eitaa logo
حفظ مجازی برادران | ناصِحٌ اَمیِن
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
773 ویدیو
103 فایل
✨﷽✨ ✓مدرسه تخصصی مجازی حفظ قرآن کریم (ویژه برادران) ♡ ~باهدف تربیت حفاظ قرآن کریم شروع به فعالیت میکند🌱 ☆آیدی مراجعه ودریافت فرم ثبت نام: 📱شماره تماس جهت مشا 📍کانال واحد خواهران
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈رمان نسل سوخته🎈 💪زمانی برای مرد شدن...🎩 از روزه گرفتن منع شده بودم ... اما به معنای عقب نشینی نبود😇 ... صبح از جا بلند می شدم ... بدون خوردن صبحانه ... فقط یه لیوان آب🍶 ... همین قدر که دیگه روزه نباشم... و تا افطار لب به چیزی نمی زدم❌ ... خوراکی هایی رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم ... یک ماه ... غذام فقط یک وعده غذایی بود💟 ..برای من ... اینم تمرین بود ... تمرین نه گفتن ✋... تمرین محکم شدن 😐... تمرین کنترل خودم ...💪 بعد از زنگ ورزش ... تشنگی به شدت بهم فشار آورد 😫... همون جا ولو شدم روی زمین سرد ... معلم ورزش⛹ مون اومد بالای سرم ... - خوب پاشو برو آب بخور ...😲 دوباره نگام کرد ... حس تکان دادن لب هام رو نداشتم ...😤 - چرا روزه گرفتی؟ ... اگر روزه گرفتن برای سن تو بود ... خدا از 10 سالگی واجبش می کرد ...🙃 یه حسی بهم می گفت ... الانه که به خاطر ضعف و وضع من ... به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان ... خدشه وارد بشه🤦‍♂ ... نمی خواستم سستی و مشکل من ... در نفی رمضان قدم برداره 🙁... سریع از روی زمین بلند شدم ... - آقا اجازه ... ما قوی تریم یا دخترها؟ ...😉 خنده اش گرفت ...☺️ - آقا ... پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید ... اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ... ما که قوی تریم ...😊💪 خنده اش کور شد 😶... من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند ... این بار خودم لبخند زدم ...🤗 - ما مرد شدیم آقا ...😎 -همچین میگه مرد شدیم آقا ... که انگار رستم دستانه ... بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم ...😅 - نه آقا ... ما مرد شدیم ... روحانی مسجدمون میگه ... اگر مردی به هیکل و یال کوپال و ... مو و سیبیل بود ... شمر هیچی از مردانگی کم نداشت ... ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا ...👹😅 فقط بهم نگاه کرد ... همون حس بهم می گفت ... دیگه ادامه نده ...🤓 - آقا با اجازه تون ... تا زنگ نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم ...🤤 نویسنده : 🍭شہید سید طاها ایمانے🍭 🌙ڪپے بہ شـرط دعا براے ظہور مولا⭐️ ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
✺ نميدانمـ شهادتـــــ .. شرط زیبـــــا دیـدڹ استــ .. یا دݪ بـ‌ه دریـا زدڹ ..؟ ✫ ولـے هر چـ‌ه هستـــ جـز دریـادݪاݩ دݪ بـ‌ه دریـا نمیـزنند.. 🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 شهید محمود کاوه 📝 محمود در استفاده از بیت‌المال، خصوصاً ماشین‌های سپاه، خیلی سخت‌گیر بود. چند بار هم تذکّر داده بود که مبادا با ماشین‌های سپاه رفت و آمد کنیم. هم من و هم پدرش همیشه حواسمان بود که یک وقت کاری نکنیم که باعث رنجش خاطر و ناراحتی‌اش بشود. آن‌جا فهمیدم که نباید این کار را می‌کردم. با ناراحتی گفت: «اشتباه کردین! مگه بهتون نگفته بودم مواظب باشین؟» 🔸 برای خواندن سبک زندگی این شهید به سایت زیر در دانشنامه شهدا مراجعه کنید: http://fa.jahad.org/index.php/شهید_محمود_کاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:)🌱 خانه‌ات‌ڪه‌اجاره اےباشد ، دائم‌بہ‌کودکت‌مےگویے : میخ‌نکـوب ؛ روےدیوارهانقاشےنکش ؛ و مراقب‌خـانہ‌باش ... امااینهمه‌مراقبت‌برا چیست ! ↯ چون‌خانہ‌مال‌تونیست‌مال‌صاحبخانہ‌ست ؛ چون‌این‌خانہ‌دست‌توامــانت‌است ... ↯ خانه‌دلــت‌چطور خانه‌ے‌دل‌تمامش‌مال‌خــداست ؛ درخانه‌خدانقش " گناه " کشیدن‌و میخ " گناه " کوبیدن ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعر انتقادی استاد کلامی زنجانی خنده بس کن دگر ای #روحانی نا امیدم ز تو ای #لاریجانی . . . #صدای‌مردم #درست‌_انتخاب_کنیم ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
😔غمخوار و یاور مردم کسی نیست که آلام مردم را با خنده های مضحکش به سخره بگیرد. 😔غمخوار مردم کسانی هستند که در سیل و زلزله و اغتشاش و بی عرضگی مسئولین در شبکه دفع آب و فاضلاب همواره خود را نوکر مردم میدانند. هر چند وظیفه سازمان های دیگر باشد. ایشان حاج رضا محمدخواه فرمانده سپاه شهرستان کارون در استان خوزستان هستند که از لحظات اولیه بحران پای کار مردم و در حال امداد رسانی هستند. #سیل_بی_تدبیری #درست_انتخاب_کنیم ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 شهید محمد بروجردی 📝 یکی از کارگرها تصادف کرده بود. پول عمل نداشت. آمد پیش اوستا گفت:پول! گفت:نمی‌دم. رو کرد به کارگرها گفت: کار تعطیل! اوستا گفت:می‌دم اما قرض. بعد انقلاب رفت مغازه اوستا. پول را گذاشت جلویش گفت این هم طلب شما. گریه‌اش گرفته بود. من دیگه نمیخوامش. محمد هم گفته بود. من هم دیگه نمیخوامش. 🔸 برای خواندن سبک زندگی این شهید به سایت زیر در دانشنامه شهدا مراجعه کنید: http://fa.jahad.org/index.php/شهید_محمد_بروجردی
🌸 #حدیث_روز 🌸 پیامبر خدا (ص) می‌فرمایند : ✨یڪدیگر را ببخشید ؛ زیرا ڪه گذشت ... جز عزّت به انسان نمی‌افزاید .🌹 📙 ڪتاب ، ڪافی ، ج۲ #در_‌ثواب_نشر_سهیم_باشید ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸رمان نسل سوخته🌸 رفیق من می شوی؟🍄🍀 هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد 😑... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد🙂 ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو...😶 می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم 🤗... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ...👥 مهران ... 10 ،15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ...🗣 رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم👀 ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ... 😕 بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن ... و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم ..🙁 توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ...☹️ حتی نسبت به خواهر و برادرم ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکالت توی خونه ... 😣 حس یه سپر🙅‍♂ ... که باید سد راه مشکلات اونها می شد ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ...💔🤦‍♂ حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ... 🙄 برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم ... حس قشنگی داشت ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ...🚶 تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار💗 ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف❤️ ... جوشن کبیر، یه طرف 💖... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ... یا رفیق من ال رفیق له ... یا انیس من ال انیس له ... یا عماد من ال عماد له ... بغضم ترکید ...😭 - خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی؟...🙃 نویسنده : 💎شہید سید طاها ایمانے💎 💙ڪپے بہ شـرط دعا براے ظہور مولا💙 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
🥀رمان نسل سوخته🥀 انتظار💝 توی راه برگشت ... توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ... - خسته شدی؟ ...☺️ سرم رو آوردم بالا ... - نه ... چطور؟ ...🙃 - آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ...😑 - مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ 😍... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ...😶 چند لحظه ایستاد ... - چه سوال های سختی می پرسی مادر ...😅 نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ...😆 بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه🤷‍♀ ...این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد نشده "و لم یولد " خدا بود❤️ ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ...😇 - خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ... اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ...😍😊 ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم... برگشت سمتم ... - چی شد ایستادی؟ ...😉 و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ...🏃 هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ...🙁 هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ...🤦‍♂ نویسنده : 🌛شہید سید طاها ایمانے🌜 🌷ڪپے بہ شـرط دعا براے ظہور مولا🌷 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ دلم تنگ است یا مهدے برای دیدنت هر دم حلالم کن اگر یکدم تو را آزرده ات کردم در این دنیا که گردیده پر از نیرنگ و نامردی دعایت میکنم هر شب که فردایش تو برگردی #شرمنده_ام_که_برای_تو_سربارم😞 #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
بیدار شو #صبح آمد برخیز که خورشید☀️ تویی در عالم ناامیدی امید #تویی در باغ وجود آن گلـ🌷که به روی صبح خندید #تویی #شهید_محمودرضا_بیضائی❣ #سلام_صبحتون_شهدایی🍃🌸 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
سلام همراهان شهدا✋ از خادمی شهدا جا نمونید ها✨ امروز آخرین مهلتشه🌷
📷 ایشان حاج مجید حیدری، پدر شهید مسعود حیدری است؛ منطقه باغ شیخ اهواز 🔺فقط با #سه_ساعت_باران وضع زندگی مردم اینگونه شده! سیستم فاضلاب اهواز برای ۴۰ سال گذشته است و هیچگونه سیستمی برای دفع آب‌های سطحی هم نداره! 🔺سالهاست مردم اهواز با کمترین بارش باران گرفتار می‌شوند؛ بعد از پیگیری حجت الاسلام موسوی فرد، نماینده ولی فقیه در استان، رهبر معظم انقلاب بصورت ویژه دستور دادند که بودجه فاضلاب اهواز را از محل صندوق توسعه ملی تامین کنند؛ چند ماه است این نامه در سیستم دولت بدون هیچ کنشی متوقف شده!!! ❌اف بر کلید و تدبیرتان #درست_انتخاب_کنیم ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
✨اَللَّهُمَّ غَيِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِكَ . . . می شـود کمک حالِ دلم بـاشیـد؟ 🍀 ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌@masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
📚 شهید عباس دوران 📝 صدام بغداد رو کاملا امن نشون داده بود تا اجلاس غیر متعهد ها که براش خیلی مهم بود رو اونجا برگزار کنه. برای ایران هم خیلی مهم بود صدام به هدفش نرسه. روز عملیات موتور سمت راست و عقب هواپیماش رو زدند...کلید خروج اضطراری رو زد، اما فقط کلید خلبان کابین عقب رو! هرجور بود هواپیما رو هدایت کرد و اونو به ساختمان اجلاس کوبید و از اونجا به آسمون پرکشید. این‌طوری، هم عملیات به هدف نهایی خودش رسید و هم عباس؛ چون تمام نقشه‌های صدام نقش برآب شد و برگزاری اجلاس در بغداد لغو شد. 🔸 برای خواندن زندگینامه این شهید به سایت زیر در دانشنامه شهدا مراجعه کنید: http://fa.jahad.org/index.php/شهید_عباس_دوران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵گوشت مُرده🔵 يک روز مثل هميشه سفره 🍛را پهن کرديم و مشغول خوردن غذا 🍲شديم که از من پرسيد: "چه خبر؟" من هم شروع کردم به صحبت🗣 از رفتنم به خانه يکی از اقوام و خريدهايشان. يک مرتبه ديدم بين حرف های من بلند شد و با حالت خاصی از من پرسيد: "چيزی کم آورده ام؟" گفتم: "نه اتفاقا زياد هم هست."✨🌸 بعد نگاهی به سفره انداخت و با نرمی خاصي گفت: "شما بهتر از من می دونيد که غيبت کردن، يعنی خوردن گوشت 🍗مُرده ی برادر. دوست داري همچين گوشتی سرِ سفرمون باشه؟" حرفی براي گفتن نداشتم.😐 گفت: "پس بيا غيبت نکنيم!" #سردار_شهيد_محمّد_حسين_فايده 📚به رنگ صبح, ص ۶۷ #سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا #مقابله_با_گناه ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ❀ ‌#کانال_مسیر_زندگی_با_شهدا ❀ @masirshahid ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ