فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✈️
محمد کنار جسد سوختهاش نشسته بود. گیج بود. چیز مبهمی یادش آمد؛ هواپیما در آسمان آتش گرفته و سقوط کرده بود. در تاریک و روشن صبح، فرشتهها بچهها را یکییکی در آغوش میگرفتند و به آسمان میبردند.
محمد به اطرافش نگاه کرد؛ به دنبال زهرا گشت. کمی دورتر، زهرا را با چادر خاکی و نیمسوخته، در میان دود خاکستری که از میان لاشه سوختهی هواپیما بلند میشد دید. میخواست به زنها و کودکان کمک کند؛ اما کسی به کمک او نیاز نداشت.
همه آرام شده بودند. دیگر خبری از اضطراب وحشتناک دقایقی قبل نبود. صدا از کسی درنمیآمد. زهرا محمد را که دید به سمتش دوید و خود را در آغوش او رها کرد.
همانوقت، صدای آشنایی شنیدند.
_ محمد آقا! زهرا خانم! بیایید بالا. ما منتظرتان هستیم!
محمد و زهرا به آسمان نگاه کردند؛ حاج قاسم بود! کنار رفیق صمیمیاش ابومهدی؛ دستشان را دراز کرده بودند و همراه فرشتهها از حادثهدیدگان هواپیمای اوکراینی دستگیری میکردند.
✍🏻رضوانه دقیقی ۱۳۹۹/۱۰/۱۸
👩🏻💻طراح: مطهرهسادات میرکاظمی
🎙با صدای: الهام گرجی
🎞تدوین: زهرا فرحپور
🕊🕊
#پنجشنبه_های_شهدایی
#شهید_محمد_صالحه
#شهیده_زهرا_حسنی_سعدی
#شهدای_هواپیمای_اوکراینی
#شهدای_نخبه
#مسجد_جابری
#مجموعه_فرهنگی_تربیتی_خواهران
@masjed_jaberi_khaharan