#برگی_از_خاطرات
#شهید_خلیل_مطهرنیا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد!
میگفت:
<امروز بچه ها دارن اینجا می جنگن و خون میدن،
عده ای اشراف زاده هم،توی شهرها عین خیالشون نیست!
باخیال راحت درس میخونن،فردا هم که جنگ تموم بشه،همه ی مسعولیت های کلیدی مملکت رو بدست میگیرن،
این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها!>
وسعت دیده عجیبی داشت.
برای رزمنده ها میسوخت.
یکی از روز ها یک گوشه خلوت نشسته بود،حال غریبی داشت،تا اومدم حرف بزنم گفت:
-چیزی به شروع عملیات نمونده،بعد از عملیات هم دیگه منو نمی بینی!،
کار من با دنیا تموم شده،کار دنیا هم بامن تموم شده!
نه من دیگه بادنیا کار دارم، نه دنیا با من...
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله🏴
#دلتنگحرمبطلبارباب💔🏴
#ڪانالرفـاقـتباشـہداتاظـہورمـہدیعج 🏴
@masirshahid ❀✿┅┅┄