1753863792.mp3
5.69M
💢 #وظایف_منتظران
🎧 #قسمت_شانزدهم
🔹 برگرفته از کتاب ارزشمند #مکیالالمکارم
⭕️آخرالزمان...شرّالـزمان
👤 #ابراهیم_افشاری🎤
💥نشر حداکثری
حجم 5/4 مگابایت
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🔴 #وقایع_آخرالزمان 🌸 #قسمت_پانزدهم 🚨 #نبرد_هولناک_قرقیسیا😱 💥 #سفیانی پس از سرکوب مخالفان، به انگی
🔴 #وقایع_آخرالزمان
🌸 #قسمت_شانزدهم
💢 #سفیانی در عراق
💠در روایات از مقاومتِ «حاکمیت عراق» در برابر «سپاه سفیانی» سخنی به میان نیامده،
🔹 این مطلب میتواند به خاطر آشفتگی سرزمین عراق و فقدان حاکمیت مقتدر باشد!
🔸 البته تنها در یک روایتِ معتبر درگیری گروهی اندک با سپاه سفیانی گزارش شده است.
🔹لذا این احتمال وجود دارد که نبرد قرقیسیا میان حاکمیت عراق و سپاه سفیانی باشد.
🌺 امام باقر علیه السلام فرمودند:
✨مردی از مَوالی اهل کوفه همراه با تعدادی اندک در برابر سفیانی قیام میکند و فرمانده لشکر سفیانی، او را میان حیره و کوفه میکشد...✨
📕 (غیبه نعمانی، باب۱۴، ح۶۷)
#یازینب
__________☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ ___________
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
_____________________________________
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕#محا
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_شانزدهم
جلوی رستورانی که قبلا مهدا حسابی ازش تعریف کرده بود و گفته بود دلش میخواد یه بار با خانواده بیان ، ایستاد .
بعد از رزرو میز با فاطمه تماس گرفت تا هماهنگی های لازم را انجام دهد .
ــ سلام فاطمه خانوم ، احوال شما ؟ آقا هادی خوبن ؟
+ سلام برادر فداکار ، الحمدالله ، شما چطوری ؟ خانواده خوبن ؟
- خوبن سلام میرسونن . فاطمه خانوم کلاستون کی تموم میشه با سجاد بیایم دنبالتون ؟
+ ساعت ۱۱ آخریشه
- خب پس بعد از کلاستون با مائده و سجاد میایم دنبالتون .
+ باشه موردی نداره ، مائده مدرسه نداره ؟
ـ زنگ آخر چیز مهمی نداشتن اصرار داشت اونم باخودمون ببریم .
+ ممنون مرصاد جان لطف میکنی ، مهدعلیا خیلی خوش شناسه تو رو داره .
ـ لطف دارید .
+ حقیقته ، مرصاد جان استاد اومد من باید برم .
ـ موفق باشید ، یا علی .
+ تو هم همین طور ، خدافظ .
بعد از اینکه تماسش تمام شد ، دنبال امیر حسین و سجاد رفت تا با هم به نمایشگاه ماشین برن .
امیر حسین بعد از اینکه نشست ، گفت : سلام عرض شد اخوی ، احوال جناب عالی ؟
ـ سلام ، بشین حرف نزن اینقدر
+ حالا بیا به این احترام بذار لیاقت نداری
ـ امیر کاری نکن طوری بزنمت نتونی غذا بخوری
+ چته ؟ چرا وحشی شدی ؟
ـ من تو رو میبینم این شکلی میشم
+ خدا کمکت کنه بصورت وی آی پی .
ـ یه زنگ به سجاد بزن بگو پایینیم
+ باشه دارم میگیرمش ، الو داش سجاد ؟ آره ما تو ماشینیم ، بیا . منتظریم
ـ برو بشین عقب
+ خودم میدونم
همان لحظه سجاد در را باز کرد و گفت : سلام برادر مرصاد زحمت شد واست ، این دوماد ما همیشه ماموریته وگرنه مزاحم تو نمیشدم .
ـ سلام ، چه حرفا میشنوم ، بشین داداش تو رفیق یه روز دو روز نیستی مثل بعضی ها
سجاد خندید که امیرحسین با اعتراض گفت : امروز یه چیزیت میشه مرصاد !
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🎬 دانلود سلسله #کلیپ با موضوع #گناه_چیست_توبه_چگونه_است 📌 #قسمت_پانزدهم: " منفعتطلبهای عاشق " 👤
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دانلود سلسله #کلیپ با موضوع
#گناه_چیست_توبه_چگونه_است
📌 #قسمت_شانزدهم: " عاشق خدا باش "
👤 #استاد_پناهیان
❤️ چطور باید عاشق خدا بشیم؟
#یازینب
_ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
『•🤍𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•』_ _ _ _
•⌈↝ @masirsaadatee 🌸⃟🕊
ڪـانـال ڕاه سـعــادٺــ↑↑↑
مـا را بـہ دوسـٺــان خــود مـعـرفـے ڪنـیـد
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
از سفیر ابلیس🔥 تا سفیر پاکی🌸 فصل یک📚 نام این فصل: دیدن دستان خدا #قسمت_پانزدهم نمیدونستم باید چکار
از سفیر ابلیس🔥 تا سفیر پاکی🌸
فصل یک📚
نام این فصل: دیدن دستان خدا
#قسمت_شانزدهم
هر چقد جلوتر میرفتم انگاری از درون قوی تر میشدم.
دی ماه سال ۱۳۹۳ پست های سایتم بازدید زیادی میخورد. همه براشون جالب بود که بفهمن این رضا داره دقیقا چکار میکنه که انقدر انگیزه داره...
تا اینکه از بس خودسازی کردم و از خدا کمک میخواستم و تلاش میکردم یهو حرفام مدلش تغییر کرد...
خیلی این نکته مهم و جالبه... خیلی...
حرف که میزدم همه میگفتن رضا؟
تو چرا این مدلی حرف میزنی...
هزار تا آدم هستن که از خدا و پاکی حرف میزنن اما تو با اینکه اصلا تخصصی تو مسائل دینی نداری اما حرف که میزنی نمیدونیم چرا حرفات به دل میشینه و راهکارات عملی تره...
بچه ها راست میگفتن...
کلامم نفوذ گرفته بود...
میدونی چرا ؟
چون خیلی به دونسته هام عمل میکردم.
از بس گناه کرده بودم و تلاش برای ترک گناه میکردم مدام تجربه کسب میکردم و دیگه قشنگ میتونستم راهکار بدم...
وقتی کسی باهام حرف میزد انگاری یه حس شهود داشتم و میتونستم بفهمم کجای زندگیش ضعف داره...
قشنگ میدونستم فلان کار فلان نتیجه رو میده...
دقیقا بهمن ماه سال ۱۳۹۳ بود که شبا تا صبح با خدا حرف میزدم و میگفتم خدایا غلط کردم. پی به اشتباهم بردم.
بهم یه فرصت بده قول میدم جبران کنم.
خیلی پشیمون بودم. همش گذشته رو مرور میکردم و میگفتم ای رضای فلان فلان شده... چرا این کارارو کردی... و می نشستم کلی خودمو سرزنش میکردم...
✍🏻نویسنده: #داداش_رضا
ادامه دارد...
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
↬@masirsaadatee↫
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°