eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
653 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
سخن بی تو مگر جان شنیدن دارد؟ نفس بی‌تو کجا نای‌دمیدن دارد !!💔 علت کوری یعقوب نبی معلوم است شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد😔 ♥️ @masirshahid
📚کتاب راز انگشتر 📝 کتاب راز انگشتر راوی خاطرات به جا مانده از سعید بیاضی زاده،از شهدای مدافع حرم و روحانی کرمانی است که در سن 22 سالگی به شهادت رسید. در مدت حضور خود به‌عنوان نیروی تبلیغی-رزمی توانست ارتباط بسیار خوبی با رزمندگان مدافع حرم ایجاد کند و خاطرات خوشی را از خودش به یادگار بگذارد . خواندن این کتاب می‌تواند یکی از تجربه های خوب کتاب‌خوانی شما با موضوع «مقاومت و دفاع از حرم» باشد. 📗بخشی از کتاب میگفت: وقتی روضه امام حسین خونده میشه، میگیم ایکاش مابودیم و به کمک امام حسین میرفتیم؛ خب امروز هم همون روزه. از این مدل حرفها زیاد میگفت تا دلمان با رفتنش آشوب نشود. 🔸موضوع کتاب: روایت سبک زندگی شهید مدافع حرم 🔸ناشر: موسسه فرهنگی مطاف عشق 🔸قیمت: 15000 تومان 🔸شماره جهت سفارش: 09120515911 🔸کد سفارش (موقع سفارش این کد را اعلام کنید):0107 @masirshahid
🌷زهرا سامری همرزم شهيده مريم فرهانيان:🌷 رمز موفقيت مريم اين بود كه هيچ‌گاه دلبسته دنيا نشد و دنيا و زرق و‌ برقش را نمی ديد. مريم روحی پويا داشت و سكون و يك‌جا ماندن را نمی توانست تحمل كند و اگر می ديد در جای ديگری می تواند خدمت كند خود را به آنجا می رساند.🌹 روزی وارد خانه شدم و مريم را رو به قبله ديدم، وقتی جلوتر رفتم، ديدم مريم روی دستانش می زند و از او سؤال كردم كه مشكلی پيش آمده، چيزی نگفت اما بعدها برای من تعريف كرد كه من هر روز اعضای بدنم را مواخذه می كنم و از آنها می پرسم كه امروز برای خدا چه كاری انجام داد‌ه‌ايد. در ايام فاطميه روزی سرزده وارد خانه شدم و ديدم مريم به پهنای صورت اشك می ريزد و نام حضرت زهرا(س) را صدا می زند. به او گفتم كه چرا اينقدر اشك می ريزی؟ گفت: «شما اگر مادرتان فوت كند چه كار می كنيد، شادی می كنيد يا گريه؟» مریم علی‌رغم فعاليت زيادی كه داشت روزه می‌گرفت و تنها با نان و آب افطار می كرد . 🌷بانوی شهیده مریم فرهانیان🌷 منبع: سایت شهیدان وبلاگ زن امروزی🌹 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
🌷شهیده در تمام مدت عمر گرانبهایش با بیداری و هوشیاری سیاسی و دینی زندگی کرد. با دید خدامحوری که داشت بعد از شکست محاصره آبادان شروع به رسیدگی به خانواده شهدا کرد. در صورتی که اگر شهیده دید دنیوی داشت و با تجاربی که در این مدت چهار سال و نیم به‌دست آورده بود می‌توانست به راحتی در محیط یک بیمارستان امن و دور از جنگ استخدام شود. ولی ماندن و خدمت در بنیاد شهید را پذیرفت. رسیدگی به خانواده شهدای آن موقع مانند رسیدگی امروزه نبود. خانواده شهدایی بودند که در روستاهای آبادان زندگی می‌کردند و در وضع خوبی به سر نمی‌بردند. شهیده با تن نحیفی که داشت کیلومترها مسافت را طی می‌کرد تا خودش را به خانواده شهدا برساند تا به وضع زندگی و درس بچه‌های خانواده شهدا رسیدگی کند. حتی از دوستانی که این صحنه‌ها را دیده بودند نقل قول شده که شهیده مریم فرهانیان با دوستان خود در حلب‌های روغن آب جوش می‌کرد تا پدر و مادر شهید ساکن روستا بتوانند با این آب گرم استحمام کنند. خیلی از خانواده شهدا با دیدن شهیده مریم فرهانیان بسیار خوشحال می‌شدند و این دختر را می‌پرستیدند.🌷 شهیده مریم فرهانیان🌺 منبع نوید شاهد 🌷 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @madirshahid
📌کتاب «دختری کنار شط» با موضوع زندگی‌نامه شهیده مریم فرهانیان، نوشته عبدالرضا سالمی نژاد در ۳۱۱ صفحه به همت نشر فاتحان چاپ و روانه بازار نشر شده است. آنچه نگارنده را بر‌آن داشته تا کتاب زندگی این شهید را دنبال کند و خواندنش را به دختران جوان توصیه کند فرایند پختگی، کمال و شکوفایی یک دختر مسلمان جوان است که راه طولانی عرفان صد ساله را در میان برترین مسیر؛ شهادت می‌پیماید.» 📌بررسی زندگی شهیده مریم فرهانیان، پرداخت یک شخصیت ماجراجو و یا انسانی حادثه‌ای نیست تا انتظار داشته باشیم حوادث و رویدادهای ناگفته ای در این کتاب بخوانیم 📌این کتاب در هشت فصل با عناوین خانواده، انقلاب اسلامی، مشارکت‌های اجتماعی، جنگ تحمیلی، امدادگر جنگ، مدد کار جنگ، شهادت و عکس ها، اسناد و پیوستها به چاپ رسیده است 🍃🍃🍃🍃🍃. تبیان رسانه زندگی🌷 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 بعضی ها دلشان گیر است... بعضی ها هم دلگیرن... اگر دلگیر باشی که هیچ. اما اگردلت گیر باشد هرکار میکنی برای رهایی دلت... حالا اگر دلت گیر شهادت 🌹باشد؟؟؟ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 عجب آن نیست که رفتی و دلم گیر تو شد... عجب آن است که من عاشق❤ صیاد شدم... 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🔴 در محضر شهید علیرضا موحد دانش شهید علیرضا موحد دانش متولد سال ۱۳۳۷ تهران میباشد. ایشان پس از حضور در جبهه های غرب و جانبازی در منطقه ی عملیاتی بازی دراز در سال ۱۳۶۰، راهی جبهه های جنوب شدند. در یکی از عملیات ها جانشین فرمانده شهید محسن وزوایی بودند و پس از آن خود فرماندهی چند عملیات را بر عهده گرفتند. جبهه های جنگ جای شناختن مردان بزرگ خداست. و این بزرگ مرد بالاخره در تاریخ ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۲ به آرزوی دیرین خود دست یافت. 🌹شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @masirshahid
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
📗شهید گمنام محمد ذوالفقاری 🔸شهید گمنام 📝با گریه هایش از خواب بیدار میشود در آغوشش میکشید آرامش میکند هر مادری با بغل کردن بچش آرام میگیرد از اینکه دارایی به این با ارزشی دارد حس صاحب بودن بهش دست میدهد. سرش را روی سینش فشار میدهد از بالا به چهره ای معصومش نگاه میکند اگر میتونست سینه ای خود را میشکافت و آن را در داخل دلش میگذاشت، بوسه ها سیرش نمیکنند آنقدر روی سینه فشارش میدهد تا دلش آرام گیرد. اگر سختی باشد یک نفر هست که قرار هست مرد خانه شود یک نفر هست که بزرگ شود مادر را تاج سر خود کند دورش بگردد. باز بغلش میکند آرام میگیرد. یک نفر که باید می بود تا آرام دل بیقرار مادر باشد اما ۳۵ سال است که نیست. کاش میتوانست یکبار دیگر بغلش میکرد سرش را روی سینه اش میگذاشت دلش آرام میشد فقط یکبار دیگر.... هر وقت شهید گمنامی می آید سراسیمه به ستاد میرود.... نیست که نیست . ۳۵ سال هست که نیست اما مادر هنوز انتظار همان محمد ۱۷ ساله را میکشد. محمدش می آید.... امیدوار هست که بیاید … چون تابی برایش نمانده. مادر حواسش نیس محمد الان یک مرد ۵۰ ساله هست که نیست .... هر سربازی که شبیه محمد میبیند دنبالش راه میفتد... نگاهش میکند... از ترس اینکه باز محمد نباشد صدایش نمیکند چند خیابان بدنبالش میرود سرانجام دلش میخواهد بغلش کند صدایش میکند .... و باز .... عکسش شده مسکن برای درد مادر .. باز عکسش هست که... میگذارد روی سینه اش ... صورت چروک شده اش پر میشود از دانه های اشک.. کاش حداقل تکه استخوانی میرسید از محمدش بغلش میکرد مزاری برایش درست میکرد بلکه میتوانست مثل مادران شهید دیگر وقتی هوای پسرش به سر میزد میرفت بالای قبرش و در آغوشش میگرفت . درد دلش میگفت ۳۵ سال هست که درد دل مادر محمد، محمد هست... پیرشده اما هنوز انتظار میکشد شاید محمدش بیاید قبل از آنکه دیر شود ... اللهم عجل ولیک الفرج @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃یه کتابی خوندم خیلی برام جالب بود🍃 #بیانات_رهبری #یادت_باشد #پیشنهاد_دانلود @masirshahid
📿 🌸خدایا! عاشقم، عاشق ترم کن به دیدارت. 🌸خدایا! مرا با همه گناهانم ببخش و بیامرز و شهادت را نصیبم گردان. 🌸خدایا! نمی دانم با این بار گناهان با چه رویی به پیشگاهت برسم؟ با این همه، عشق دیدارت دیگر تحملم را بریده است. 🌸خدایا! شهدا از ما توقع ادامه راهشان را دارند، به ما قدرت تداوم راهشان را عطا فرما. 🌸خدایا! ما به اسلام، به امام زمان(عج)، به امام خمینی و ملت شهید پرورمان متعهدیم که برای اعتلای کلمه حق بکوشیم و زندگی راحت را بر خود حرام می دانیم. ما را در این راه یاری فرما. @masirshahid
"دوستت دارم دمشق" منتشر شد به گزارش خبرگزاری تسنیم، «دوستت دارم دمشق» تلاشی است از نویسندگان جوان برای ایجاد ارتباطی عمیق بین جنگ و باورهای دینی با ادبیات برای همه کسانی که آن را می‌خوانند. @masirshahid
🔸هیچ‌ وقت نگفت را تیغ نزن، آهنگ🎶 گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...❌ اگر با او می‌گشتی اول وقت‌خوان می‌شدی، ناخودآگاه؛ بدون این که یک کلمه به تو بگوید، نمی‌کردی. 🔹هر وقت قرار بود ببینمش از روز قبل ریش‌هایم را نمی‌زدم😅 و لباس می‌پوشیدم، بس که حضورش بود👌 📚منبع:کتاب عمار حلب 🍃🌹🍃🌹 @masirshahid
💖خندید و گفت: (دیدی بالاخره به دلـــ❤️ــت نشستم!) زبانم بند آمده بود😅، من که همیشه بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم لال شده بودم🙊 💖خودش جواب خودش را داد: (رفتم یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمی گی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه😢، پاکِ پاک✨ که دیگه به یادت نیوفتم. 💖نشسته بودم گوشه که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد😍 دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیـر بشی💞 💖حالا فهمیدم الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد↪️ انگار دست علیه السلام بود و دل من☺️😍... 📚 گزیده ای از زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر 🌹🍃🌹🍃 @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢قسمتی از وصیت نامه ⚜دوست دارم اگر شدم؛ پیکری نداشته باشم ❌ ⚜از ادب دور است که در پیشگاه با تنی سالم و کفن پوش محشور شوم😔 🌹🍃🌹🍃 @masirshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ 💖(فوق العاده زیبا) 9⃣5⃣ "خبرشهادت" ✅ راوی:مادر شهید سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود. به جز یکی دوتا نامه✉️، دیگر از او خبر نداشتیم.نگران احمد بودم... به بچه ها گفتم : خبری از احمد ندارید❓من خیلی نگرانم. یک روز دیدم رادیو مارش عملیات پخش می کند. نگرانی من بیشترشد.ضربان قلب من شدیدتر شده بود... مردم از خبر شروع عملیات خوشحال بودند اما واقعا هیچ کس نمی تواند حال و هوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند. همه می دانستند احمـد بهترین و کم آزارترین فرزند من بود. خیلی اورا دوست داشتم... حالا این بی خبری خیلی من را نگران کرده بود. مرتب دعا می خواندم و به یاد احمد بودم. تا اینکه یک شب درعالم خواب دیدم کبوتری سفید🕊 روی شانه ی من نشست. بعد کبوتر دیگری🕊 درکنار او قرار گرفت و هردو به سوی آسمان پرکشیدند... حیرت زده از خواب پریدم،نکند که این دومین پرنده؛ نشان از دومین شهید خانواده ی ماست⁉️❗️ اما نه ان شاءالله احمد سالم برمیگردد... دوباره خوابیدم.این بار چیز،عجیب تری دیدم. این بار مطمئـن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید...در عالم رویا مشاهده کردم که به زمین آمده بودند‼️ هودج یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده می شد در میان دستان ملائکـه است. آن ها نزدیک ما آمدند و پسرم احمد علی را در آن سوار کردند. بعد هم همه ملائک به همراه احمد به آسمان ها رفتند... روز بعد چندنفر از همسایه ها به خانه ی ما آمدند و سراغ حسیـن آقا را می گرفتند‼️ گویا شنیده بودند که شهیــد محلاتی شهیــد شده و فکر می کردند حسین آقا همراه ایشان بوده... من می گفتم حسیـن آقا در خانه است من ناراحت احمد علی هستم... آن روز مادر شهـید جمال محمدشاهی را دیدم. این مادر گرامـی را از سال ها قبل درهمـین محله می شناختم. ایشان سراغ احمد علی را گرفت.گفتم : بی خبرم.. نمی دانم کجاست. سیـده خانم مادر شهیدجمال،هم رویای عجیبی دیده بود که بعدها برایم تعریف کرد. ایشان گفت: در عالم خواب به نماز جمعه ی تهران رفته بودیم . آن قدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت... بعد اعلام کردند که (عج)🌹 تشریف آوردند و می خواهند به پیکر یکی از شهدا نماز بخوانند‼️ من به سختی جلو رفتم . وقتی خواستند را بگویند خوب دقت کردم . از بلند گو اعلام کردند: " " خلاصه همان روز بود که دیدم رفت و آمد در اطراف خانه ی ما زیاد شده. پسرم مرتب می آمد و می رفت... ظهر بود که از اخبار شنیدیم هواپیمای حامل شهیـد محلاتی مورد هدف قرار گرفته و ایشان به شهادت رسیدند. و بعد هم آمدند منزل ما و خبر شهادت "احمد علی" را اعلام کردند. مراسم تشیع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حق شناس و عباراتی که ایشان در وصف پسرم فرموندند خیلی عجیب بود... بعد از اینکه حضرت آقا این حرف ها را زدند دوستان احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند... عجیب اینکـه پسر من در خانه که بود یک زندگی داشت. اما هیـچ گاه از او ندیدم؛چه رسد به 🚫... احمد رفت،اما می دانستم که اهل این دنیا نبود او در این جهـان ماندنی نبود. او هر لحظه آماده ی رفتن بود.خدا هم او را در جوانی به نزد خود برد... بعد از احمد تمام آنچه از او مانده بود را جمع کردیم . چندین جلد کتاب📚 بود که همه را به حوزه ی قم تحویل دادیم... یکی از علما می گفت: این کتاب ها برای چه کسی بوده ❓ این ها حتی برای طلبه ها سنگین است! ... 📚منبع: کتاب عارفانه از انتشارات شهید هادی تایپ با کسب اجازه از انتشارات و مولف می باشد. 🌹🍃🌹🍃 @masirshahid
°•|🍃🌸 《پایی دیـــــروز در راه جـــــا مـــاند》 《تا ما امـــــروز از راه برنگـــــردیـم... .》 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ @masirshahid ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯