🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_صد_چهل_نهم
مهدا با آرامش همیشگی لبخندی زد و گفت :
ببین عزیزم
بستگی داره تو خوشی رو در چی ببینی !
بعضی از اعمال انسان باعث لذت و سرخوشیه اما سرانجامش باعث شادی روحی نیست
اما بعضی از کارا شاید به اون اندازه هیجان نداشته باشن اما شادیشون پایداره و باعث میشن وجود آدم همیشه آروم باشه ، میدونی چرا ؟
چون جنسشون فرق داره ، مبدا خلقت انسان خداست و فقط با اونه که آرامش و شادی به وجود انسان تزریق میشه
ـ خدا که جز سختی و عذاب چیزی به بنده هاش نداده !
تازه اون رو از خوشی منع کرده !
ـ ببین توی حرفت اشتباهات زیادی هست
اول اینکه سختی با عذاب فرق داره !
سختی باعث رشد میشه عذاب باعث ضعف و سرخوردگی
تو چرا تا نصف شب بیداری و پایان نامه تو تکمیل میکنی ؟
مگه شب بیداری سخت نیست ؟
مگه دانشگاه رفتن و درس خوندن واقعی سختی نداره ؟
ـ خب که چی ؟
ـ خب همین تو سختی میکشی که رشد کنی
خدا هم به عنوان خالق تو نمیخواد که تو کار های بیهوده انجام بدی اون میخواد تو رشد کنی
و برای رشد کردن سختی هم لازمه
اما همش که سختی نیست ، هست ؟
خدا دنیا رو زیبا و پر از حقایق و چیزای جذاب آفریده بعد اون وقت تو سختی ها و رنجی که برخیش رو خود انسان باعث شده میبینی ؟
انصاف داشته باش ، بعدشم تو کتاب هنر زندگی نویسنده توی یه بخشیش گفته :
" سعی کن اون کاری که باید انجام بدیو دوست داشته باشی ، دوست داشتن کاری که نباید انجام بگیره هنر نیست "
هانا سکوت کرده بود و فکرش درگیر حرف هایی بود که بعد از آشناییش با مهدا تازگی نداشت .
میان حرف های روزمره چیز هایی را از دختر جوان مقابلش می شنید که هیچ گاه به آنها فکر نکرده بود .
شاید مانند آنها را شنیده بود اما هیچ گوش نکرده بود .
از طرفی غروری که داشت به او اجازه نمی داد بپرسد و جست و جو کند از کسی که تک تک اعمالش پاسخ سوالات گنگ و مبهم ذهنش بود .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀