eitaa logo
مجتمع فرهنگی مذهبی مسجد جامع مهرشهر
761 دنبال‌کننده
12هزار عکس
4هزار ویدیو
240 فایل
کانال رسمی مسجد جامع مهرشهر خراسان جنوبی_بیرجند_مهرشهر_بین بلوارامام حسین علیه السلام و ولیعصر۷_مسجدجامع صاحب الزمانی عجل الله ارتباط با ادمین کانال @Mojahed31350
مشاهده در ایتا
دانلود
❀ ~🕊 😍😂 به سلامتی فرمانده..... دستور بود هیچ کس بالای ۸۰ کیلومتر سرعت،حق ندارد رانندگی کند! یک شب داشتم می آمدم که یکی کنار جاده ،دست تکان داد نگه داشتم سوار شد ، گاز دادم و راه افتادم من با سرعت می راندم و با هم حرف می زدیم! گفت:می گن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید!راست می گن؟! گفتم:فرمانده گفته! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی فرمانده باحالمان!!!! مسیرمان تا نزدیکی واحد ما ،یکی بود؛پیاده که شد،دیدم خیلی تحویلش می گیرند!! پرسیدم:کی هستی تو مگه؟! گفت:همون که به افتخارش زدی دنده چهار...☺ ♥️🕊 🌺🌱 @masjed_jamea_mehrshahr
😃 صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش 🔥 می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» 💍 دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» 📿 نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: «من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هست.»😆🤣🤣 اگه لذت‌بردید‌یه‌صلوات بفرستید🤲 @masjed_jamea_mehrshahr https://eitaa.com/joinchat/1256456239C8a7a903d69
😄 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بین راه نگه نمی‌دارم😂 امام جماعت ما بود. اما مثل اینکه شش ماهه دنیا آمده بود. حرف می زد با عجله،، غذا می خورد با عجله، راه می رفت ، انگار می خواست بدود😅 و نماز میخواند به همین ترتیب. اذان، اقامه را که می گفتند با عجلوا بالصلوه دوم قامت بسته بود. قبل از اینکه تکبیر بگوید سرش را بر می گرداند رو به نمازگزاران و می گفت: من نماز تند می خوانم، بجنبید عقب نمانید. راه بیفتم رفته ام،😂 پشت سرم را هم نگاه نمی کنم،😅 بین راه نگه نمی دارم و تو راهی هم سوار نمی کنم!!!😃 @masjed_jamea_mehrshahr
😄 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بین راه نگه نمی‌دارم😂 امام جماعت ما بود. اما مثل اینکه شش ماهه دنیا آمده بود. حرف می زد با عجله،، غذا می خورد با عجله، راه می رفت ، انگار می خواست بدود😅 و نماز میخواند به همین ترتیب. اذان، اقامه را که می گفتند با عجلوا بالصلوه دوم قامت بسته بود. قبل از اینکه تکبیر بگوید سرش را بر می گرداند رو به نمازگزاران و می گفت: من نماز تند می خوانم، بجنبید عقب نمانید. راه بیفتم رفته ام،😂 پشت سرم را هم نگاه نمی کنم،😅 بین راه نگه نمی دارم و تو راهی هم سوار نمی کنم!!!😃 @masjed_jamea_mehrshahr
🌸تو هنوز بدنت گرم است خودش خيلي بامزه تعريف مي كرد؛ حالا كم يا زيادش را ديگر نمي دانم. مي گفت در يكي از عمليات ها برادري مجروح مي شود و به حالت اغما و از خود بيخودي مي افتد. بعد، آمبولانسي كه شهداي منطقه را جمع مي كرده و به معراج مي برده از راه مي رسد و او را قاطي بقيه مي اندازد بالا و گاز ماشين را مي گيرد و دِ برو. راننده در آن جنگ و گريزتلاش مي كرده كه خودش را از تيررس دشمن دور كند واز طرفي مرتب ويراژ مي داده تا توي چاله چوله هاي ناشي از انفجار نيفتد، كه اين بنده خدا در اثر جابه جايي وفشار به هوش مي آيد و يك دفعه خودش را ميان جمع شهدا مي بيند. اول تصور مي كند كه ماشين دارد مجروحين را به پست امداد مي برد، اما خوب كه دقت مي كند مي بيند نه، انگار همه برادرا ن شهيد شده اند و تنها اوست كه سالم است. دستپاچه مي شد و هراسان بلند مي شود و مي نشيند وسط ماشين و با صداي بلند بنا مي كند داد و فرياد كردن كه :برادر! برادر! منو كجا مي بريد، من شهيد نيستم، نگه دار مي خواهم پياده بشوم، منو اشتباهي سوار كرديد، نگه دار من طوريم نيست... راننده كه گويي اول حواسش جاي ديگري بوده، از آينه زير چشمي نگاه مي اندازد و با همان لحن داش مشتي اش مي گويد: تو هنوز بدنت گرمه، حاليت نيست. تو شهيد شدي، دراز بكش، دراز بكش بگذار به كارمون برسيم. او هم دوباره شروع مي كند كه : به پير و پيغمبر من چيزيم نيست، خودت نگاه كن ببين. و راننده مي گويد: بعداً معلوم مي شود. خودش وقتي برگشته بود مي گفت: اين عبارات را گريه مي كردم و مي گفتم. اصلا حواسم نبود كه بابا! حالا نهايتاً تا يك جايي ما را مي برد، بر مي گرديم ديگر. ما را كه نمي خواهد زنده به گور كند. اما او هم راننده ي با حالي بود چون اين حرف ها را آنقدر جدي ميگفت كه باورم شده بود شهيد شده ام. @masjed_jamea_mehrshahr