یکی از #شاگردان #آیت_الله_مجتهدی تعریف می‌کند که یک روز با #اصرار بعد از کلاس درس استاد را برای ناهار به منزل خودمون بردم، بعد از یک بار #غذا کشیدن از من خواستن دوباره برایشان غذا بکشم، خیلی تعجب کردم اما چیزی نگفتم، بعد از جمع کردن #سفره طاقت نیاوردم پرسیدم حضرت استاد ببخشید که میپرسم، آخه شما اهل غذا نیستید چطور دوبار غذا کشیدید؟استاد فرمودند برو جوابش رو از خانومت بگیر. رفتم از #همسرم پرسیدم کمی فکر کرد و گفت باوضو بودم. فرمودند اینکه کار #همیشگی شان است، بپرس دیگر چکار کرده؟ رفتم پرسیدم، خانومم کمی فکر کرد و گفت وقتی داشتم #غذا میپختم ...👇🔴 https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db 😔👆کاش مام بلد بودیم🔴

🔥آموزش کاربردی حسابداری ویژه بازار کار🔥 .. ✅فرصت‌های شغلی یک حسابدار بسیار گسترده است .. .. 📍آموزش دوره‌ی حسابداری، ۰تا ۱۰۰ هر آن چیزی ک برای حسابدار شدن احتیاج دارید به شما آموزش می‌دهد... 👌گارانتی بازگشت وجه 👌معرفی به بازار کار در پایان دوره 👌مهلت ثبت نام :تا 1 اذر برای دریافت مشاوره رایگان ،وارد لینک زیر شوید 👇👇👇 http://zil.ink/hesabdariita11502 http://zil.ink/hesabdariita11502

#استوری گرانی ـ ظلم ـ فساد ـ فساد ـ فساد ...... داریم اذیت میشیـــم! خیلی ..... 💥 تَهِـــش چی ؟ #جنگ_شناختی

♥️ #امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: 🍃 خوشا به حال آن کس که در نامه عملش در زیر هرگناه یک استغفار ثبت شده باشد 📖 بحارالأنوار، ج۵، ص۳۲۹

ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌های خود را بر خویش فرو افکنند. «سورهٔ احزاب، آیهٔ۵۹» به دستور خدا عمل کن و روی جلباب کلیک کن هدیهٔ امام رضا(؏)😍👇 ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️ ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ 🔴 🔴🔴 🔴 🔴 فروشگاه‌جلابیب بنی‌فاطمی(س)💝🎁

اوووو عههه اوووو عههه به عشق تیم ملی مــون تا پای جان #برای_ایران 🎥⭕️ حتما ببینید و با انتشارش صفحاتتون و خوشگل کنین 🔻 @seyyedoona

⭕️ #تست_هوش در تصویر 2 پسر و 1 دختر نشسته اند، کدام یک دختر است؟🤔 99% افراد جواب نادرست داده اند آیا شما جزو 1% هستید؟😎 جواب تست 👇👇👇 مشاهده جواب 👈کلیک کنید 👉 مشاهده جواب 👈کلیک کنید 👉 https://eitaa.com/joinchat/2159083685C95b0f1d609

♨️#حکایت‌عجیب‌عنایت‌حضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیهابه‌خادم یه روز که درهای حرم رو بسته بودیم، شخصی برای زیارت از یه شهر دیگه به #قم اومده بود.وقتی دید در حرم بسته ست، اصرار کرد که در رو بازکنیم اما امکانش نبود. گفت: لااقل این پول را بیندازید داخل ضریح. من امتناع کردم ولی یکی از خادم ها پول رو گرفت. سرکشیک از راه رسید و این لحظه رو دید،گفت:از زائرها پول می‌گیری؟! اخراج! بعد هم به اون خادم یه سیلی زد که سرش به دیوار خورد و شکست. صبح سرکشیک تنش میلرزید و با حالت عجیبی وارد شد و گفت...😱 https://eitaa.com/joinchat/2465464369C78291d6a5c #داستان‌کاملا‌واقعی‌توکانال‌سنجاق‌شده😭👆