eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
649 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
:یا زهرا 🍃اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ... 🍃اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ... 🍃علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ... 🍃اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ... 🍃با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... 🍃بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ... 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤
: علی زنده است 🍃ثانیه ها به اندازه یک روز ... وروزها به اندازه یک قرن طول می کشید ... ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم ... - خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ... 🍃بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ... 🍃از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ... بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ... 🍃بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ... 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤
+ امـشب بےقرارۍهاۍ رقیـهـ شروع مے‌شہ!💔 نمے‌دونـم شنیدے یآنہ!؟ اما مےگڹ از امـشبهـ، ڪہ اشڪ‌هاۍ زهـرا |س| رَووڹہ مے‌شہ... 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️ 💚 #سلام_آقای_من💚 💝 #سلام_پدر_مهربانم💝 عاقبٺ روزے گره خواهد گشود از بند ما عاقبٺ روزے شود از عمقِ دل لبخند ما جمعہ هاے بی تو اما پر شده از چون و چند خستہ شد تقویم از اما و چون و چند ما... 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_راه_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃
🍃🌺🍃🌺 خدای من میگویند که ابتدای صبح رزق بندگانت را تقسیم میکنی میشود رزق من امروز رفاقتی باشد... از جنس شهیدان... 🌹 با عطر شهادت... 🌷 به عشق یک شهید... 🌸 سلام بر شهدا...💐💐 🍃🌺🍃 #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_راه_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمےفہـمم⚠️ وقتـے به نــماز مےایستـم💟 من ، تــــــو را مےخــوانم…⁉️ یا تـــــو ، مرا مےخــوانی …‼️ فـقط ڪاش کـہ عشــق‌مان دو طـرفہ باشــد . . .✨🌸 🤗 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
+اگه گفتی محرم چی خیلی می چسبه؟ -روضه حضرت رقیه💔
روضہ سہ سالـہ امام حسین حضرت رقیہ مےگڹ؛ اسم رقیہ[س] ڪہ میاد خدا هم بغض مےڪنہ😔 عـرش خـدا بہ لرزه درمیاد💔
میدونے این چیه؟ خار مغیلانه..... منم تا وقتے اینو ندیده بودم نمیدونستم روضه رقیه«س» چیه😭 تصورش هم سخته کشیدن دردانہ امام حسین روی خارمغیلان....😭
عمر سعد به آن‌ها اجازه داد به آن‌ها آب بدهند. 💦وقتی که نوبت به حضرت رقیه (ع) رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد.😞
یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می‌روی؟ 🤔 حضرت رقیه (ع) فرمود: «بابایم تشنه بود. 💦 می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.🌸
او گفت: آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند!😭 حضرت رقیه (ع) در حالی که گریه می‌کرد، فرمود: «پس من هم آب نمی‌آشامم.»😔💦
عصر عاشورا بود حجاب از سر زنان و دختران حسینی ربوده شد(وای بر من)😔
هنگامی كه حضرت رقیه(س) ◄بعد از شهادت پدر😭 ◄و سیلی خوردن از دست شمر💔 ◄و اصابت كعب نی به بازو😔 ◄و پاره شدن گوش،😞
عمه اش زینب را می بیند از هیچكدام از این مصیبت ها شكایت نمی كند.✨
بلکه شكایت حضرت رقیه(س) به عمه اش این است كه می گوید: ای عمه جان آیا پارچه ای هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم؟😭💔
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت.😞
آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. 😔 پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد.😭
بشکند دستی که شڪوفه حسین «ع» را پر پر ڪرد💔
هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه(س) را غسل می‌داد،💦 ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟🤔
حضرت زینب‌ (سلام الله علیها) فرمود چه می‌خواهی؟🌸 زن غساله گفت: چرا بدن این طفل کبود است، آیا به بیماری مبتلا بوده است؟🤔
حضرت در پاسخ فرمودند: ای زن او بیمار نبود، این کبود‌ی آثار تازیانه و ضربه‌های دشمن است😭😭