📒 پرفسور کردوانے درباره دیدارش با حضرت #آیت_الله_خامنه_اے #رهبر_معظم_انقلاب اسلامے مے گوید:
چند بار توفیق داشتم که در دیدارهاے عمومے رهبرے حضور داشته باشم و یڪ بار هم در حضور ایشان صحبت کنم.
سال ۱۳۸۵که رهبرے به استان ما یعنے سمنان سفر کردند، به بنده هم زمانے داده شد تا در مقابل ایشان صحبت کنم.
قبل از روز دیدار، با کسانے که قرار بود در محضر ایشان صحبت کنند، هماهنگ کرده بودند براے اینکه به همه وقت برسد، صحبتها خلاصه باشد و هر کسے حدود پنج دقیقه صحبت کند.
وقتے نوبت به بنده رسید خیلے ساده پشت میکروفون رفتم و رو به رهبر گفتم: صحبت کردن در مقابل شما خیلے سخت است. رهبر گفتند: چرا؟ گفتم:، چون با علاقهے زیادے که شما به این کشور دارید و اطلاعات جامعے که دارید، کسے نمیتواند در مقابل شما ادعاے دروغ یا واهے داشته باشد.
با علم به این قضیه، بنده میخواهم در مقابل شما بگویم که ایران یڪ کشور استثنائے از حیث جغرافیایے و منابع طبیعے است. این کویرهایے که تا الان فکر میکردیم باعث بدبختے ما هستند، با تحقیقاتے که انجام داده ام، نه تنها عامل بدبختے نیستند بلکه براے ما نعمت اند.
همین طور که گرم صحبت دربارهے استعدادهاے طبیعے ایران بودم، دیدم کاغذے براے من آوردند که روے آن نوشته شده بود وقت شما تمام شده است.
به رهبر گفتم: رهبرا! به من کاغذ داده اند که وقتم تمام شده، اما هنوز حرفم تمام نشده است. ایشان لبخندے زدند و گفتند: «ادامه بدهید».
شروع کردم به ادامهے حرفم دربارهے وضعیت جغرافیایے ایران و تنوع آب و هوایے بے نظیر آن، که باز کاغذ دادند که وقت شما به اتمام رسیده است.
مجددا از رهبرے اجازه گرفتم تا ادامه دهم. ایشان هم باز لبخندے زدند و اجازه دادند.
این رفتار چند بار تکرار شد تا اینکه ده دقیقه وقت من تبدیل شد به بیش از نیم ساعت.
وقتے حرف هایم تمام شد، رهبر با اینکه مدت زیادے نشسته بودند و خسته شده بودند، رو به جمعیت گفتند: «ببینید آقاے دکتر کردوانے چقدر زیبا و دلنشین صحبت میکنند.»
وقتے مراسم تمام شد، نزد ایشان رفتم و تمبر بزرگداشت چهرهے ماندگارم را به ایشان تقدیم کردم.
پس از چند دقیقه که با ایشان خداحافظے کردم، شخصے آمد و گفت: رهبرے خواسته اند که با ایشان شام را میل کنید. بنده هم از خداخواسته، رفتم خدمت ایشان براے شام.
همان جا به ایشان گفتم همسرم هم براے شما سلام رساند و بعد هم سوابق و تألیفات همسرم را به ایشان معرفے کردم.
پس از صرف شام وقتے که رهبر میخواستند تشریف ببرند، ایشان گفتند آقاے پروفسور کردوانے هم با من بیایند. ایشان دست من را گرفتند و تا محل خودرو، دست در دست ایشان با هم رفتیم و صحبت کردیم.
موقع خداحافظے هم ایشان گفتند: «دفعهے بعد کتاب خودتان و همسرتان را هم بیاورید.
سال گذشته (1393) نیز براے دیدار با فعالان محیط زیست نیز از من دعوت شد تا در دیدار حضور داشته باشم.
از دیدار قبلے من با رهبرے هشت سال میگذشت و تصور میکردم که ایشان از آن دیدار چیزے در ذهن شان نیست.
اما ایشان زمانے که بنده را دیدند به گرمے از من استقبال کردند و گفتند: «من آن شب سخنرانے شما در سمنان را فراموش نمیکنم، حالتان چطور است؟ راستے حال همسرتان چطور است؟»
من که کاملا تعجب کرده بودم، از ایشان تشکر کردم.
چند قدمے که رهبر به سمت #حسینیه_امام_خمینے ره حرکت کردند، دوباره برگشتند و رو کردند به من و گفتند: «حتما سلام بنده را به همسرتان برسانید.
*روحش شاد و یادش گرامی..*
مسجدمجازیحضرتعمّار (ره)
🕋🧎@masjed_ammar