#چالش_حیدری
#نفر17
🍃ای ز شطرنج حقیقت گـــشتــه مات / کیش خود را کــن رها بنــگر حیــات
از عـــلی و آل او جـــو درد عــشــق / جفت شش آورده حق، در فرد عـشق
آب و رنگ باغ، آب و گل، علی است / صورت آییــنه کــامل عـلی اســـت . . .
همراه با جـوایز 🎁 #ویژه 🎈
🎀شـرڪت در #چالش 👇
http://eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
#ازقافلهغدیرجانمونیدها 👆👆
❣ #سلام_امام_زمانم❣
☀️خورشــید #مــن ٺــــویے وبے حضورٺـــ💥ــــو
صبحم بخیرنمےشود❌
☀️اے آفٺاب من
گرچهره #رابرون نڪنے ازنقاب خود
#صبحے دمیده نگردد بہ خواب من
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
🌾گفتم: دلت💓 میاد علی رو #بذاری بری
شهید شی⁉️
گفت:
#"علی خودش بزرگ میشه
منم کنارش هستم..
#شهادتو بچسب"
مادر شهید
#رفیق_شهیدم
#شهید_امید_اکبری
#سلام_صبحتون_شهدایی🌷
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
♦️وقتی میدید #کسی پول💵 نیاز دارد به راحتی به او قرض میداد حتی بعضی #سربازهایش هم از او قرض گرفته بودند، همیشه با اطرافیانش سر صحبت را باز میکرد تا از وضعیت مالی آنها باخبر شده و در حد توان خود گامی برای رفع نیاز مالی آنها بردارد،
♦️به راحتی هم #پولهایی را داده بود میبخشید اول باید مطمئن شد که این فرد به آن پول احتیاج ندارد در غیر اینصورت میگفت: برو #انشاالله دفعه بعد که پول را آوردی ازت میگیرم.
#شهید_عبدالصالح_زارع🌷
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
26.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میلاد #امام_هادی علیه السلام
🎥ای جانِ جانان یا مولایاهادی ...
🎙میثم #مطیعی
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
abozarbiukafi-@yaa_hossein.mp3
4.41M
میلاد #امام_هادی علیه السلام
🎵شب عشقه شب شوره
🎙ابوذر #بیوکافی
#سرود
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
#چالش_حیدری
#نفر18
🌸☘علی در عرش بالا بی نظیر است
🌼☘علی بر عالم و آدم امیر است
🌺🍀به عشق نام مولایم نوشتم
🌹🍀چه عیدی بهتر از عید غدیر است
#من_غدیریام🌷🍃
همراه با جـوایز 🎁 #ویژه 🎈
🎀شـرڪت در #چالش 👇
http://eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
#ازقافلهغدیرجانمونیدها 👆👆
#رمان 📖
💞عاشقانه ای برای تو💞
🌸🍃اون روز کلاس نداشتیم....بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر و سالن زیبایی و....همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود...برای اولین بار حس میکردم به یه نفر تعهد دارم...کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون....هر چقدر بچه ها صدام کردن،انگار کر شده بودم...
چندساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم...رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار تو خریدم...عین همیشه،فقط مارکدار...یکیش رو همونجا پوشیدم و رفتم دانشگاه...همون جای همیشگی نشسته بود...تنها...بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم:هنوز که نهار نخوردی؟
امتحانات تموم شد....قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم...حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود...
دوماه پیش قصد داشتمتوی همچین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم...اما الان،داشتم به امیرحسین فکر میکردم...اصلا شبیه معیارهای من نبود...
وسایلم رو جمع کردم....بی خبر رفتم در خونهاش و زنگ زدم...در رو که باز کرد حسابی جا خورد....بدون سلام و معطلی،چمدونم رو هل دادم تو و گفتم:من میگم ماه عسل کجا بریم...
آغاز زندگی ما،با آغاز حسادت ها همراه شد...اون هایی که حسرت رومئوی من رو داشتند...و اون هایی که واقعا چشمشون دنبالش افتاده بود....
مسخره کردن ها....تیکه انداختن ها...کم کم بین منو دوست هام فاصله میافتاد...هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر میشدم فاصله ام از بقیه بیشتر میشد....
از ایرانی های توی دانشگاه یا از قولشون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره میکردن میگفتن:ماشین جنگیه...بوی باروت میده...توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ....
#ادامهدارد......
✍ نویسنده #شهیدسیـدطـاهاایـمانے 🌷
🖇 #ڪپےبہشـرطدعـابراےفـرجوشـہادت 🌷
♦️#سیره_شهدا
🌾توی چله #زمستان توی برف ❄️🌨و سرما ، که حتی چهارپایان هم از رفتن به #امام زاده داوود خوداری می کردند ، میگفت ، بریم امام زاده داوود
اونم نه برای تفریح بلکه برای خود سازی ‼️
وقتی با یه #مکافاتی توی برف و یخبندان وارد امام زاده می شدیم ،
🌾 همه برای فرار از سوز 🌬و سرما دنبال یه جای گرم بودیم ولی #محمد به طرف رودخانه می رفت و وضو می گرفت ، بعد چنان با خلوص به نماز می ایستاد که واقعا احساس می کردیم او با #ذکر خدا گرم می شود.....
#شهیدمحمد_بروجردی 🌷
📕 امام سجاد و شهدا ، ص31
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
#چالش_حیدری
#نفر19
✨🍂حکمت ۵۳ نهج البلاغه: سخاوت آن است که تو آغاز کنی، زیرا آنچه با درخواست داده می شودیا از روی شرم و یا از بیم شنیدن سخن ناپسند است.
همراه با جـوایز 🎁 #ویژه 🎈
🎀شـرڪت در #چالش 👇
http://eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
#ازقافلهغدیرجانمونیدها 👆👆
☘فرازی از #وصیت_شهید
💥ڪاش #وصیت شهدا ڪه قاب
اتاق های ما را اشغال ڪرده ،
دلمو💘نو اشغال میڪرد .
☘ڪاش صحبتهای ولی#امر مسلمین
ڪه سرلوحهی روزمرمون شده
سرلوحهی اعمالمون میشد .
ڪاش دل #حضرت زهرا با اعمال
ما خون💔 نمیشد .❌
ڪاش مهدی فاطمه (س) با
اعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد .
💥#شهیدمدافعحرم
#شهید_قدیر_سرلک
#یادشهداباذڪرصلوات🌷
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
مداحی آنلاین - با دستِ پیغمبر، دست حیدر میره بالا - نریمانی.mp3
9.66M
♥️صلے علیڪ یا اباعبداللـہ♥️
🎵با دسٺ پیغمـبر،دسٺ حیـدر میرهـ باݪا😍✨
#سیدرضانریمانی
#رزقشبانہ✋🏻🌙
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
برج میلاد و برج آزادی امشب در راستای همدردی با مردم لبنان و حادثه انفجار بیروت منقوش به تصاویر پرچم لبنان و جملاتی تسلیت آمیز شد.
#من_قلبی_سلام_لبیروت
#بیروت
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌴ای یوسف زهرا
سفرٺ کی به سر آیدبادست ت
کی نخل#عدالت ثمرمی اید✨
🌾از پیک صبا کی شنوم امدنت را
کی بانگ انا #المهدیٺ ازکعبه براید⁉️
🥀السلام علیک یا #بقیَّةَ الله
چشم به راهیم آقا بیا😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
🦋مهربانی بین
که از جان
#دوستتر میدارمت ...
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
🌴🍃💥🌴🍃🌴💥🍃🌴🍃
💥در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت #محمد اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال بسیار ناراحت کننده. اما ذهن من در پس این اتفاق به ظاهر ناخوشایند به دنبال #حکمت این ماجرا بود✨
🍃. جای تامل داشت. شاید نشانه ای بود. در معنویات به قولی سیمش زود وصل می شد و ارتباط می گرفت . از عبادت📿 لذت می برد .✨
💥 ذره ای ریا در عبادتش ندیدیم. تنها چیزی که به زبان نمی آورد همین خلوت هایش بود . در #مناسبت ها یا وقتی از ماموریت که بر می گشت برایم هدیه می آورد . حتی شده یک #شاخه گل. 🌷آینده نگری منحصر به فردی داشت .
#شهید_محمد_غفاری✨
🌸•|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|•🌸
🆔 @masirshahid
#چالش_حیدری
#نفر20
✨🍂 گفت پیغمبر ب یاران سخن/پیک رب العالمین آمد ب من
گفت حیدر را خدا این تحفه داد/بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخل از یقین زوج بتول/ در ولایت با خداوند و رسول
عید غدیر بر شما مبارک🌺
همراه با جـوایز 🎁 #ویژه 🎈
🎀شـرڪت در #چالش 👇
http://eitaa.com/joinchat/650772500Ccb0d7cf400
#ازقافلهغدیرجانمونیدها 👆👆
#رمان 📖
💞عاشقانه ای برای تو💞
🌸🍃ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود... امیرحسین اونقدر خوب بود که میتونستم قسم بخورم که فرشتهای با تجسم مردانه است...
اما یه چیز آزارم میداد... تنش پر از زخم بود... بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم... باورم نمیشد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم...
توی شانزده سالگی در جنگ ؛ اسیر میشه... به خاطر سرسختی ؛ خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش... جای سوختگی... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت: به خاطر سیلیهای زیاد ؛ از یه گوش هم ناشنواست... و من اصلا متوجه نشده بودم...
باورم نمیشد امیر حسین آرام و مهربان من ؛ جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش ؛ آزادیش باشه...
زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت برمیگرده و میبینه رهبرش دیگه زنده نیست... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود...
وقتی این جملات رو میگفت: آرام آرام اشک میریخت... و این جلوهی جدیدی بود که میدیدم... جوان محکم ؛ آرام ؛ با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه میکرد...
اگر معنای تحجر ؛ مردی مثل امیرحسین بود ؛ من عاشق تحجر شده بودم... عاشق بوی باروت...
این زمان به سرعت گذشت... با همه فراز و نشیبهاش... دعواها و غر زدن های من... آرامش و محبت امیرحسین... زودتر از چیزی که فکر میکردم ؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغالتحصیل شد...اصلا خوشحال نبودم... باهم رفتیم بیرون... دلم طاقت نداشت... گفتم: امیرحسین؛زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم میخواد تو اینجا بمونی و باهم زندگیمون رو ادامه بدیم...
#ادامهدارد......
✍ نویسنده #شهیدسیـدطـاهاایـمانے 🌷
🖇 #ڪپےبہشـرطدعـابراےفـرجوشـہادت 🌷
🔹بزرگواران دیگه بنر نفرستید وقت ثبت در چالش به پایان رسیده
از امروز وقت دارید تا شنبه ساعت ۱۰ صبح سین👁🗨 بنرتون را بالا ببرید.
جایزمون خیلی خاصِ 🙃
نگے نگفـتم آ 😎