#سخنانمادرشہید 😪❣
وقتی با خودم خاطرات ميلاد را از كودكی تا بزرگی او بررسی ميكنم ميبينم ميلاد بچه خاصي بود👑
يادم ميآيد وقتي بچه بود او را به بازار برده بودم و اصرار ميكردم كه يك خوردني🍭 برايش بخرم، ولي او با همان حالت كودكانه خودش پيشنهادم را رد ميكرد😳 وقتي از بازار برميگشتيم
ميلاد با زبان شيرين كودكانهاش پرسيد: از اين راه بازار برنميگرديم؟ 😉
به او گفتم براي چي؟ 😇
گفت: ميخواهم اين خوردنيها را نگاه كنم🙄 گفتم عزيزم من كه از اول گفتم هرچي خواستي بگو برايت بخرم. ☺️
گفت آخه ترسيدم پولمان كم بيايد و نتوانيم چيزهايي را كه لازم داريم بخريم😍🤗💙