اینکه مردم به رئیسی میگن اینو درست کن اونو درست کن معنیش اینه که بهش امید دارن. زمان روحانی همه میگفتن تو رو خدا فقط بشین هیچ کاری نکن حداقل بدتر نشه😏
بنام ایزد یکتا با سلام ،،،،،،
🔴 رؤیای بزرگ چهل سال بعد❗️
🔹 وقتی دهه شصت حتی سیم خاردار را هم وارد می کردیم اگه کسی می گفت چهل سال دیگه غرب و شرق از موشک ها و پهپادهای شما حساب خواهند برد و مشتری تسلیحات جمهوری اسلامی ایران می شوند همه به طنز می گرفتند....
🔹 اما با انگشت اشاره یک سید شجاع و دانشمند این رویا محقق شد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔹 امروز همون سید عزیز و رهبر بینظیر میگه باید کاری کنیم چهل سال دیگه اگه کسی بخواد از جدیدترین دستاوردهای علمی مطلع بشه باید زبان فارسی را یاد بگیره...
🔹 حالا به جمله شگفت آوری از ایشان دقت کنید:
آنچه که بنده در ذهن خودم، در مقابل چشم ذهنی و عقلی خودم مشاهده میکنم از آیندهی کشور و از آیندهی ملت و از پیشرفت دانش این کشور، خیلی بیشتر از آن چیزی است که در این حدسیات متعارف اظهار میشود یا فکر میشود، واقعاً خیلی بیش از این حرفها.،،،،،توکل به خدا یاعلی مدد صلوات ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
کدام عمل به دردعالم آخرت میخورد،،،،،،،،،،که اقدام نماییم،،،،،،پاسخ را گوش کن یک دقیقه،،،،، توکل به خدا یاعلی مدد صلوات
•{ قسم }•
-به خستگی پلک هایت؛
-و به سرخی چشمانت"
-و به آن جمعه دلگیر💔
"با رفتنت هرگز از یاد نرفتی...¡"
#بهوقتدلتنگی 01:20
『 بسماللهالقاصمالجبارین 』
🔴کنیز زیباروی و امام موسی کاظم
مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان میشوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.
هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند.
مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب میگوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ،
جریان را به هارون گزارش داد.
هارون گفت:
به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است،
کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد.
هارون پرسید: تو را چه شده؟
گفت: خبر تازهای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز میخواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میشود.
به او عرض کردم:
مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟
فرمود: با تو چه کار دارم؟
عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آوردهاند.
آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کارهاند؟!
نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرشهای نفیس در آن گسترده بود و حوریههای بسیار زیبا با لباسهای آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم.
با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد.
هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟
گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم.
هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد.
از او پرسیدند: چرا چنین میکنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … .
راوی این داستان میگوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد.
بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸
بنام ایزد یکتا باسلام :
بر روحِ رســولِ مهــــربـانی صلوات
چون گلشنِ گُل به شادمانی صلوات
او رونق عیشِ ماست اندر دو سرا
بر رونق عیـش جــاودانی صلوات
عید مبعث پیشاپیش، بر شما عزیزان مبارک باد 🍃🎋🌿