eitaa logo
مسجد حضرت فاطمةالزّهرا (س)
727 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
278 ویدیو
45 فایل
معرفی و اطلاع رسانی برنامه های مجموعه فرهنگی مسجد خانم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دانشگاه صنعتی اصفهان نگار خانه @Masjed_Iut_Media آرشیو مراسمات @Masjed_Iut_Archive روابط عمومی @Masjed_Iut_Admin ارتباط با واحد خواهران @Masjed_Iut_Kh
مشاهده در ایتا
دانلود
مسجد حضرت فاطمةالزّهرا (س)
🌃💫 #مناجات_عاشقانه 💫🌃 🔶 قرائت دعای توسل 📅 سه‌شنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۳ 🕖 بعد از نماز مغرب و عشا 🕌 م
صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ💔🖤 📌 دعای توسل این هفته را تقدیم کنیم ب شهید محمد رضا تورجی زاده و دیگر دلدادگان ام الشهدا حضرت زهرا (سلام الله علیها) ✨️✨️ شهید تورجی زاده ارادت ویژه ای ب حضرت زهرا(س) داشتند مداح بودند و همیشه در روضه هایشان از حضرت صدیقه یاد میکردند. از آن دست شهدای مادری که به یکی از رفقایشان گفته بودند من در عملیاتی شهید میشوم که رمز آن یا زهراست.🥀✨ زخم هایی هم که موجب شهادت او شد بی نصیب از روضه مادرش نبود.جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش‌هایی مانند تازیانه بر کمرش. مادرش میگوید آخرین باری که داشت اعزام میشد وصیت کرد از حسینیه بنی فاطمه اصفهان پیکرش را بردارند و لباس سپاه بر تنش کنند و سربند یازهرا برروی پیشانی اش ببندند. در وصیت نامه اش هم قید کرد که برروی مزارم بنویسید یا زهرا (س) ▪️یکی از همرزمان شهید محمد تورجی‌زاده در خاطره‌هایش نقل می‌کند: «شهید تورجی زاده در نخستین روزهای سال 63 به گردان ما آمد و بعد از صحبت‌هایی که بین‌مان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده‌‌ای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول می‌کنم، باید بی سیم‌چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می‌خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این نخستین باری بود که مسئولیت قبول می‌کرد؛ بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی‌کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه‌شنبه‌ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطــور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گردان شوی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول می‌کنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چه که تو شرط می‌گذاری؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفته‌ها که نیستی کجا می‌روی؟ اصرار می‌کرد که نگوید. من هم اصرار می‌کردم که باید بگویی کجا می‌روی. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه‌شنبه‌ها از این جا میروم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر می‌گردم. با تعجب نگاهش می‌کردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را می‌رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان( عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر می‌گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه‌های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله ، قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می‌کردم. می‌گفت: یک بار 14 بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم». عجّل الولیک الفرج قرائت دعای توسل زمان: هر هفته سه شنبه ها، بعداز نماز مغرب و عشا مکان: مسجد حضرت الزهرا (س) دانشگاه صنعتی اصفهان منتظر حضور گرم تان هستیم.🪴