#خاطرات
#رهبری
#یک_نکته
⚠️ اگر بعد از این اینطور بیایی، راهت نمیدهم
✅رهبر معظم انقلاب:
آن شخص نظامی که جلوی شما میآید، چنانچه دیدید یقهاش باز است، یا دکمهاش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقهاش بسته بود و دکمهاش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست.
🔷 یعنی اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتی پیش شما میآید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کاری که شما میخواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان -در همان زمانی که از او متوقع است- باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد.
🔶 یک وقت یک افسر عالیرتبه حزباللهیِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدسمآب بود، با دمپایی پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را اینطوری دیدم، راهت نمیدهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبی به پا کرده است! بعضیها حزباللهیگری را با شل و ول بودن و بینظم و بیترتیبی اشتباه میگیرند؛ حزباللهیگری که این نیست.
💢رئیس حزباللهیهای همهی تاریخ -یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)- میفرماید: «و نظم امرکم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینی است که از هرکسی خواستهاند. هرجا نظمی دارد. ۱۳۷۰/۹/۱۱
🇮🇷@masjed88
وقتي پدر شهيد رضاييان خم ميشود
تا به رسم عقیله بنی هاشم رگ هاي بريده ي😭 پسرش رو ببوسه😘 ، شهيد با دستاش👋 سر بابا رو به سينه اش مي چسباند😳😭👌.
پدر با افتخار 😴سرش را بالا میگیرد و میگوید:
« سر امام حسین (ع) را بردند
برای ابن زیاد❤️🔥؛ سر
«رضا»ی من را بردند برای صدام❤️🔥.».**
رضا رضائیان اولین شهید سربریده جنوب است.
البته همه فکر میکنند🤔
در کردستان سرش را بریدهاند؛
اما جنوب و بعثیها سرش را بریدهاند😭.:« رضا
با شش نفر دیگر برای شناسایی به کارون میزنند و وارد
سلمانیه میشوند.
اما گیر عراقیها👹 میافتند.
نارنجک 💣تفنگی شلیک میکنند
و رضا میافتد.
بعثی ها میرسند
بالای سرش و سرش را جدا😭 میکنند
و با خودشان میبرند.
یک خاطره:
👇👇👇👇
اون زمان كه راه كربلا 🕌بسته بود
مادر شهيدي 🌷خواب مي بينه
خانم حضرت زهرا سلام الله💓
بهش ميگن اگه مي خواهين كربلا🕌 برين ،
برين سر قبر رضائيان در گلستان شهداي اصفهان...
حالا هر كي آرزوي كربلا داره مياد
پايين مزارش
(پائین تر از قبر ایت الله اشرف اصفهانی) زيارت عاشورا میخواند
👌👌👌👌
#خاطرات فهیم
چند سال ما با این شهید
خانواده ی بزرگوارشون
همسایه ی رو برو
بودیم درب خانه هامون
دقیق رو بروی هم باز میشد
پس از چند سال. برادر دیگر
این شهید به نام محمد رضائیان
خط برادر را دنبال کرد به درجه شهادت رسیدند
پدر و مادر این دو شهید بزرگوار
جز انسانهای زبده و پاک از تبار
اردکان یزد ولی ساکن اصفهان
بودند
راهشان ادامه دارد