❤️ #داستان_کوتاه_و_پندآموز ❤️
🔹زن زیبایی💁🏻♀️ به عقد مرد زاهد و مومنی💁🏻♂️ در آمد.
💁🏻♂️مرد بسیار قانع بود و
💁🏻♀️زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.🤦🏻♀️
🍃 روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت😡 رو به مرد گفت:
🙎🏻♀️: حالا که به #خواستههای_من توجه نمی کنی،😠
😑 خود به کوچه و برزن می روم
☝🏻 تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او #بیتوجهی می کنی، 😒
💁🏻♀️من زر و زیور💍 می خواهم☹️
🙋🏻♂️مرد در خانه🏡 را باز کرد و روبه زن می گوید:
💁🏻♂️ :برو هرجا دلت می خواهد❗️😊
زن با ناباوری😳 از خانه 🏡خارج شد،
🙆🏻♀️ زیبا و زیبنده😍
غروب 🌄به خانه آمد. 🏠
🙆🏻♂️مرد خندان😀 گفت: خوب
شهر چه طور بود⁉️😉
رفتی❓گشتی❓
😆چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد .
🙎🏻♀️زن متعجب😳 گفت:
تو از کجا می دانی🤔
💁🏻♂️مرد جواب داد:
و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید❗️😊
🙍🏻♀️زن باز هم متعجب😳 گفت : مگر مرا تعقیب کرده بودی؟ ⁉️
💁🏻♂️مرد به چشمان 👀زن نگاه کرد و گفت:
#تمام_عمر سعی بر این داشتم تا به
#ناموس_مردم نگاه نیاندازم،✅👌🏻😑
☝🏻 مگر یکبار که در کودکی👦🏻 چادر زنی را کشیدم🤦🏻♂️
✍🏻هرکه باشد #نظرش در پی #ناموس کسان ...
پی #ناموس وی افتد #نظر_بوالهوسان 💫
💥 #هر_چه_کنی_بهخود_کنی
#گر_همه_نیک_و_بد_کنی 🌷💫
#یامهدی_العجل
_☀️🌤⛅️☁️_
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ @masirsaadatee
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐