بیت بیت غزل از داغ غمش ریخت به هم
شعر من روضه شد و محتمشمش ریخت به هم
راه می رفت و پدر محو تماشایش بود
آه از آن لحظه که با هر قدمش ریخت به هم
من علی ابن حسین ابن علی ام مردم
دشمن از دیدن تیغ دو دمش ریخت به هم
دست پرورد علمدار عجب جنگی کرد
تا زمین خورد ، عمو دید علمش ریخت به هم
دم آخر که نفسهاش شمارش می شد
از دم تیغ کسی بازدمش ریخت به هم
(ی ا) جدا (لام) جدا (عین) جدا افتاده
خواست شاعر بنویسد... قلمش ریخت به هم
دفتر شعر بیارید هجا جمع کنید
شاه بیت غزلم زیر و بمش ریخت به هم
#سیدحسن_رستگار
#حضرت_علی_اکبر
#در_عزای_حسین🏴