eitaa logo
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
381 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
95 فایل
💠 کانال اطلاع رسانی مراسمات و فعالیت های قرارگاه فرهنگی مسجد امام محمدباقر علیه السلام "پایگاه شهید علمدار، پایگاه معصومیه، کانون تسنیم، مرکز نیکوکاری سردار سلیمانی" 📍پردیسان ، قم المقدسه ارتباط با امام مسجد ⬅️ @Salaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُ التَّغابُنِ (ياد كن) روزى كه خداوند شما را براى (حضور در) روز اجتماع گرد مى‌آورد آن، روزِ حسرت و پشيمانى است۰(تغابن /9) 🌕 دنباله ی داستان 🌕 ✍️چند روز بعد، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم .با سختی فراوان، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد ، قبل از ظهر پنجشنبه ، کاروان ما حرکت کند۰ 🔹 روز چهارشنبه، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم ۰قبل از خواب ، دوباره به یاد حضرت افتادم و شروع به دعا برای کردم ۰ 🔹البته آن زمان سن من کم بود و فکر می کردم کار خوبی می کنم ‌۰نمی دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده‌اند۰ آنها دنیا را برای رسیدن به در می دانستند۰ 🔹خسته بودم و سریع خوابم برد۰ نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم ۰ بلافاصله دیدم بسیار زیبا بالای سرم ایستاده ۰از و او از جا بلند شدم۰ با ادب سلام کردم۰ 🔹ایشان فرمود : با من چه کار داری؟ چرا اینقدر می کنی؟ هنوز نوبت شما نرسیده ۰ فهمیدم ایشان حضرت است۰ ترسیده بودم. اما با خودم گفتم :اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می ترسند؟! 🔹 می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند۰ من بی فایده بود۰ با اشاره به حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم ! 🔹در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم۰ راس ساعت ۱۲ ظهر بود ۰هوا هم روشن بود۰ موقع زمین خوردن، نیمه چپ من به شدت درد گرفت ۰در همان لحظات از خواب پریدم۰ شب بود۰ می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً در می کرد !! 🔹خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود ؟!واقعا من حضرت عزرائیل را دیدم!؟ ایشان چقدر زیبا بود!؟ 📚ادامه دارد۰۰۰۰۰ https://eitaa.com/joinchat/1362690062C752fb4e28d https://eitaa.com/masjediha110
۳۱ خرداد ۱۳۹۹
اشغال کامل قریب الوقوع بود.. که مدتها بود سر زبانها افتاده بودند و منطقه را بسیار ناامن کرده بودند به شهر هجوم آورده بودند.. در کوچه و خیابان هرکسی را می دیدند می بستند... درتاریکی شب محلات بزرگ و کوچک کم کم از دست می رفتند تا مرکز شهر رسیده بودند جای پایشان اگر محکم میشد کار تمام بود.. بابل و قائمشهر و بعد هم مثل موم دردست میشد.. با گرفتن که در مسیر جاده قرار دارد ارتباط کل شمال با قطع میشد.. اما اتفاقی افتاد.. از شب گذشته که متوجه تیر اندازی از سمت شدند ؛دسته دسته از محلات و روستاهای حومه برای دفاع می آمدند.. پیر و جوان مرد و زن همه آمده بودند شهر راپس بگیرند ... هر کسی با هرچه در دست داشت آمده بود یکی از میگفت: می دیدم حتی که برای امرار معاش هر روز صبح تخم‌مرغ و سبزی و ... برای فروش به شهر می‌آورند با مطلع شدن از حمله اعضای های به قول مردم خدا را نشناس، و خطر کامل شهر داخل گونی یا حتی هایشان برای ما می‌آوردند. تا بسازیم هر کسی هر طور می توانست کمک میکرد.. مردم خانه به خانه جلو میرفتند و جلوی هر دری سنگر می ساختند.. کمتر از روز محلات یکی یکی آزاد شدند و اینگونه به شهر هزار سنگر معروف شد با ذکر یک صلوات یادی کنید از شهدای حماسه ساز ۶بهمن ۱۳۶۰ آمل •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• ‌ 🆔 @Sangar_Tabien
۶ بهمن ۱۴۰۱