eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
#قال‌الصـادق علیه‌السلام🌹🍀 زیارت عاشــورا را بـخوان واز آن مواظـبت کن،به درسـتے کہ من چند چیـز را براے خواننده آن تضمــین مےڪنم🍃🌿 ۱.زیارتـش قبول شود. ۲.سعے و کوشـش او مشڪور باشد. ۳.حاجـات او هر چه باشـد از طرف خـداوند بزرگ بر آورده مےشود وناامــید از درگاه خــدابرنــگردد🌼🍂✨ #ان‌شاءالله #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_راه_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#گدایی_فقط_از_ارباب✅ '' بی شک گدای خانه ات ، آقا شود حسـین❤️ هر قطره زود پیش تو دریا شود حسـین❤️🌊 '' فیض گدایی تو به هرکس نمیرسد باید که زیر نامه‌اش امضا شود حسین📝 #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_راه_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃
🌸به رسم هر صبح 🌸
🌸به رسم ادب دست به سینه به سمت 🌴 با هم زمزمه میکنیم👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حــاج‌حـســـیـن‌یـڪـتــا: بـچــه‌ها...! مـعـبــرِشــــهـادت‌... أشـڪ... #حاج_حسین_یکتا #شهدا #شهادت #اشک #شبانه #شلمچه #اللهم_صل_على_محمد_وال_محمد #اللهم_ارزقنا_شهادت ┄┅┅✿❀ #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
این خاطره از شــهید عزالدین جوان هفده ســاله لبنانی اســت که در راه دفاع از حرم عمه سادات به شهادت رسید.🌹 ايشان اينگونه گفت: این شهید مدتی قبل به مادرش میگوید، با توجه به خوابی که دیده‌ام این آخرین ناهاری است که باهم میخوریم!! مادر با ناراحتي😔 اجازه تعریف خواب را نمیدهد. اما او برای دوستانش اینگونه تعریف کرد: دو شــب است که خواب میبینم روی سینهام نشستهاند تا سرم را از تنم جدا کنند! 😰من فریاد میزنم😫 و آن وقت است که امام حسین(ع)میآید و میگوید: نترس، درد ندارد... عزیز من! ســر تو را خواهند برید. همانطور که بر سر من در واقعه کربلا گذشت.😔 اما دردی حس نخواهی کرد، چون فرشتگان از هر طرف تو را در بر خواهند گرفت!!☺️☺️ امــا چند روز بعــد از این ماجرا درگیری شــدیدی بین نیروهــای داعش و رزمندگان مقاومت در اطراف حرم شریف حضرت زینب(س)رخ می دهد.✊ ذوالفقار حسن عزالدین« همين رزمنده ۱۷ ساله حزب الله كه از اهالی منطقه صور لبنان بود در این درگیری به شــدت زخمی و بیهوش شــده و به اســارت تکفیریها در می آید.😔 تروریست تکفیری پس از مدتی، سر از بدن این مجاهد راه خدا جدا کردند😔😔 ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
✍ از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدند: «راه پیدا کردن امام زمان عج چیست؟» گفت: ایشان خود فرموده‌اند: «شما خوب باشید، ما خودمان پیدایتان می‌کنیم!» ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
❥🌺» مےگفـٺ: حـسیڹ |ع| واسـہ گنآهڪاریے مثـل مـڹ و ٺـو خلق شدهـ: ) ↷ ↷ ❁ ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝☝ 🎙 مداحیِ هنرمندانه و خوش‌معنای سیّدرضا نریمانی با شعری که #محتوای آن با اقتباس از نامِ #کتابهای رهبر معظّم انقلاب سروده شده است... ❇️ لیست کتاب ها: ▫️ #آفتاب_در_مصاف ▫️ #همرزمان_حسین (علیه‌السلام) ▫️ #انسان_۲۵۰_ساله ▫️ #از_ژرفای_نماز ▫️ #واجب_فراموش‌شده ▫️ #جاودانه_تاریخ ▫️ #پیشوای_صادق ▫️ #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی ▫️ #بانوی_تراز ▫️ #محفل_خردمندان ▫️ #بهار_در_بهار ▫️ #اقدام_و_عمل ▫️ #اندیشه_مقاومت ▫️ #چهار_گفتار ┄┅┅✿❀ #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
عالمی میگفت : اولین و اصلی ترین عامل برای نزدیکی و عرض ارادت واقعی به امام حسین علیه السلام ترک گناه و فاصله گرفتن از معصیت می باشد. #گناه_یعنی_خداحافظ_حسین ┄┅┅✿❀ #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•💔 ‌ 📞شما یڪ تماس از ڪربلا دارید!! جـانم حسـین جـان؟! هل من ناصـرِ ینـصرونی...؟؟ -اگر در ڪربلا بودم تا پایِ جان برایِ حسین"ع" تلاش میڪردم:) گفت: یڪ حسـین‌‌ِ زنده داریم؛ نامش مـهدے"عج" است! تاحالا برایش چه کرده‌ای؟!! -عجیب سکوت کردم💔 ✍پی‌نوشت‌‌:حسین"ع" امامِ زمانِ کوفیان بود و مهدیِ فاطمه"عج، امامِ زمانِ ما..! ⚠️حواسمان باشد، با اعمال وگناهانمان دوباره امام زمانمـان را راهے قتلگاه نکنیم😔💔 ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
̶̶̶̶̶̶̶̶?̶̶̶̶̶̶̶̶گ̶̶̶̶̶̶̶̶ن̶̶̶̶̶̶̶̶ا̶̶̶̶̶̶̶̶ه̶̶̶̶̶̶̶̶ ی̶̶̶̶̶̶̶̶ع̶̶̶̶̶̶̶̶ن̶̶̶̶̶̶̶̶ی̶̶̶̶̶̶̶̶ س̶̶̶̶̶̶̶̶ی̶̶̶̶̶̶̶̶ل̶̶̶̶̶̶̶̶ی̶̶̶̶̶̶̶̶ ب̶̶̶̶̶̶̶̶ر̶̶̶̶̶̶̶̶ ص̶̶̶̶̶̶̶̶و̶̶̶̶̶̶̶̶ر̶̶̶̶̶̶̶̶ت̶̶̶̶̶̶̶̶ ی̶̶̶̶̶̶̶̶و̶̶̶̶̶̶̶̶س̶̶̶̶̶̶̶̶ف̶̶̶̶̶̶̶̶📣 😭ز̶̶̶̶̶̶̶̶ه̶̶̶̶̶̶̶̶ر̶̶̶̶̶̶̶̶ا̶̶̶̶̶̶̶̶ س̶̶̶̶̶̶̶̶ل̶̶̶̶̶̶̶̶ا̶̶̶̶̶̶̶̶م̶̶̶̶̶̶̶̶ ا̶̶̶̶̶̶̶̶ل̶̶̶̶̶̶̶̶ل̶̶̶̶̶̶̶̶ه̶̶̶̶̶̶̶̶ ع̶̶̶̶̶̶̶̶ل̶̶̶̶̶̶̶̶ی̶̶̶̶̶̶̶̶ه̶̶̶̶̶̶̶̶ا̶̶̶̶̶̶̶̶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب الکترونیکی پاسخ به شبهات حسینی 📝 خطیب توانا و محقق و مترجم عالم، حسین انصاریان در سلسه صحبت هایی به بررسی شبهات وارده به مراسمات عزاداری امام حسین علیه السلام پرداخته است. این صحبت ها تبدیل به کتابی الکترونیکی شده ( فایل متن +صوت) و رایگان در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است. در این کتاب شبهاتی چون: نگویید یا حسین ما نوکر تو هستیم گریه و سینه زنی رشد نمی آورد و... واکاوی و پاسخ داده شده است. 📗بخشی از کتاب لکه ننگی که انگلستان در دامن اسلام گذاشت و بقیه دشمنان . این صداها به نظر می آید از گلوی کسانی بیرون می آید که از عرفان اهل بیت علیهم السلام بی خبر هستند و از معارف اهل بیت بی اطلاع هستند و انگار این روایت که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است شامل حال آنها نشده است که فرموده است عشق به اهل بیت من روزی است ، رزق است من امیدوارم با بحث امروز صاحبان این صداها که متأسفانه اهل لباس (روحانیت ) هم هستند ، سری به عرفان اهل بیت بزنند، سری به روایات و معارف ناب اهل بیت بزنند در این مسئله ای که منکر شده اند و به مردم هم سفارش کرده اند این گونه نباشید 🔸موضوع کتاب: امام حسین علیه السلام 🔸ناشر:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 🔸مولف: حسین انصاریان 🔸دیدن نسخه کامل، الکترونیک کتاب https://b2n.ir/77381 🔔فایل صوت های صحبت ها ضمیمه کتاب است #محرم #کربلا #عاشورا #امام_حسین_علیه_السلام #سیره_امامان #سیره_بزرگان #شبهات #رمان #مطالعه #کتابخوانی
🍂سلام علیکم 🏴عزاداریاتون قبول باشه ان شاءالله🌸 ✨یہ خادم الشهید میخوایم که تو کار تبادلات کمک کنه و تو کارشم تجربه داشته باشه😉 💫هر کس میخواد تو مجازی خدمتی برا شهدا بکنه به آیدی زیر پیام بده⤵️ @ya_zahra313
یـازده پلہ زمین رفٺ بہ سمٺ ملڪوٺ💚 یڪ‌قدم مانده بہ‌او ڪار جہان درهم شد💜 بیـٺ آخــر نڪند قافیـہ غافلگیــرٺ💙 آۍ برخیـز ز جا قافـیہ یا شد❤️ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤
وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ💔 و تڪ و تنـہا مانـده!!🖤 ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
:حمله ی زینبی بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ... سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود ... ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
:مجنون علی تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت ... علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ... لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ... روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ... مجروح پشت مجروح ... کم خوابی و پر کاری ... تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ... من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ... اون می موند و من باز دنبالش ... بو می کشیدم کجاست ... تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ... هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ... امروز هم علی من سالمه ... همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ... بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ... داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ... حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ... زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ... و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ... تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ... تو اون اوضاع ... یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ... ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا