*🔴روایت کمتر دیدهشده از #شهید_صیاد_شیرازی؛ فرمانده عملیات #مرصاد از روز عملیات/ بهمناسبت #پنجم_مرداد؛ سالروز #عملیات_مرصاد*
♦️#منافقین میخواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلامآباد تا کرمانشاه با هر وسیلهای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی اینها را گرفت، خود مردم بودند.
♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همهی خلبانها در پناهگاه آماده بودند. توجیهشان کردم که اوضاع در چه مرحلهای هست. دو تا هلیکوپتر کبری و یک هلیکوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلیکوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همینجور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همینطور از روی جاده میرفتیم، نگاه میکردیم، مردم سرگردان را میدیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنهی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشتهاند «گردنهی مرصاد».
♦️یکدفعه نگاه کردم، مقابل آنور خاکریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همینجور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار میآورند تا از این خاکریز رد بشوند. به خلبانها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را میزنند. به اینها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. میتوانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهای دو تا کبریها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دویشان برگشتند. من یکدفعه دادوبیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند. چیچی بزنیم اینها رو؟!
♦️خوب اینها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودیها بودند و من هرچه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشستهایم و ما هم پیاده شدیم و من هم بهخاطر اینکه درجههایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلیکوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چهجوری به اینها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجهام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من میترسم؛ من اگر بزنم، اینها خودیاند، ما را میبرند دادگاه انقلاب.
♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل اینکه متوجه بودند که ما داریم بحث میکنیم راجع به اینکه میخواهیم بزنیم آنها را، منافقین سر لولهی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. اینها مثل اینکه وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که اینها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها بچهی کرمانشاه بودند، با لهجهی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را میرسیم. سوار هلیکوپتر شدند و رفتند.
♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلولهها که داخل بود، مثل آتشفشان میرفت بالا. بعد هم اینها را هرچه میزدند، از این طرف، جایشان سبز میشدند، باز میآمدند.
بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند.
♦️بعضی از آنها فراری میشدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار میکشیدیم، نمیآمدند. میرفتیم دنبال آنها، میدیدیم مردهاند. اینها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلاً فرماندهی میکردند. از بیسیمها شنیده میشد: زری، زری! من بهگوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود.
♦️بههرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیهی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیهی شریفه میفرماید: «با اینها بجنگید، من اینها را به دست شما عذاب میکنم و دلهای مؤمن را شفا میدهم و به شما پیروزی میدهم.» و نقطهی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیفترین و خبیثترین دشمنان ما (منافقین) در اینجا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.»
📚رمز عبور، ۱، صفحهی ۱۱۳
مسجد مجازی حضرت عمار ره
🕋🧎@masjed_ammar
«امیر سعید زاده» مشهور به «سعید سردشتی» راوی کتاب «عصرهای کریسکان» ۱۴۰۰/۱۰/۲۹ بعد از چند ماه تحمل بیماری در بیمارستان ساسان تهران دار فانی را وداع گفت.
«عصرهای کریسکان» کتاب خاطرات اینجانباز را از فعالیتهای دوران پیش از انقلاب و مجاهدتهای دفاع مقدس تا رنجهای اسارت در زندانهای کومله و دموکرات در بر میگیرد که به قلم «کیانوش گلزار راغب» ثبت و تدوین و سال ۹۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
تقریظ #رهبر_انقلاب بر اینکتاب اسفند سال ۹۹ در مراسم دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت رونمایی شد.
رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران سردشت : این جانباز سرافراز هم رزم و هم سنگر #شهید_صیاد_شیرازی، #شهید_چمران ، #شهید_بروجردی و #شهید_باکری در عملیاتهای مختلف بود.
کریسکان منطقهای در کوه سنجار در کردستان عراق است که مقر اصلی حزب دموکرات ایران بوده و سعیدزاده دوران اسارت ۴ ساله خود را، در منطقه کریسکان بود و به دلیل اینکه بیشتر اتفاقات در آن منطقه رخ داده، این نام را برای کتاب انتخاب کرده است.
اینجانباز دفاع مقدس صبح روز ۱۴۰۰/۱۰/۲۹در پی عوارض قلبی ناشی از جانبازی، در سن ۶۰ سالگی در بیمارستان ساسان تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
#یادواره_شهدا
#مصلح_اجتماعی
مسجد مجازی حضرت عمّار (ره)
🕋🧎@masjed_ammar
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 قاتل اصلی #شهید_صیاد_شیرازی که بود و چطور مجازات شد؟
💬 امیرحسین ثابتی
🔹 در ششمین قسمت از برنامه حافظه تاریخی ایرانی علاوه بر پاسخ به این سوال، به یکی از مهم ترین موضوعات تاریخی دهه شصت نیز پرداخته ایم.
🔹 در این ویدئوی هفت دقیقه ای اطلاعات کاربردی و مفیدی به دست خواهید آورد.
youtu.be/Z-F7VJXt-yw
#یادواره_شهدا
#مصلح_اجتماعی
#حافظه_تاریخی_ایرانی
مسجد مجازی حضرت عمّار (ره)
🕋🧎@masjed_ammar