eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
مجموعه کتاب های «یک بغل گلسرخ»، شرح ساده و بی آلایشی از زندگی شهدای مدافع حرم هست که مطالب خانوادگی و شخصی شهدا را فارق از پرداختن به شرح فعالیت های نظامی مورد بررسی قرار می ده.☺️ این کتاب روایتی از زندگی به روایت و @masirshahid
🕊♥️🕊♥️🕊 💞 در جلسه ی اول خواستگاری با هماںْ شرم و حیای☺️ همیشگی پرسید: حوصله ی بزرگ کردن فرزند شهید🌷 را داری؟ میتوانی شوی⁉️ 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @masirshahid
: زندگی نامه داستانی به روایت سمیه ابراهیم پور ( ) 32  مولف : راضیه تجار راوی کتاب : سمیه ابراهیم پور ناشر کتاب : روایت فتح سال نشر : 1397 تعداد صفحات : 272 قیمت: ۱۷۰۰۰تومان با تخفیف ۲۰% حدودا ۱۵۰۰۰ تومان 🌷🍃کانال مسیر راه با شهدا🍃🌷 🍃 @masirshahid 🍃
🌸🌱 🌱 . . . عشقـــ💙 فقط اونجایـے ڪ🙃 زل زد بہ قابــ عڪس🌙 و گفٺــ🌊 مهمـ نیسٺــ ڪ → دلمــ براٺـ تنگ شدهـ💔 همینــ ڪ جاٺــ خوبہ✨ خیالم راحٺہ🍃 🌹 🌷🍃 🍃 @masirshahid 🍃
همسر وی فاطمه بلوری کاشانی، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته شیمی دانشگاه صنعت شریف است که در سال 1382 با مصطفی عقد ازدواج بست و بعد از یک سال و نیم زندگی مشترک خود را آغاز کردند. حاصل این ازدواج یک پسر به نام «علی» است که ار شهید احمدی روشن به یادگار مانده است. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد ┄┅┅✿❀ 💚 💔 🖤🍃 🍃 @masirshahid 🍃🖤 ❀✿┅┅┄
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 ✨وقتی خبرنگار🕶 از این #مادر ❤️ پرسید؛ شما چه انتظاری از جامعه🎓 دارید؟ 🍃حاج خانم جواب داد: #هیچ مگر شهید🌹 داده ام که چیزی بخواهم؛هیچی نمیخوام... حتی توقع احترام بیشتر رو هم ندارم... #مادر_۴شهید و #همسر_شهید #شهیدان_سجادیان ┄┅┅✿❀ #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 🍃 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا 🍃 @masirshahid 🍃 ❀✿┅┅┄
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌹 ماجرای #شال_سبز✨ ✍به روایت #همسر_شهید❤️ 🕊محمدم و شال سبزش ... چندماہ بعدعقدمون من ومحمدم رفتیم بازار من دوتاشال خریدم🛍 یڪیش شال سبز بود ڪہ چندبار هم پوشیدمش و یہ روز محمد بہ من گفت: اون شال سبزت و میدیش بہ من؟ حس خوبے بہ من میده🙂 شما #سیدے و وقتی این شال سبزت هـمراهمہ قوت قلب مے گیرم💖 خودش هـم دوردوزش ڪرد و شد شال گردنش ڪہ هر ماموریتی ڪہ میرفت یا بہ سرش مے بست یا دور گردنش مے انداخت ..🌿 و در ماموریت آخرش هـم هـمون #شال دور گردنش بود ڪہ بعد #شهادتش برام آوردن💔 #پاسدار_مدافع_حـرم #شهید_محمدتقی_سالخورده🌸 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ┄┅┅✿❀ #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا @masirshahid ❀✿┅┅┄ ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
^💍° #همسر_شهید یادم هسٺ در یڪے از سفر هایے ڪہ بہ روسٺاها مےرفت همراهش بودم داخل ماشین هدیہ‌اے بہ من داد - اولین هدیہ‌اش بہ من بود و هنوز ازدواج نڪرده بودیم - خیلے خوشحال شدم و همان جا باز ڪردم دیدم روسرے اسٺ، یڪ روسرے قرمز با گلهاے درشت من جا خوردم، اما او لبخند زد و بہ شیرینے گفٺ :« بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند.» از آن وقٺ روسرے گذاشٺم و مانده . • من مےدانسٺم بچه‌ها بہ مصطفے حملہ مےڪند که چرا شما خانمے را ڪہ حجاب ندارد مےآورید موسسہ‌، اما برایم عجیب بود ڪہ مصطفے خیلے سعے مےکرد مرا بہ بچہ‌ها نزدیڪ ڪند. • مےگفٺ:« ایشان خیلے خوبند اینطور ڪہ شما فڪر مےڪنید نیسٺ بہ خاطر شما مےآیند موسسہ و مےخواهند از شما یاد بگیرند. انشالله خودمان بهش یاد مےدهیم.» نگفت این حجابش درسٺ نیسٺ مثل ما نیسٺ فامیل و اقوامش آنچنانےاند، اینها خیلے روے من تاثیر گذاشٺ. • او مرا مثل یڪ بچہ ڪوچڪ قدم بہ قدم جلو برد بہ اسلام آورد. منبعـ📗 : نیمہ‌پنهان‌ماهـ(چمران‌بہ‌روایٺ‌همسرشهید) ویراسٺـ📠: #بنٺ_الشهدا ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ┄┅┅✿❀ #السلام‌علیڪ‌یااباعبدلله💚 #دلتنگ‌حرم‌بطلب‌ارباب💔 #کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا @masirshahid ❀✿┅┅┄ ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های امروز #همسر_شهید مجاهد سرلشکر حاج #قاسم_سلیمانی در مورد ترور و شهادت #انتقام_سخت ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
: 🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی در خانه مانده بود. عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت. 🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم برگردد. ساعت 12 شب به خانه برگشت. 🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی سال جدید را آغاز کنند. 🌷 •|رفـاقـت با شـہدا تـا ظہـورمہدے|• 🆔 @masirshahid
‴💍‴ •[ ]• . . ‌ ‍ 💞 گفت: تا روزی که جنگ باشه... منم هستم... میخوام ازدواج کنم💍 تا دینم کامل شه... تا زودتر شهید شم🙄 مادرشم گفت: "محمدعلی مال شهادته… اونقده میفرستمش جبهه… تا بالاخره شهید شه... زنش میشی..؟؟ قبول کردم☺️ لباس عروسے نگرفتیم... حلقه هم نداشتم... همون انگشتـر نامزدی رو برداشتم💍😌 دو روز بعد عقد... ساکشو بست و رفت😔 یه ماه و نیم اونجا بود... یه روز اینجا...😢 روزی که اعزام میشد گفت: تو آن شیرین ترین دردی که درمانش نمیخواهم ❤️ همان احساس آشوبی که پایانش نمیخواهمـ😍 "زود برمیگردم" همه چیو آماده کرده بودم؛ واسه شروع یه زندگے مشترڪ💕 که خبر شهادتش رسید...😭 حسرت دوباره دیدنش... واسه همیشه موند به دلم...😔 حسرت یه روز... زندگی کامل با او....💔 🍃💞 ┄┅┅✿❀ 🏴 💔🏴 🏴 @masirshahid ❀✿┅┅┄