#یا_یه_چک_میزنی_یا_حلال_میکنی!!
🌷روز ۲۷ آبان، ۹ محرم، تاسوعا سال ۵۹ در منطقه عملیاتی ذوالفقاری آبادان بودیم. ماشین غذا از جلوی دید دشمن خودش را به ما رساند، قابلمه را گذاشت پایین، قاشق و بشقاب نداشتیم. من سهم خودم را ریختم تو کلاه، سرباز دیگری تکه ای نایلون پیدا کرد، یکی با تکه ای مقوا غذا گرفت، بقیه دست میکردند تو قابلمه. حدود ساعت ۵ عصر خمپاره ای وسط بچه ها فرود آمد، ۷ نفر زخمی و ۳ نفر شهید شدند. با بدبختی شهدا و مجروحین را فرستادیم عقب، راننده هم شهید شد….
🌷من یک سلاح ام_یک داشتم، ماشین را سوار شدم کارها را انجام دهم. روی ماشین نوشته بود: گروه آدمخواران. یک نفر آمد پیش من گفت: ماشین مال ماست، بده. گفتم: نمیدم، رفت یه آدم قدبلند هیکلی را آورد. (شاهرخ ضرغام). شاهرخ گفت: ماشینو بده. گفتم نمیدم. یه چک زد تو گوشم. گفتم: سید محمود (رئیس ستاد) گفت ماشین دست من باشه. با هم رفتیم پیش سید. شاهرغ گفت: سید سام علیک، شما گفتی ماشین دست این بچه باشه؟ سید محمود گفت: آره؟! شاهرخ تا این جمله را شنید یه پس گردنی زد به نیروش. ماجرا گذشت….
🌷شاهرخ با گروهش سوار ماشینی شدند که بروند جلو سمت دشمن برای شناسایی، مابین راه به راننده میگه دور بزن بریم عقب حلالیت بطلبم. میپرسند از کی؟ جواب میده: از اون پسره که چک زدم تو گوشش. همه میگن: وللش آقا شاهرخ! شاهرخ جواب میده: حق الناس همینه…. خلاصه آمد مرا پیدا کرد. شاهرخ گفت: یا یه چک میزنی یا حلال میکنی…. من هم از مرامش خوشم آمد. گفتم: حلالت. دستی به سرم کشید، بوسی کرد رفت....
🌷به خاطر اون مرامش ۴۰ ساله دنبال پیکرش میگردم. روحش شاد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز جاویدالاثر شاهرخ ضرغام
راوی: رزمنده دلاور، جانباز سرافراز حاج قاسم صادقی
منبع: سایت خاطرات شهدا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
➥ @qasemsoleymani_ir