سفر عشق
قسمت اول
حر:
روح بیقرار
چه خبر است؟؟
خیابانها خلوت شده!
مردم کجا سیر میکنند؟
شنیدم امروز اداره گذرنامه غوغا بوده!
پلیس+۱۰ هم جای سوزن انداختن نیست.
از صفهای طولانی ارز دیگر برایتان نگویم.
شوری مرموز بین مردم به جریان افتاده.
روحی عظیم همه را بسوی خود میکشد.
زمین در حال نزدیک شدن به واقعهای بزرگ است.
و زمان پر از ارواح سرگردانی است که کاسه چه کنم چه کنم بدست گرفتهاند.
_دردشان چیست؟
_ خوف جاماندن دارند.
دلشان هوای رفتن کرده است ولی پایشان لنگ است.
و امان از آن زمان
که خبری از دوست و آشنا میرسد.
_علی آقا امسال با خانواده میرود.
_سید امشب از مرز عبور کرد.
_حاجی سهشنبه راهی میشود.
_برات خادمی عباس هم امشب امضا شد. فردا راه میافتد.
_موکب بهشهر دیشب در کربلا مستقر شد.
و تو ای روح بیقرار مانند رودخانهای شدهای که هر خبری چونان سنگی است که بر قلبت فرود میآید و امواجی از شوق و غبطه و حسرت در تو برمیانگیزد.
هرچه به اربعین نزدیکتر میشویم تو مواجتر از قبل میشوی.
روح بیقرار، روحی است که در اسارت تن گیر افتاده.
میخواهد همه زنجیرها را پاره کند و خودش را به کربلا برساند.
روحی عظیم او را بسوی خود میکشد. او لهله میزند اما بند بر پای دارد.
و چه داستان غمانگیزی است که سرت در کربلا باشد و پایت در گل مانده باشد.
و چه حکایت درآوری است که تو را زنده زنده قبر کنند.
قصه مجنون و شترش را شنیدهاید؟
مجنون بیقرار لیلی بود و شترش بیتاب فرزندش.
مجنون عزم رفتن داشت و شترش تصمیم بر ماندن.
او به شرف میاندیشید و این به علف.
او بال پرواز گشوده بود و این چنگال بر زمین فرو برده بود.
مجنون از تشنگی مجنونتر شده است.
و داد از تشنگی
نمیدانم چرا همیشه داستان کربلا به تشنگی میرسد.
این عطش جگرسوز ریشه در لبهای خشکی دارد.
عالم تشنه حسین ع شده است.
و عباس ع مشک بر دوش از دور میآید.
#اربعین
#حضرت_رقیه
#حضرت_زینب_س
#امام_حسین_ع
#حضرت_عباس_ع
#غزه
#عطش
#روح_بیقرار