شهیدسجادعفتی🌷
🌱ولادت: ۱۳۶۴/۰۴/۳۰رامسر، مازندران
🕊شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۲۹ خانطومان سوریه
👧🏻 تعداد فرزندان: یک فرزند دختر به نام سنا
🔲مزار مطهر شهید: شهریار، گلزار شهدای بهشت رضوان ؛ در کنار مزار دوست صمیمی اش، شهیدمصطفی صدر زاده🌷
🧔🏻پدرش در دو مرحله؛ یکی به دست منافقین در درگیری چالوس در سال ۶۰ و یکی عملیات محرم در جبهه جانباز شد.
🧕🏻 صحبتهای همسر شهید:
🌹آقا سجاد ورزشکار، مربی کشتی و بسیار مهربان بود. معرفت بارزترین ویژگی ایشان بود که زبانزد عام و خاص بودند.
💌وقتی پيامهایی را كه در مدت مأموريتش داده بود، ميخوانم ، ميفهمم كه مي خواسته مرا برای امروز آماده كند. گفته بود: « هر موقع بيتاب شدی آيهالكرسی بخوان. دلت را با ياد بیبی زینب ( س) آرام كن؛ او كوه صبر است خودش دلت را آرام ميكند.»
🌹 «سنا را هم به خانم رقيه(س) سفارش كردم تا او را آرام كند.»
💔سجاد همیشه به من ميگفت: «سعيده جان شهيد خيلی مدد ميدهد تا نروم شهيد نشوم متوجه نميشوی. اگر شهيد شوم تفاوت را احساس ميكنی كه بيشتر با شما هستم!»
🍀خيلی خوشحالم كه به آرزويش رسيد، از او خواستم برايم دعا كند.
📝بخشی از وصیتنامه شهید:
مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و انشاءالله این پل با شهادت رقم بخورد، صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد، در مصیبتها، فقط برای امام حسین (ع) گریه کنید.
شهید مدافع حرم🕊🌹
سجاد عفتی
#پنج_شنبه_های_شهدایی
#شهدا
#مدافع_حرم
#حرم
@masjed_jaberi_khaharan
شهید مدافع حرم «یدالله قاسم زاده» متولد 1361، اصالتا اهل روستاهای آسیابسر و ملاسرا از دهستان طاهرگوراب بخش مرکزی شهرستان صومعه سرا و البته ساکن محله خزانه تهران بود. او یکی از مستشاران زبده نظامی بود که داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) از سپاه المهدی تهران به سوریه رفت و در روز دوشنبه یکم آذر 1395 براثر اصابت ترکش خمپاره در حوالی شهر حلب سوریه توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید مدافع حرم🕊🌹
یدالله قاسم زاده
#پنج_شنبه_های_شهدایی
#شهدا
#مدافع_حرم
@masjed_jaberi_khaharan
🕊شهید امیر سیاوشی متولد سال 1367 از جوانان محله چیذر و از میانداران هیئت رایه العباس امام زاده علی اکبر(ع) بود که برای دفاع از حرم آل الله پاییز سال 94 به سوریه رفت و مدتی بعد پس از حضور در میدان های نبرد توسط تکفیری های وهابی به شهادت رسید. حالا مدت هاست محله چیذر همچون اکثر محله های شهر تهران به نام یکی از شهدای مدافع حرم مزین شده است. جوانی که در بهار زندگی و تنها چند روز مانده به مراسم جشن عروسی، جان خود را در راه عشق به اهل بیت (ع) فدا کرد و روز 29 آذرماه به آرزوی خود رسید
شهید مدافع حرم امیرسیاوشی
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
#شهادت
#شهید
#حرم
#پنج_شنبه_های_شهدایی
#مدافع_حرم
#مسجد_جابری
#مجموعه_فرهنگی_تربیتی_خواهران
@masjed_jaberi_khaharan
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهیِ دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفتِ.
مادرش گفت: اگه امام گفتِ برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیوفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه ، بزرگترین اشتباهِ … بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دویرج رو منفجر کنند. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره
تخریبچی ها رفتند ، یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده ، یکی شونم برنگشتِ… اونایی که برگشتِ بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد ، زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین ! عباسعلی سنش کمِ اما خیلی مردِ ، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلی یِ! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفت ِ، اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند 😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده ، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال نمیشه
مادر گفت : بخدا قسم نمیذارم
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم، مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات:
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم 🌹
🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن
وجان دادن غریبانه تا با آرامش
ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم🌟😔
#پنج_شنبه_های_شهدایی
#شهدا
#مدافع_حرم
#شهادت
#اسلام
#مسجد_جابری
#مجموعه_فرهنگی_تربیتی_خواهران
@masjed_jaberi_khaharan