مسجدالمهدی کن
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه🌹 قسمت ۳۱ *═✧❁﷽❁✧═* #شهادت گردان ما با عبور از نخلستان🌴 ها خودش را به
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه🌹
قسمت۳۲
#خبر_شهادت
سه ماه🌙 بود که احمد به جبهه رفته بود.به جزیکی دونامه📧,دیگرازاوخبری نداشتیم.نگران احمدبودم.به بچّه هاگفتم:خبری ازاحمدندارید?
یک روزدیدم رادیو📻مارش عملیات پخش می کند.نگرانی من بیشترشدضربان قلب ❤️من شدیدترشده بود.مردم ازخبرشروع عملیات خوشحال😌 بودند.امّاواقعاًهیچ کس نمی تواندحال وهوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند👌همه می دانستند احمد بهترین وکم آزارترین فرزندمن بود.
حالااین بی خبری خیلی من رانگران 😔کرده بود.مرتب دعا می خواندم و به یاد احمد بودم.
تااینکه یک شب🌃 درعالم خواب دیدم کبوتری🕊 سفید روی شانه ی من نشست.بعد کبوتر دیگری در کنار او قرار گرفت وهردو به سوی آسمان پرکشیدند.حیرت زده😨 ازخواب پریدم.
نکند که این دومین پرنده نشان ازدومین شهید🌷خانواده ی ماست!امانه,ان شاءالله احمدسالم برمی گردد.
دوباره خوابیدم😴این بار چیز عجیب تری دیدم.این بارمطمئن شدم که دیگرپسرم رانخواهم دید.درعالم رویامشاهده کردم 👀که ملائکه ی خدای متعال به زمین آمده بودند!
اتافکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان ازآن استفاده می شد,درمیان دستان ملائکه است😱آن هانزدیک ماآمدند و پسرم احمدعلی را در آن سوار کردند بعد هم همه ی ملائک به همراه احمدبه آسمان هارفتند.
روز بعد چند نفر از همسایه ها به خانه ی🏚 ما آمدند .
آن روز مادر شهید جمال محمدشاهی را دیدم 👀این مادرگرامی را از سال ها قبل در همین محل می شناختم.ایشان سراغ احمدعلی راگرفت,گفتم:بی خبرم نمی دانم کجاست😢سیده خانم, مادرشهید جمال هم رویای عجیبی دیده بودکه بعدهابرایم تعریف کرد.ایشان گفت:درعالم خواب 😴به نمازجمعه تهران رفته بودیم,آن قدرجمیعت آمده بودکه سابقه نداشت.بلنداعلام کردند🗣که امام زمان (عجل الله تعالی فرج الشریف)تشریف آورده اند و می خواهند به پیکر یکی ازشهدا نماز بخواند😳من باسختی جلومی رفتم وقتی خواستندنام شهید را بگویند خوب دقت کردم,از بلندگو📣 اعلام کردند:شهید احمدعلی نیری😱
👈 ادامه دارد... 🔜👉
#مسجد_المهدی_کن
🌴 @masjed_kan