eitaa logo
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
245 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
9.7هزار ویدیو
106 فایل
یــــا ابـــاصـــالــح المــہـد ے ادࢪڪـنــے ارتبــاط بـا خــادم ڪـانـال: @rahimi_1363 بـا بـه إشـتــراڪـ گـذاشـٺــن لینـڪـ ڪـانـال راه ســعــادٺ،در ثـــوابــــ نـشـــر مـطـالــبـــ شــریـڪـ بــاشـیــد ۩؎ @masirsaadatee
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕 🥀 ✍ به قلم : 🍃 بعد از پیگیری و هماهنگی های لازم به اداره برگشتند با اطلاعاتی که هم آنها را گیج میکرد هم به بعضی از سرنخ هایشان نزدیک می شدند . نباید اجازه میدادند یاسین و چهار همراهش مانند سرباز بی گناه به خطر بیشتری بیافتند . فرستادن سرباز با آن وضع یک پیام بزرگ داشت و نمی توانستند به سادگی این معادله پیچیده را حل کنند ... سید هادی : چکیده تحقیقات ما رسیدن به : پلاک ماشین سرویس که سرقتی بوده ماشینی که تصادف کرده و به نظر میرسه که طرف از اونا نبوده و الان بازداشته دختری که بعنوان دانش آموز در این تصادف آسیب دیده ، یه دختر فراری شیرازی هست و الانم داخل یکی از بیمارستان های کاشانه نتیجه : اونا فکرشم نمیکردن ما پیگیر بشیم و تماما این حوادث از قبل برنامه ریزی شده بوده من احتمال میدم تا شب ازشون تماس داشته باشیم ... سرهنگ : خب سید جان شما برو برای بازجویی اون کسی که تصادف کرده و سوالاتی که ما دنبالشیم رو بپرس . نوید تو هم برو دنبال ماشین سرقتی . خانم مظفری ، دختر تصادفی هم با شما باید تا قبل از تماس احتمالی محتاطانه عمل کنیم مهدا : اگه میشه من برم دنبال دختره ! سید هادی : معلوم نیست کاشان بمونه ، ضمنا محمدحسین قراره برای پروژه اش بره شیراز ما از طرف دانشگاه قراره اقدام کنیم و شما برین اونجا . ـ باید بصورت تیمی عمل کنیم ؟ ـ از طرف هر دانشگاه یه نفرو میفرستن ظاهرا پروژه ای که با کمک هم پیش بردین مفید بوده واسه طرح محمد ، اما این طرح ربطی به شما ، امیر رسولی و ثمین ناجی نداره ، ما از دانشگاه میخواهیم شما و آقای رسولی رو هم بفرستن آقای رسولی میان تا معمولی بنظر برسین و شما باید مثل یه مامور ولی با رفتار یه دانشجو باشید فقط ظاهرتون هم باید معمولی باشه ، چون جز محمدحسین کسی نمی شناسدتون مشکلی پیش نمیاد و بهتره عادی رفتار کنین مهم تر از همه قرار نیست محمدحسین بفهمه شما هم هستین راستی ! سجاد هم میاد چون داخل طرح محمد سهیمه مهدا اصلا از این اتفاق راضی نبود اما باید در حیطه تخصص خودش فعالیت میکرد . مهدا : چشم تمام سعیمو میکنم با این تصمیم و تقسیمات وظایف عملا از مروارید و عقرب فاصله میگرفت اما فکرش را هم نمیکرد این مسئولیت جدید او را به مروارید اصلی نزدیک تر کند ... &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀