eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
678 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
📚موضوع مرتبط: #شهید_امیر_سیاوشی #شهید_مدافع_حرم #پوستر 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت #09_29 #jihad #martyr
💠جلسه تعطیل!💠 سرجلسه، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز. داشتیم می رفتیم اهواز. اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم. » کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود. آنقدر رفتیم، تا موقع نماز اول وقت گذشت. خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم، نشد. » #شهید_مهدی_باکری 📚یادگاران، جلد۳، ص ۵۱ #خاطره ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
مدارس شهر و شهرستان‌های جنوب شرق استان تهران شنبه و یکشنبه تعطیل است معاون عمرانی استاندار تهران: 🔹مدارس شهر تهران و شهرستانهای جنوب شرق استان تهران شنبه و یکشنبه در همه مقاطع تحصیلی تعطیل است. 🔹این تعطیلی به دلیل ایستایی هوای شهر تهران و افزایش آلاینده‌های موجود در هوا اعلام شده است. 🔸قرار است باز هم طرح زوج و فرد از درب منازل به اجرا در بیاید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️حل مشکلات با هدیه هزار به مادر (عج) بسیار شنیدنی👌 🎤 🌹🍃🌹🍃 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
- ولی انصافا حواستون به همسایه هاتون باشه شب یلدا نزدیکه... و همه بچه ها هندونه و انار دوست دارن! خدا هم اونایی که همدیگرو خوشحال میکنن دوست داره :) 🍃
‏خواهش میکنیم عکس از شب یلداتون به اشتراک نگذارید شاید یکی توان مالی مثل شما نداشته باشه شاید یکی به هر دلیلی نمیتونه شب یلدا داشته باشه مریض داره، شیفت کاریه و... شاید یکی تنهاست و کسی رو نداره نزدیکان فقیر رو فراموش نکنیم! شب یلدارو تنها نباشید برید خونه پدربزرگ، خونه برادر، خواهر و...
اعضای محترم کانال🌸 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
🌸🌸 💚 مهدی جان این روزها همه به انتظار یلدا نشسته اند برنامه ریزی میکنند و خودشان را آماده میکنند و حسابی تدارک می‌بینند و حساب و کتاب میکنند برای خرج شب و...... ازخودم میپرسم آیا تو از یلدا عزیز تر نیستی که اینگونه مشتاقت نیستیم؟!؟! اینگونه در انتظارت نیستیم وتدارک برای ظهورت نمی‌بینیم!! کاش می‌دانستیم سرگرم شدن به بازی ها و سرگرمی های دنیا ما را لحظه به لحظه از تو دور تر میکند.... 🍁 مهدی جان برایمان دعا کن،آقا به بی وفایی و بی معرفتی ما نگاه نکن،به خودت نگاه کن،به محبتت،به دستت که برای ما رو به سوی آسمان دراز میشود نگاه کن به چشمانت که با دیدن گناهان ما پر آب میشود نگاه کن برایمان دعا کن آقا برایمان دعا کن تا حقیقت را ببینیم و بفهمیم تنها راه رسیدن به آرامش بودن در کنار تو است و همراه شدن با تو برای رسیدن به خدا مهدی جان آقای خوبم ما را ببخش😔 من از امشب تا شب یلدا می‌شمارم گناهانی را که به خاطر لبخند زیبای تو کنار خواهم گذاشت !!!! و شب یلدا که طولانی تر هست نسبت به بقیه شب های سال بیشتر برای ظهورت دعا میکنم 🙏🏻🌹 اللهم عجل لولیک الفرج به حق الحسین علیه السلام.....آمین لاله۲🌷 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍄رمان نسل سوخته🍄 والسابقون🌝💪 قرآن رو برداشتم💚 ... این بار نه مثل دفعات قبل ... با یه هدف و منظور دیگه ... چندین بار ترجمه فارسیش رو خوندم ...📖 دور آخر نشستم ... و تمام خصلت های مثبت و منفی توش رو جدا کردم و نوشتم ... 📝 خصلت مومنین ... خصلت و رفتارهای کفار و منافقین ...💓 قرآن که تموم شد نشستم سر احادیث ... با چهل حدیث های کوچیک شروع کردم ...😊 تا اینکه اون روز ... توی صف نماز جماعت مدرسه ... امام جماعت مون چند تا کلمه حرف زد...🗣 - سیره اهل بیت یکی از بهترین چیزهاست ... برای اینکه با اخلاق و منش اسلامی آشنا بشیم ... برید داستان های کوتاه زندگی اهل بیت رو بخونید ... اونها الگوی ما برای رسیدن به خدا هستن ..😍 تا این جمله رو گفت ... به پهنای صورتم لبخند زدم☺️ ... بعد از نماز ... بلافاصله اومدم سر کلاس و نوشتمش🤓 ... همون روز که برگشتم ... تمام اسباب بازی هام روز از توی کمد جمع کردم ... ماشین ها ... کارت عکس فوتبالیست ها ... قطعات و مهره های کاوش الکترونیک ... که تقریبا همه اش رو مادربزرگم برام خریده بود ..🤡 هر کی هم ... هر چی گفت ... محکم ایستادم و گفتم ...من دیگه بزرگ شدم ... دیگه بچه دبستانی نیستم که بخوام بازی کنم ...🤗 پول تو جیبیم رو جمع می کردم ... به همه هم گفتم دیگه برای تولدم کادو نخرید ... 🎁 حتی لباس عید ... هر چقدر کم یا زیاد ... لطفا پولش رو بهم بدید💶 ... یا بگم برام چه کتابی رو بخرید ... 📚 خوراکی خریدن از بوفه مدرسه هم تعطیل شد ...🌭 کمد و قفسه هام پر شده بود از کتاب ... کتاب هایی که هر بار، فروشنده ها از اینکه خریدارشون یکی توی سن من باشه... حسابی تعجب می کردن ...😳 و پدرم همچنان سرم غر می زد😤 ... و از فرصتی برای تحقیر من استفاده می کرد ...🤦‍♂ با خودم مسابقه گذاشته بودم ... امام صادق (ع)فرموده بودند ... مسلمانی که 2 روزش عین هم باشه مسلمان نیست... 🙇 چهل حدیث امام خمینی رو هم که خوندم ... تصمیمم رو گرفتم ... چله برمی داشتم ... چله های اخلاقی ... و هر شب خودم رو محاسبه می کردم ...🙃💜 اوایل ... اشتباهاتم رو نمی دیدم یا کمتر متوجه شون می شدم ... اما به مرور ... همه چیز فرق کرد ... اونقدر دقیق که متوجه ریزترین چیزها می شدم ... حتی جایی رو که با اکراه به صورت پدرم نگاه می کردم ... 😌 حالا چیزهایی رو می دیدم ... که قبلا متوجه شون هم نمی شدم ...😎 نویسنده : 🌺شہید سید طاها ایمانے🌺 ✅ڪپے بہ شـرط دعا براے ظہور مولا✅ ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
🌼رمان نسل سوخته🌼 ❄️پسر پدرم❄️ هر چه زمان به پیش می رفت ... زندگی برای شکستن کمر من ... اراده بیشتری به خرج می داد ...🤢 چند وقت می شد که سعید ... رفتارش با من داشت تغییر می کرد ... باهام تند می شد🙄 ... از بالا به پایین برخورد می کرد ... دیگه اجازه نمی داد به کوچک ترین وسائلش دست بزنم🤕 ... در حالی که خودش به راحتی به همه وسائلم دست می زد ... و چنان بی توجه و بی پروا ... که گاهی هم خراب می شدن .. با همه وجود تلاش می کردم ... بدون هیچ درگیری و دعوا ... رفتارش رو کنترل کنم ... 😓 اما فایده ای نداشت ... از طرفی اگر وسایل من خراب می شد ... پدرم پولی برای جایگزین کردن شون بهم نمی داد ... 🤦‍♂ وقتی با این صحنه ها رو به رو می شدم ... بدجور اعصابم بهم می ریخت😖 ... و مادرم هر بار که می فهمید می گفت ... - اشکال نداره مهران ... اون از تو کوچیک تره ... سعی کن درکش کنی ... و شرایط رو مدیریت کنی ... یه آدم موفق ... سعی می کنه شرایط رو مدیریت کنه ... نه شرایط، اون رو ...😩 منم تمام تلاشم رو می کردم ... و اصلا نمی فهمیدم چی شده؟ ... و چرا رفتارهای سعید تا این حد در حال تغییره؟🤔 ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم 😶... تا اینکه اون روز ..از مدرسه برگشتم ... خیلی خسته بودم ... بعد از نهار ... یه ساعتی دراز کشیدم ... وقتی بلند شدم ... مادرم و الهام خونه نبودن ... پدرم توی حال ... دست انداحته بود گردن سعید ... و قربان صدقه اش می شد ... 😱 - تو تنها پسر منی ... برعکس مهران ... من، تو رو خیلی دوست دارم ... تو خیلی پسر خوبی هستی ... اصلا من پسری به اسم مهران ندارم ... مادرت هم همیشه طرف مهران رو می گیره ... هر چی دارم فقط مال توئه ... مهران 18 سالش که بشه ... از خونه پرتش می کنم بیرون ...😳 پاهام سست شد ... تمام بدنم می لرزید ... بی سر و صدا برگشتم توی اتاق ... درد عجیبی وجودم رو گرفته بود ... درد عمیق بی کسی ... بی پناهی ... یتیمی و بی پدری ... و وحشت از آینده ... زمان زیادی برای مرد شدن باقی نمونده بود ... فقط 5 سال ... تا 18 سالگی من ...😢 نویسنده : 🌱شہید سید طاها ایمانے🌱 🌟ڪپے بہ شـرط دعا براے ظہور مولا🌟 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیاین تا شبـــ یَݪــــــ[🍉]دآ اینو پروفیݪو سِتـــــ ڪنیمــ باهمـــ-:* تا یلدامون امام زمــــانے باشهـ؟؟؟ ❤️ #یلدا #شب_یلدا #الهی_عظم_البلاء
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂رمان نسل سوخته🍃 هادی های خدا☄🌚 - خداوند می فرمایند💚: بنده من ... تو یه قدم به سمت من بیا... من ده قدم به سمت تو میام ... 😍 اما طرف تا 2 تا کار خیر می کنه ... و 2 قدم حرکت می کنه ... میگه کو خدا؟😤 .. چرا من نمی بینمش؟ ...فاصله تو تا خدا ... فاصله یه ذره کوچیک و ناچیز از اینجا تا آخر کهکشان راه شیریه ... 😮 پیامبر خدا ... که شب معراج ... اون همه بالا رفت ... تا جایی که جبرئیل هم دیگه نتونست بالا بیاد ... هم فقط تا حدود و جایی رفت ...🙄 حالا بعضی ها تا 2 قدم میرن طلبکار هم میشن ... یکی نیست بگه ... برادر من ... خواهر من ... چند تا قدم مورچه ای برداشتی🐜 ... تازه اگر درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی ... 🙃فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به حدی برسه که ... 🤦‍♂ تازه چقدر به خاطر خدا زندگی کردی؟🙄 ... چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطر خدا بوده؟🤢 ... از مالت گذشتی؟ 💸... از آبروت گذشتی؟🕯 ... از جانت گذشتی؟❤️ ... 💗آسمان بار امانت نتوانست کشید ... قرعه و فال به نام من دیوانه زدند ... 💗 اما با همه اون اوصاف .. عشق ... این راه چند میلیون سال نوری رو ... یک شبه هم می تونه بره ... اما این عشق ... درد داره ... سوختن داره🔥 ... ماجرای شمع و پروانه است 🕯🦋... لیلی و مجنونه ... اگر مرد راهی ... و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری ... بایست بگو ... خدایا ... خودم و خودت💫 ... و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو ... این فرق آدم هاست که یکی یک شبه ... ره صد ساله رو میره ... یکی توی دایره محدود خودش ... دور خودش می چرخه ...🌝 واکمن به دست ... محو صحبت های سخنران شده بودم ... و اونها رو ضبط می کردم ...🎙 نماز رو که خوندن ... تا فاصله بین دعای کمیل رو رفت بالای منبر ...خیلی از خودم خجالت کشیدم😓 ... هنوز هیچ کار نکرده ... از خدا چه طلبکار بودم ...🤧 سرم رو انداختم پایین ... و توی راه برگشت ... تمام مدت این حرف ها توی سرم تکرار می شد... اون شب ... توی رختخواب ... داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو ... چیزی درون من جرقه زد ... و مثل فنر از جا پریدم ...😲 - مهران ... حواست بود سخنرانی امشب ... ماجرای تو و خدا بود😳 ... حواست بود برعکس بقیه پنجشنبه شب ها ... بابا گفت دیر میاد😦 ... و مامان هم خیلی راحت اجازه داد تنها بری دعای کمیل 😢... همه چیز و همه اتفاقات ... درسته ... خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده ... 😪 و اونجا ... و اولین باری بود که با مفهوم هادی ها آشنا شدم ...🙂 اسم شون رو گذاشتم هادی های خدا ... نزدیک ترین فردی... که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه💚 ... واسطه فیض🔮 ... و من چقدر کور بودم 😴... اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم ...🤦‍♂ دوباره دراز کشیدم ... در حالی که اشک چشمم بند نمی اومد😭 ... همیشه نگران بودم ... نگران غلط رفتن ❌... نگران خارج شدن از خط ... شاگرد بی استاد بودم ... 👤 اما اون شب ... خدا دستم رو گرفت و برد ... و بهم نشون داد... خودش رو ... راهش رو ... طریقش رو ... و تشویق ... اینکه تا اینجا رو درست اومدی ... 👏😍 اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم ... با اون قدم های مورچه ای ... تلاش بی وقفه 4 ساله من ...💝 نویسنده : 🕊شہید سید طاها ایمانے🕊 🌹ڪپے بہ شـرط دعا براے ظہور مولا🌹 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
•••🍁🍂 روزهــاۍ آخر پـــاییز🍁 غــم دارد دݪـــم...💔 جاۍ جــوجه،🐥 ݪحظه‌هاۍ بۍ تــو را بایــد شـــمرد...😭 //۲۱》ایها العزیز♥️ وَ تَصَدَّق عَلَینا ؛ یَا صاحبَ العصرِ والزَّمان... ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
#یلدای_شهدایی 🔻شب یلدا در جبهه 😍 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
💥 طرح | . #یلدای_شهدایی ❤️ . خانواده شهدا شب یلداتون مبارک 🌺 . .#ارسالی از اعضای محترم کانال 🌸✨ ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
ممنونم از نگاهتون و توجهتون به کانال خودتون 🌷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سبک: شور احساسی 🔸موضوع: #امام_حسین_علیه_السلام 🎶 عنوان: طولانی‌ترین شب سال رو کاش می‌شد تو کربلا باشم 🎤 مداح: #حاج_مهدی_اکبری ✍️ توضیحات: فوق‌العاده زیبا و محشر👌 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ