فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زیر_باران
🎬 کلیپ : با این نگاه به رنج ها و سختی ها بنگر !
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
🆔 ڪـانـال راه سـعـادتــ
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
استاد ایمان اکبرآبادی { برخورد با اختلاس و دروغ } .mp3
23.47M
♦️پادکست صوتی | برخورد با اختلاسگران و سلبریتیهای دروغگو |
🔸 با کلام و تحلیل جناب آقای #ایمان_اکبرآبادی { محقق و پژوهشگر }
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
7790492161.mp3
579.1K
🎧 #ویس
فلسفه غیبت امام زمان عج چیست⁉️
✅ پاسخ: #ابراهیم_افشاری
#یامهدی_العجل
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#داستان_پیامبران #داستان حضرت عزیر1 قسمت اول 👇👇 يكى از پيامبران حضرت عُزَير است كه نام مباركش ي
🍂🍃 #داستان حضرت عزیر 2🍂🍃
قسمت دوم 👇👇
💠مرگ صد ساله عُزَير، و زنده شدنش پس از صد سال
در قرآن داستان مرگ صد ساله عزير، و سپس زنده شدن او به طور خلاصه در يك آيه (بقره - 295) آمده است، كه بسيار شگفت انگيز است.
پدر و مادر عزير در منطقه بيت المقدس زندگى مى كردند، خداوند دو پسر دوقلو به آنها داد و آنها نام يكى را عزير، و نام ديگرى را عزره گذاشتند. عزير و عزره با هم بزرگ شدند تا به سن سى سالگى رسيدند، عزير ازدواج كرده بود، و همسرش حامله بود، كه بعدها پسر از او به دنيا آمد.
عزير در اين ايام (كه سى سال از عمرش گذشته بود) به قصد سفر از خانه بيرون آمد و با اهل خانه و بستگانش خداحافظى كرد و سوار بر الاغ شد و اندكى انجير و آب ميوه همراه خود برداشت تا در سفر از آن بهره گيرد.
عزیر همچنان به سفر خود ادامه داد تا به يك آبادى رسيد. ديد آن آبادى به شكل وحشتناكى در هم ريخته و ويران شده است. و اجساد و استخوانهاى پوسيده ساكنان آن به چشم مى خورد، هنگامى كه اين منظره وحشتزا را ديد، به فكر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و گفت:
✨اَنِّى يُحيِى هذِهِ اللهُ بعدَ مَوتِها؛✨
چگونه خداوند اين مردگان را زنده مى كند؟
او اين سخن را از روى انكار نگفت، بلكه از روى تعجب گفت.
او در اين فكر بود كه ناگهان خداوند جان او را گرفت، او جزء مردگان در آمد و صد سال جزء مردگان بود، پس از صد سال خداوند او را زنده كرد. فرشته اى از طرف خدا از او پرسيد: چقدر در اين بيابان خوابيده اى، او كه خيال مى كرد، مقدار كمى در آن جا استراحت كرده، در جواب گفت:
✨لَبِثتُ يوماً او بَعضَ يومٍ؛✨
يك روز يا كمتر.
فرشته از جانب خدا به او گفت: بلكه صد سال در اينجا بوده اى، اكنون به غذا و آشاميدنى خود بنگر كه چگونه به فرمان خدا در طول اين مدت هيچگونه آسيبى نديده است، ولى براى اين كه بدانى يكصد سال از مرگت گذشته، به الاغ خود بنگر و ببين از هم متلاشى شده و پراكنده شده و مرگ، اعضاء آن را از هم جدا نموده است.
نگاه كن و ببين چگونه اجزاى پراكنده آن را جمع آورى كرده و زنده مى كنيم.
عزير وقتى اين منظره (زنده شدن الاغ) را ديد گفت:
✨اَعلَمُ اَنَّ اللهُ على كلِّ شىءٍ قَديرٍ؛✨
مى دانم كه خداوند بر هر چيزى توانا است.
يعنى اكنون آرامش خاطر يافتم، و مسأله معاد از نظر من شكل حسى به خود گرفت و قلبم سرشار از يقين شد.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
🌿 بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 📗کتاب: #فقط_برای_خدا_زندگی_کن❤️ ✍🏻نویسنده: داداش رضا🙂🤞🏻 📝 #پارت_هفتم د
💕 بسم الله الرحمن الرحیم 💕
📗کتاب: #فقط_برای_خدا_زندگی_کن❤️
✍🏻نويسنده : داداش رضا🙂🤞🏻
📝 #پارت_هشتم
👈🏻 اصلا زمان مرده نداشته باش❌
▪️بعضی وقتا خدا یه سری لذت های دنیایی🌎 رو بهت نمیده تا انقدر درگیر دنیا نباشی و کمی چشمات👀
لذت های آخرتم ببینه‼️
تو این مسیر تالش کن و دنبال علم باش.😊
▫️صرفا هی مطالعه کردن🤓 و سخنرانی گوش دادن📲 مهم نیست...❌
⏪ مزه مزه کردنش هم مهمه...🙂
▪️باید هر چیزی که یاد گرفتی رو مزه مزه کنی و بعد یه جورایی برای خودت درون ریزی کنی که بتونی
بهش کم کم عمل کنی...🌹
خیلی وقتا مطالعه کردن صد تا کتاب📚 افتخار نیست...
همین که یه کتاب خوب رو خوبه خوب بخونی و مزه مزه کنی و عمل کنی...همین میارزه به
خوندن صد تا کتاب...😍😉
میگیری چی میگم⁉️
مثال کتابای داداش رضارو باید مزه مزه کنی و بخونی...👌🏻
کتابای داداش رضارو باید زندگیش کنی تا نتیجه بگیری👌🏻
راستشو بخوای من اصلا فکر نمیکردم تا اییییییییییییین حد تاثیر گذار باشم...🤔
تا اینکه یه روزی فهمیدم کل شخصیتم یه جوری شده که بقیه ازم الگو میگیرن ...😳
خیلی واسم عجیب بود...
اونجا بود که فهمیدم تاثیر گذار شدم...بخاطر همین بیشتر حواسم به خودم بود و بیشتر خودمو
باور کردم که رضا ؟ تاثیر گذاری...پس تاثیرات خوب در بقیه بذار...😃
نکته عجیبی که حس کردم اینه که کلا مدلم یه جوریه که بقیه رو به عمل کردن وادار میکنم...این
خیلی عالیه... 🙌🏻
یعنی صرفا نفوذ کلام نیست.. بلکه میتونم بقیه رو وادار به عمل کنم...
این دقیقا همون چیزی هستش که میخواستم...چون معتقدم آگاهی بدون عمل مفت نمی ارزه ...❗️❌
چون خودم عمل میکنم بقیه هم میرن که عمل کنن ....🤩🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
_☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
#مکیال_المکارم 🔴معرفت و شناخت نسبت به امام زمان ارواحنافداه.... 🌸🍃قسمت پانزدهم 🍃🌸 ✅ ادامه بحث ویژ
#مکیال_المکارم
🔴معرفت و شناخت نسبت به امام زمان ارواحنافداه....
🌸🍃قسمت شانزدهم🍃🌸
✅ ادامه بحث ویژگی های امام عصر ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا بر ایشان است.
✅ «حرف جیم»
💠جمال و زیبایی آن حضرت....
امام زمان علیه السلام زیباترین و خوش صورت ترین مردم است؛ نهمین فرزند از نسل امام حسین علیه السلام و همان ماء معین آیه شش سوره ملک هستند.
رسول اکرم صلی الله و علیه و اله فرمودند:
مهدی طاووس اهل بهشت است.
💠جریان روزی ما بر دست آن حضرت...
تمام عالم به یمن وجود حضرت ولیعصر ارواحنافداه روزی میخورند...
💠 جهاد آن حضرت ...
امام رضا علیه السلام در وصف امام زمانمان می فرمایند:
بزرگوار، مجاهد، تلاشگر.
و درباره آیه
▫️و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله
رسول اکرم صلی الله و علیه و اله وسلم تاویلش را زمان ظهور قائم آل محمد می دانند.
در روایتی امام باقر علیه اسلام وجوه تشابه حضرت ولیعصر ارواحنافداه را به پنج پیامبر ذکر می کنند و در آخر شباهت آن حضرت را به جدشان در جهاد و قیام علیه دشمنان می دانند...
💠جمع کلمه بر توحید و اسلام....
امیر المؤمنین علیه السلام نیز در توضیح آیه
▫️لیظهره علی الدین کله
می فرماید :
این هنگام قیام قائم علیه السلام خواهد بود.
💠جمع شدن یاران دین از فرشتگان و جنیان و سایر مومنین....
در تفسیر آیه مبارکه ی:
▫️أینما تکونوا یأت بکم جمیعا
از امام صادق علیه السلام وارد شده:
یعنی اصحاب قائم سیصد وچند نفر، سپس فرمود :
آنهایند به خدا امت معدوده؛ والله در یک ساعت جمع می شوند همانند ابرهای پاییزی.
امام هادی علیه السلام در توضیح نام ایام هفته «جمعه»را نام امام زمان علیه السلام می خوانند و می فرمایند:
جمعه فرزند فرزندم می باشد و به سوی اوست که گروه حق جمع می شوند و...
💠جمع عقول...
امام باقر علیه السلام می فرماید:
هرگاه قائم ما به پا خیزد خداوند دستش را بر سر بندگان قرار میدهد، پس عقل هایشان را جمع وحلم و بردباری شان را کامل می گرداند...
📚منبع: مکیال المکارم
🌻صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تیره بر ملا خواهد شد
🌻در راه عزیزیست که با آمدنش
هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀ ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 #ق
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت1⃣8⃣
من تعجّب مى كنم عمرسعد كه به شيرخواره امام حسين(ع) رحم نكرد و مى خواست نسل امام را از روى زمين بردارد، چگونه مى شود كه از كشتن امام سجّاد(ع) منصرف مى شود؟ اراده خدا اين است كه نسل حضرت زهرا(س) تا روز قيامت باقى بماند.
عمرسعد به گروهى از سربازان خود دستور مى دهد تا در اطراف خيمه هاى نيم سوخته، نگهبانى بدهند و نگذارند ديگر كسى آسيبى به آنها برساند و مواظب باشند تا مبادا كسى فرار كند.
دستور فرمانده كل قوا اعلام مى شود كه ديگر كسى حقّ ندارد به هيچ وجه نزديك اسيران بشود.496
آرامش نسبى در فضاى خيمه ها حاكم مى شود و زنان و كودكان آرام آرام به سوى خيمه هاى نيم سوخته باز مى گردند.
خورشيد روز عاشورا در حال غروب كردن است. به دستور عمرسعد آب در اختيار اسيران قرار مى گيرد.
عمرسعد مى خواهد در صحراى كربلا بماند، چون سپاه كوفه خسته است و توان حركت به سوى كوفه را ندارد. از طرف ديگر ابن زياد منتظر خبر است و بايد خبر پيروزى را به او برسانند.
عمرسعد خُولى را مأمور مى كند تا پيش از حركت سپاه، سرِ امام را براى ابن زياد ببرد. سرِ امام كه پيش از اين بر سر نيزه كرده اند را از بالاى نيزه پايين مى آورند و تحويل خولى مى دهند. او همراه عدّه اى به سوى كوفه پيش مى تازد.
خُولى و همراهان پس از طى مسافتى طولانى و بدون معطّلى، زمانى به كوفه مى رسند كه پاسى از شب گذشته است. او به سوى قصر ابن زياد مى رود، امّا درِ قصر بسته و ابن زياد در خواب خوش است.
او مى خواهد مژدگانى خوبى از ابن زياد بگيرد، پس بايد وقتى بيايد كه ابن زياد سر حال باشد. براى همين، به سوى منزل باز مى گردد تا فردا صبح نزد او بيايد.
ــ درِ خانه ما را مى زنند.
ــ راست مى گويى، به نظر تو كيست كه اين وقت شب به درِ خانه ما آمده است.
اين دو زن نمى دانند كه اكنون شوهرشان، پشت در است. آيا اين دو زن را مى شناسى؟
اينها همسران خولى هستند. يكى به نام "نَوار"، و ديگرى به نام "اَسَديّه" است.
صداى خُولى از پشت در بلند مى شود: "در را باز كنيد كه بسيار خسته ام".
همسران خُولى در را باز مى كنند و او وارد خانه مى شود و تصميم مى گيرد نزد نَوار برود.497
خولى همراه نَوار به سوى اتاق او حركت مى كند. خُولى، سرِ امام را از كيسه اى كه در دست دارد بيرون مى آورد و آن را زير طشتى كه در حياط خانه است، قرار مى دهد و به اتاق مى رود. نَوار براى شوهرش نوشيدنى و غذا مى آورد. بعد از شام، نَوار از خُولى مى پرسد:
ــ خُولى، چه خبر؟ شنيدم تو هم به كربلا رفته بودى؟
ــ تو چه كار به اين كارها دارى. مهم اين است كه با دست پر آمدم، من امشب گنج بزرگى آورده ام.
ــ گنج! راست مى گويى؟
ــ آرى، من سرِ حسين را با خود آورده ام.
ــ واى بر تو! براى من، سرِ پسر پيامبر را به سوغات آوردى. به خدا قسم ديگر با تو زندگى نمى كنم.498
نَوار از اتاق بيرون مى دود و خولى او را صدا مى زند، امّا او جوابى نمى دهد. نَوارمى خواهد براى هميشه از خانه خُولى برود كه ناگهان مى بيند وسط حياطِ خانه، ستونى از نور به سوى آسمان كشيده شده است.
خدايا! اين ستون نور چيست؟
او جلو مى رود. اين نور از آن طشت است. كبوترانى سفيد رنگ دور آن طشت پرواز مى كنند.499
نَوار كنار طشت نورانى مى نشيند و تا صبح بر امام حسين(ع) گريه مى كند.
* * *
صبح روز يازدهم محرّم است. خولى در خانه خود هنوز در خواب است.
ناگهان از خواب بيدار مى شود و نگاهى به بيرون مى كند. آفتاب طلوع كرده است، اى واى، دير شد!
به سرعت لباس هاى خود را مى پوشد و به حياط مى آيد. سر امام را از زير طشت برمى دارد و به سوى قصر ابن زياد حركت مى كند.
او كنار درِ قصر مى ايستد و به نگهبانان مى گويد: "من از كربلا آمده ام و بايد ابن زياد را ببينم".
آرى! امروز ابن زياد عدّه اى از بزرگان كوفه را به قصر دعوت كرده است.
ابن زياد بر روى تخت نشسته است. خولى وارد قصر مى شود و سلام مى كند و مى گويد: "اى ابن زياد! در پاى من طلاى بسيارى بريز كه سر بهترين مرد دنيا را آورده ام".
آن گاه سرِ امام را از كيسه بيرون مى آورد و پيش ابن زياد مى گذارد. ابن زياد از سخن او برآشفته مى شود، كه چه شده است كه او از حسين اين گونه تعريف مى كند.
خولى براى اينکه جایزه بیشتری بگیرد این گونه سخن گفت ، اما غافل از آنکه این سخن ، ابن زیاد را ناراحت می کند و هیچ جایزه ای به وی نمی دهد و او با ناامیدی قصر را ترک می کتد، ـ500
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت2⃣8⃣
ابن زياد، سرِ امام را داخل طشتى روبروى خود مى گذارد. آن مرد را مى بينى كه كنار ابن زياد است؟ آيا او را مى شناسى؟ او پيشگو يا همان رَمّال است كه ابن زياد او را استخدام كرده است.
گويى او جادوگرى چيره دست است و چه بسا ابن زياد با استفاده از جادوى او توانسته است مردم كوفه را بفريبد.
گوش كن! او با ابن زياد سخن مى گويد: "قربان! برخيزيد و با پاى خود دهان دشمن را لگد كوب كنيد".
واى بر من! ابن زياد برمى خيزد، من چشم خود را مى بندم.501
در اين هنگام از گوشه مجلس فريادى بلند مى شود: "اى ابن زياد! پاى خود را از روى دهان حسين بردار! من با چشم خود ديدم كه پيامبر همين لب هاى حسين را بوسه مى زد، تو پا بر جاى بوسه پيامبر گذاشته اى".
ابن زياد تعجّب مى كند. كيست كه جرأت كرده با من چنين سخن بگويد؟ او زيد بن اَرْقَم است. يكى از ياران پيامبر كه در كوفه زندگى مى كند و امروز همراه ديگر بزرگان شهر نزد ابن زياد آمده است.
ابن زياد با شنيدن سخن زيد بن اَرْقَم فرياد مى زند:
ــ اى زيد بن ارقم، تو پير شده اى و هذيان مى گويى. اگر عقلت را به علّتِ پيرى از دست نداده بودى، گردنت را مى زدم.
ــ مى خواهى حكايتى از پيامبر برايت نقل كنم.
ــ چه حكايتى؟
ــ روزى من مهمان پيامبر بودم و او حسن(ع) را روى زانوى راستش نشانده بود و حسين(ع) را روى زانوى چپ خود. من شنيدم كه پيامبر زير لب، اين دعا را زمزمه مى كرد: "خدايا، اين دو عزيز دلم را به تو و بندگان مؤمنت مى سپارم". اى ابن زياد، تو اكنون با امانت پيامبر اين چنين مى كنى!
زيد بن اَرْقَم در حالى كه اشك مى ريزد، از قصر خارج مى شود و رو به مردم كوفه مى كند و مى گويد: "اى مردم! واى بر شما، پسر پيامبر را كشتيد و اين نامرد را امير خود كرديد".502
* * *
عصر روز يازدهم محرّم است. عمرسعد از صبح مشغول تداركات است و دستور داده كه همه كشته هاى سپاه كوفه جمع آورى شوند تا بر آنها نماز خوانده و به خاك سپرده شوند، امّا پيكر شهدا همچنان بر خاك گرم كربلا افتاده است.
عمرسعد دستور مى دهد تا سر از بدن همه شهدا جدا كنند و آنها را بين قبيله هايى كه در جنگ شركت كرده اند تقسيم كنند.503
كاروان بايد زودتر حركت كند. فردا در كوفه جشن بزرگى برگزار مى شود، آنها بايد فردا در كوفه باشند.
امام سجّاد(ع) بيمار است. عمرسعد دستور مى دهد تا دست هاى او را با زنجير بسته و پاهاى او را از زير شتر ببندند. شترهاى بدون كجاوه آماده اند و زنان و بچّه ها بر آنها سوار شده اند. كاروان حركت مى كند.
در آخرين لحظه ها، اسيران به نيروهاى عمرسعد مى گويند: "شما را به خدا قسم مى دهيم كه بگذاريد از كنار شهيدان عبور كنيم".504
اسيران به سوى پيكر شهدا مى روند و صداى ناله و شيون همه جا را فرا مى گيرد. غوغايى بر پا مى شود و همه خود را از شترها به روى زمين مى اندازند.
زينب(س) نگاهى به برادر مى كند، بدن برادر پاره پاره است.
اين صداى زينب(س) است كه همه دشمنان را به گريه انداخته است: "فداى آن حسينى كه با لب تشنه جان داد و از صورتش خون مى چكيد".505
صداى زينب(س) همه را به گريه مى اندازد. زمان متوقّف شده است و حتّى اسب ها هم اشك مى ريزند. سكينه مى دود و پيكر بى جان پدر را در آغوش مى گيرد.
در كربلا چه غوغايى مى شود! همه بر سر مى زنند و عزادارى مى كنند، امّا چرا امام سجّاد(ع) هنوز بر روى شتر است؟
واى، دست هاى امام در غل و زنجير است و پاهاى او را از زير شتر به هم بسته اند. نزديك است كه امام سجّاد(ع) جان بدهد؟ زينب به سوى او مى دود:
ــ يادگار برادرم، چر اين گونه بى تابى مى كنى؟
ــ عمّه جانم، چگونه بى تابى نكنم حال آنكه بدن پدر و عزيزانم را مى بينم كه بر روى خاك گرم كربلا افتاده اند. آيا كسى آنها را كفن نمى كند؟ آيا كسى آنها را به خاك نمى سپارد؟
ــ يادگار برادرم، آرام باش. به خدا پيامبر خبر داده است كه مردمى مى آيند و اين بدن ها را به خاك مى سپارند.506
دستور حركت داده مى شود و همه بايد سوار شترها شوند. سكينه از پيكر پدر جدا نمى شود. دشمنان با تازيانه، او را از پدر جدا مى كنند و كاروان حركت مى كند.
كاروان به سوى كوفه مى رود و صداى زنگ شترها به گوش مى رسد.507
#خداحافظ_اى_كربلا!
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت3⃣8⃣
سپاه عمرسعد به سوى كوفه حركت كرده است. ديگر هيچ كس در كربلا باقى نمى ماند.
پيكر مطهر امام حسين(ع) و ياران باوفايش، روى خاك افتاده است و آفتاب گرم كربلا بر بدن ها مى تابد. تا غروب آفتاب يازدهم چيزى نمانده است.
با رفتن سپاه عمر سعد، طايفه اى از بنى اَسَد كه در نزديكى هاى كربلا زندگى مى كردند، به كربلا مى آيند و مى خواهند بدن هاى شهدا را دفن كنند.508
آنها اين بدن ها را نمى شناسند، امّا كبوترانى سفيد رنگ را مى بينند كه در اطراف اين شهدا در حال پرواز هستند.509
به راستى، كدام يك بدن امام است؟ بنى اسد متحيّراند كه چه كنند؟ اين يك قانون است: پيكر امام را بايد امامِ بعدى به خاك بسپارد.
اين يك قانون الهى است، ولى امام سجّاد(ع) كه اكنون در اسارت است؟ به راستى، چه خواهد شد؟ اين جاست كه خداوند به امام سجّاد(ع) اجازه مى دهد تا از قدرت امامت استفاده كند و به اذن خدا خود را به كربلا برساند و بر بدن پدر و ياران باوفاى كربلا، نماز بخواند و آنها را كفن نمايد و به خاك بسپارد.
حتماً مى گويى، شهيد كه نيازى به كفن ندارد، پس چرا مى گويى شهدا را كفن كردند؟
آرى! شهيد نيازى به كفن ندارد و لباسى كه شهيد در آن به شهادت رسيده است، كفن اوست، امّا نامردان كوفه لباس شهدا را غارت كرده اند و براى همين، بايد آنها را كفن نمود و به خاك سپرد.
امام سجّاد(ع) به راهنمايى بنى اسد مى آيد و آنها را در به خاكسپارى شهدا كمك مى كند.
نگاه كن! امام به سوى پيكر پدر مى رود. او پيكر صد چاك پدر را در آغوش مى گيرد و با صدايى بلند گريه مى كند و بر بدن پدر نماز مى خواند.
دست هاى خود را زير پيكر پدر مى برد و مى فرمايد: "بـسم الله و بالله" و پيكر پدر را داخل قبر مى نهد.
خداى من! او صورت خود را بر رگ هاى بريده گلوى پدر مى گذارد و اشك مى ريزد و چنين سخن مى گويد:
"خوشا به حال زمينى كه بدن تو را در آغوش مى گيرد. زندگى من بعد از تو، سراسر غم است تا آن روزى كه من هم به سوى تو بيايم".
آن گاه روى قبر پوشانده مى شود و با انگشت روى قبر چنين مى نويسد: "اين قبر حسينى است كه با لب تشنه و غريبانه شهيد شد".510
بنى اَسَد نيز همه شهداى كربلا را دفن كرده اند.
خداى من! اين بوى عطر از كجا مى آيد؟ چه عطر دل انگيزى!
ــ اين بوى خوش از بدن آن شهيد مى آيد؟
ــ اين بدن كيست كه چنين خوشبو شده است؟
ــ اى بنى اسد! اين بدن جَوْن است، غلام سياه امام حسين(ع)!
همان كسى كه از امام حسين(ع) خواست تا بعد از مرگ، پوستش سفيد و بدنش خوشبو شود.
* * *
امروز، دوازدهم محرّم است و كاروان به سوى كوفه مى رود. عمرسعد اسيران را بر شترهاى بدون كجاوه سوار نموده است و آنها را همانند اسيرانِ كفّار حركت مى دهد.
آفتاب گرم بر صورت هاى برهنه آنها مى خورد. كاروان اسيران همراه عمرسعد و عدّه اى از سپاهيان، به كوفه نزديك مى شوند. همان شهرى كه مردمش اين خاندان را به مهمانى دعوت كرده بودند.511
زينب بعد از بيست سال به اين شهر مى آيد. همان شهرى كه چند سال با پدر خود در آن زندگى كرده بود، امّا نسل جديد هيچ خاطره اى از زينب ندارند و او را نخواهند شناخت.
كاروان اسيران به كوفه مى رسد. همه مردم كوفه از زن و مرد، براى ديدن اسيران بيرون مى ريزند. هميشه گفته اند كه كوفيان وفا ندارند، امّا به نظر من اينها خيلى با وفا هستند.
حتماً مى گويى چرا؟ نگاه كن! زن و مرد كوفه از خانه ها بيرون آمده اند تا مهمانان خود را ببينند.512
آرى! مردم كوفه روزى اين كاروان را به شهر خود دعوت كرده بودند. آيا انسان، حقّ ندارد مهمان خود را نگاه كند؟ آيا حقّ ندارد به استقبال مهمان خود بيايد؟
اى نامردان! چشمان خود را ببنديد!
#ناموس_خدا_كه_ديدن_ندارد!
اين كاروان يك مرد بيشتر ندارد، آن هم امام سجّاد(ع) است. بقيّه، زن و كودك اند و امام باقر(ع) هم كه پنج سال دارد در ميان آنهاست.
اسيران را از كوچه هاى كوفه عبور مى دهند. همان كوچه هايى كه وقتى زينب(س)مى خواست از آنها عبور كند، زنان كوفه همراه او مى شدند و زينب(س) را با احترام همراهى مى كردند. كوچه ها پر از جمعيّت شده و نامردان به تماشاى ناموس خدا ايستاده اند. زنان و دختران چادر و روسرى و مقنعه مناسب ندارند.
عدّه اى نيز، بر بام خانه ها رفته اند و از آنجا تماشا مى كنند. نيروهاى ابن زياد به جشن و پايكوبى مشغول اند. آنها خوشحال اند كه پيروز شده اند و دشمن يزيد نابود شده است.
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
⚜️ ڕاه ســعــادتـــ ⚜️
✒️📖✒️📖✒️📖✒️ 💠👈 سلسله سخنرانی های ″دولــت کــریمه″ 🎬 قسمت دویست وششم ☝️.. نخستین هدف اینها پیامب
️📖✒️📖✒️📖✒️
💠👈 سلسله سخنرانی های
″دولــت کــریمه″
🎬 قسمت دویست وهفتم
🌀.. مسلمانهایی که درگیر جنگ بودند و به هرحال می خواستند مقاومت بکنند یک مرتبه وقتی این صدا را شنیدند پا به فرار گذاشتند🏃 و از آنطرف هم انگار تمام نیروهای شرک یکجا مثل فنر آزاد شد. شایعه کشته شدن پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را حتی دشمن هم باور کرده بود، حتی امر به قدری شبهه ناک ⁉️ شده بود که ابوسفیان هم نمیدانست پیامبر واقعا زنده است یا نه!
💥این حربه همیشگی دشمنان است. بلا تشبیه (بلا تشبیه نسبت به معصوم منظور است) در اوایل جنگ هشت ساله دشمن شایعه کرد امام خمینی مرده است. هر سال هم می بینید در ایام 22 بهمن یا مناسبت های دیگر شایعه❌ می کنند مقام معظم رهبری از دنیا رفته. این حربه دشمن است. این حربه می بینید در زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم بود.
در بحبوحه کار وقتی دشمن میبیند طبق محاسبات پیش نمی رود شروع می کند به 👈جنگ روانی👉. اینقدر یک چیز را با شایعه می گویند. حتی بعضی از مسلمین هم گفتند یک عده باورشان شد.
📚مطابق متون تاریخی در چند زمان شیطان فریاد زد، در تاریخ آمده مثلا چند زمان شیطان فریاد زد👇
🔸1- شب پیمان عقبه در منا، که پیامبر با اهل مدینه قرارداد 🗞 می بست، یعنی قبل از هجرت، با اهل مدینه قرارداد بست.. که در بحث های قبل گفتیم، شیطان فریاد زد ای گروه قریش و عرب این محمد است که می خواهد با اهالی یثرب برای جنگ با شما قرارداد ببندد، مشرکین در پی این فریاد بیدار شدند و ⚔به آنجا حمله کردند. این را هم تاریخ طبری نقل می کند، هم سیره نبویه، هم تفسیر قمی.
🔸2- در جلسه ای که تصمیم داشتند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را بکشند شیطان در قالب یک پیرمرد آمد🔥 ... که جلسات قبل گفتیم.
🔸3- در جنگ احد که فریاد زد پیامبر کشته شد.
🗣 قبلا هم بحثش را خدمت شما عرض کردم درباره ناله شیطان باید با نگاه تردید به این اخبار نگاه بکنیم‼️ یعنی چی شیطان ناله زد؟ مگر شیطان آدم هستش که بخواهد ناله بزند؟
✏️این مطلبی است که فقط تاریخ نگارها به آن پرداختند و روایتی آنچنان راجع به آن نیامده، روایت از معصوم راجع به آن نیامده که مثلا شیطان ناله زد و امثال اینها ... از طرفی هم روشن نیست در نقل های تاریخی آیا منظور واقعا شیطان بود یعنی همان ابلیس بود؟ یا اینکه باید به دنبال 👹 شیطان هایی از جنس انسان باشیم، کدامش ..!؟
📎ادامه دارد ...
🎤استاد احسان عبادی
#متن_دولت_کریمه 207
#لطـفـاً_مـعـرفــ_ڪـانـال_بـاشـیـد↓↓↓
✒️📖✒️📖✒️📖✒️
︽︽︽︽︽︽︽︽︽
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
7600733584.mp3
3.16M
💢چگونگی کشف #حجاب در زمان رضاخان پهلوی
🎤 #استاد_عالی
حجم ۳ مگابایت
#یازینب
_ ☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea
1662577340.mp3
4.43M
💢 #وظایف_منتظران
🎧 #قسمت_سوم
برگرفته از کتاب ارزشمند #مکیالالمکارم📘
⭕️دعوت مردم به سوی امام عصر( عج)
🔹با استناد به آیه ٣٢ سوره مائده..هدایت حتی یک نفر به سوی امام زمان ثوابی برابر هدایت کل بشریت دارد
👤 #ابراهیم_افشاری🎤
حجم 4/2 مگابایت
#یازینب
_☀️ 🌤️ 🌥️ ☁️ _
https://eitaa.com/joinchat/2180841684C627422eaea