.🤨
و♥️ #خداوند فرمود؛
✨ «مرا به بندگی و عبادت تو #احتیاجی_نیست»✋🏻✨
🔹و چون #ابلیس نافرمانی کرد😑
♥️ #خداوند او را از درگاه خود راند و در جواب ابلیس فرمود؛
✨🔥 #آتش_از_درخت_است 🌳
و
🌳 #درخت_از_خاک◾️
و
☝🏻 #اصل_درخت_از_خاک_و_گِل است.
🔷خداوند
🔻 #فرشتگان را #از_نور،✨
🔻 #جنها را #از_آتش و🔥
🔻 #گروهی را #از_باد، و🌬
🔻 #آب آفرید💧
🔻 و غیره...
💥 و #آدم را #از_گِل و آنگاه نور و آتش و باد و آب را در انسان جریان انداخت✅
⬅️تا بوسیله #نور فکر کند🤔
⬅️ و با #آتش بخورد و بیاشامد و🍱
⬅️ با #گرمای_آتش، معده غذا را هضم کند.✔️
ادامه دارد.....
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد🌹
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕 #مح
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕 #محافظ_عاشق_من 🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_ششم
به موتور خانه که رسید خواست در را باز کند که دید در انگار گیر کرده باشد ، باز نمی شود فکر کرد شاید کلید روی در بوده و مائده در را قفل کرده است .
ـ مائده ؟ .... مائده ؟ ....
.
باز کن این درو ببینم ....
.
مائده ؟
ـ آبجی مرصاد عصبیه
ـ نیست دیوونه باز کن این درو ببینم
ـ آبجی ؟
ـ آبجیو ... لا الل....
باز کن مائده جان ، مرصاد نیست
ـ قول دادیا ؟!
ـ مائده بهتره بیشتر از این عصبانیم نکنی ، سریع باز کن
+ چرا بهش نمیگین خطرناکه ؟
ـ اگه بهش بگم میترسه یه بلایی سر خودش میاره ...
+ لوله های آب هم مشکل پیدا کرده قرار بود منو سجاد درستش کنیم ... مهدا خانوم لوله آب جوش متصل به رادیاته که حسگرش دما و فشار رو تنظیم میکنه و با سیم به در و بعضی از تجهیزات وصله اگه فشارش تغییر کنه ممکنه آژیر بزنه یا در رو قفل کنه ، من نمی دونستم میرن درو میبیندن وگرنه نمیذاشتم برن ...
ـ درستش میکنم ، مائده چیکار میکنی ؟ باز کن دیگه
ـ آبجی با کی حرف میزنی ؟
ـ شما بیا بیرون میفهمی خودت ، مرصاد نیس
ـ آبجی میخوام درو باز کنم ولی باز نمیشه .... وای آبجی قفله ...
ـ یا صاحب الزمان ...
با وحشت به محمدحسین نگاه کرد که با صدای مائده بیشتر نگران شد ...
ـ آبجی من میترسم
ـ نترس الان بازش میکنم ... آقا محمدحسین ؟
ـ بله ؟
ـ میشه درو شکست ؟
محمدحسین کلافه دستی به موهایش فرو برد و گفت : نه نمیشه اگه درو بشکنیم حسگرا فعال میشه ممکنه لوله ها بترکن
ـ نههه .. خب چیکار کنیم ؟
ـ آبجی ؟
صدای وحشت زده مائده توجهش را جلب کرد .
ـ وای آبجی سوسکه
محمدحسین با عصبانیت گفت : دختر خانوم اون خطری که درش قرار داری خیلی ترسناک تر از سوسکه یه لحظه حرف نزن بذار فکر کنم
مائده با گریه گفت : آبجی کجا رفتی ؟
ـ هستم فدات بشم الان درو برات باز میکنم ، آروم باش .
آیه الکرسی بخون قلبت آروم شه نترس من نمیذارم اتفاقی برات بیافته
ـ باشه
ـ آقا محمدحسین کاش برقو قطع میکردیم تا بشه درو شکست !
ـ منبع برق داخل همین موتور خونه است چطوری قطعش کنیم ؟! نمیدونین این جریان برق به یه منبع یا به موتور خونه بلوک های دیگه وصل هست یا نه ؟
ـ نمیدونم اگه وصل باشه با اتصال موازی یه سیم میشه برق این بلوک رو قطع کرد ؟!
ـ آره منم پیشنهادم همینه
ـ ببخشید تلفنتون باهاتونه ؟ به پسر عموم زنگ بزنم مهندس برقه حتما میدونه
ـ آره ، بفرمایید
با تلفن محمدحسین به سجاد زنگ زد .
ـ الو سلام پسر عمو ، منم مهدا
ممنون ... آقا سجاد یه مشکلی پیش اومده ... مائده .........
قضیه را برای سجاد توضیح داد و او گفت به خانه نزدیک است و میاد بررسی میکنم
ـ آبجیییی ؟
ـ چیشده ؟
ـ آبجی برق اینجا قطع شد...
ـ چرا اینجوری شده ؟
ـ حتما میزان یه چیزی داره میسوزه که برق موتورخونه رو قطع کرده ... الان به آتشـ...
هنوز جمله محمدحسین تمام نشده بود که در پارکینگ بسته شد ...
ـ وای این دیگه چرا بسته شد ؟
ـ خیلی غیر منتطره داره جلو میره ...
ـ بخاطر افزایش دما و کاهش فشار در موتور خونه بسته شده ولی سامانه دچار نقض شده که در پارکینگ هم بسته شد
ـ حالا باید چیکار کنیم ... ؟
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_پنجاه_هفتم
محمدحسین که ترس را در چهره ی مهدا دید کلافه گفت :
باید با سوختن ناقص و کمبود اکسیڗن یه چیزی ، حسگر کربن مونو اکسید رو فعال کنیم تا در ها رو باز کنه بتونیم مائده خانومو نجات بدیم البته آتش سوزی اتفاق افتاده ولی وسعتش کمه .... باید از اینجا بریم ممکنه زیاد وقت نداشته باشیم هم لوله های آب خطرناکن هم آتش سوزی ممکنه به ماده ی سوختنی برسه و ....
ـ فهمیدم الان ماده ی سوختنی میخوایم ....
کمی دور خودشان چرخیدند که مهدا گفت :
آقای حسینی اینجا چیزی نیست ، ماشین ما نیست ماشین شما نیست که حداقل کبریت برداریم ؟
ـ نه ماشین من بیرونه . بجز پارچه یا کاغذ یه چیز غیر مشتعل لازم داریم که بتونم آتیشو خفه کنم تا کربن مونواکسید بیشتری تولید بشه و حسگر رو فعال کنه ... این حسگرا خیلی قدیمیه با سوختن کامل و مقدار کم کربن مونواکسید فعال نمیشه
ـ مجبوریم در یکی از ماشینا رو باز کنیم ...
ـ من نمیتونم که
ـ من بلدم
محمدحسین هر چند خیلی متعجب شد اما سعی کرد فعلا به این موارد اهمیت ندهد و بعدا از مهدا را جویا شود .
مهدا نگاهی به ماشین ها انداخت نمیدانست کدام ماشین را انتخاب کند ...
چند ثانیه تمرکز کرد و از میان ماشین هایی که مدل بالاترین شان لیفان بود بسمت پرشیای سفید رنگی رفت که دزدگیر نداشت و با مهارت همیشگی در را با سنجاق سرش باز کرد و محمدحسین توانست ماده ی غیر اشتعال زا و کبریت پیدا کند .
ـ خانم فاتح ، باید یه ماده ی سوختنی هم داشته باشیم
ـ شاید از هیچ ماشینی چیزی گیرمون نیاد !
نگاهی به سرتا پای خودش کرد به چادرش اشاره کرد و گفت :
فقط میمونه این ...
ـ نه آتش زدن چادر کراهت داره ...
ـ بله ...
چادر را از سرش بیرون آورد و همان قسمتی که یک سوراخ روفو شده وجود داشت را پاره کرد ...
.
.
بله چادر کراهت داره ولی پارچه چادر نه ...
و دوباره به جان چادر افتاد و آن را پاره کرد که کاملا به تکه پارچه تبدیل شد .
ـ بگیریدش نجات جون آدما از واجباته فعلا باید به این توجه کنیم
محمدحسین با تلاش سعی در اعمال نقشه اش داشت اما گریه مائده و صدا زدنش هایش که گاه بی گاه خواهرش را خطاب قرار میداد تا از حضورش مطلع شود تمرکز را از او میگرفت ...
صدای ماشین آتش نشانی و گفت گوی آنها نشان میداد آنها هم دست به کار شدند ...
با زحمت حسگر را فعال کرد اما فقط آژیرش به آنها رسید و در ها باز نشد
ـ نمیشه سیم هاش اتصالی کرده ... از یه مقطعی سوخته درو باز نمیکنه
ـ اگه سیم بخاطر آتیش سوخته ، شکستن در خطر زیادی نداره درسته ؟
ـ نمیشه مطمئن حرف ز...
+ آبجی تو رو خدا نجاتم بده آتیش داره زیاد میشه ....
ـ الان میام پیشت عزیزم نترس .... بخدا توکل کن
+ من تو رو هم بخطر انداختم منو ببخش مهدایی
ـ باشه عزیزم آروم باش
رو به محمدحسین ادامه داد : آقای حسینی ، باید در رو بشکنیم چاره ای نیست ممکنه آتیش خواهرمو بسوزونه
ـ باشه ...
محمدحسین خواست در را بشکند که مهدا با عجله تکه پارچه ای که از چادر باقی مانده بود را بسمتش گرفت و گفت : در بخاطر آتیش داغه ببندیدن به دستتون ... بعدشم تنهایی نمیتونین در رو بشکنین
محمدحسین مطمئن بود تنهایی راه به جایی نمیبرد به همین دلیل با مهدا مخالفت نکرد .
.
.
.
۱ ، ۲ ، ..
هر دو به در تنه زدن اما در زنگ زده موتور خانه سنگین تر از آنی بود که در برابر نیروی آن دو جوان را مغلوب شود ...
مهدا : نه نمیشه ...
بسمت کپسول رفت و گفت : برین کنار باید تکیه درو از دیوار بگیریم .... مائده ؟ تا میتونی از در فاصله بگیر ...
انقدر سریع عمل کرد که محمدحسین را مبهوت کرد ...
ضرباتی کاری به در زد و یک طرف آن را آزاد کرد که صدای وحشتناکی ایجاد شد و مائده ی درون آتش را بشدت ترساند ...
آتش زبانه کشیده بود و سدی سوزان میان مائده و مهدا ایجاد کرده بود ...
مائده تاب نیاورد و بی حال روی زمین افتاد ...
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀