eitaa logo
امور مساجد خوشاب
207 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
548 ویدیو
168 فایل
امور مساجد شهرستان خوشاب ادمین: https://eitaa.com/askarimanesh 🔮ارائه محتوای تبلیعی-بصیرتی و.. ویژه مبلغین مستقر و متولیان امور فرهنگی،مساجد و... 🔮بسته های ویژه با توجه به مناسبتهای ملی مذهبی و... 📣پایگاه رسمی اطلاع رسانی امور مساجد شهرستان خوشاب
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه سامرا (کتابی جامع درباره زندگانی امام حسن عسکری.pdf
1.76M
🔰 ماه سامرا | کتابی جامع درباره شخصیت و سیره زندگانی امام حسن عسکری (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍امور مساجد شهرستان خوشاب 🆔 @masjedkhoshab
درس هایی از زندگی امام حسن عسکری(علیه السلام).pdf
503.8K
🔰 منبرمکتوب | درس هایی از زندگی امام حسن عسکری (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍امور مساجد شهرستان خوشاب 🆔 @masjedkhoshab
29.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙نقش امام حسن عسکری (ع) در منظومه انسان 250 ساله (جلسه اول) | استاد کاشانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍امور مساجد شهرستان خوشاب 🆔 @masjedkhoshab
امور مساجد خوشاب
📹 نماهنگ | گسترش شبکه شیعیان از دوران امام جواد(ع) تا امام عسکری(ع) 💻 Farsi.Khamenei.ir
... جان به لب دارم و از درد كشم پا به زمین ای قرار دل من دلبر من ای پسرم خادم امام حسن عسکری میگه دیدم آقا یه نگاه به من كرد وقتی جیگر پاره پاره میشه، دیگه سخن گفتن سخت می‌شه، بعضی وقت‌ها با اشاره باید صحبت كنه. هر طوری بود امام عسكری به من فهموند: مقداری از این آب جوشانده برا من بیار. جیگرم داره از تشنگی میسوزه. میگه آب آوردم، داخل یه ظرفی ریختم، دادم دست امام عسكری، آنقدر ضعف به پیكر امام حسن هست. این امام هم در جوانی به شهادت رساندند. اختلافی كه از سن امام عسكری گفتند: بعضی ها ۲۹ سال گفتند، بعضی ها ۲۸ سال گفتند. اما میگه دیدم اینقدر ضعف بر پیكر امام عسكری هست، كه این ظرف آب و دستش دادم، هی می‌لرزید، اومد آب بخوره، این‌قدر این ظرف به دندان‌های آقا خورد نتونست آب و نوش جان كنه، آب از دستش رو زمین افتاد. فرمود: برو اتاق كناری، یه آقازاده‌ای رو می‌بینی سر به سجده گذاشته، اون پسرم مهدی است، برو صدا كن مهدی بیاد اون به من آب بده... میگه اومدم تو حجره بغل نگاه كردم، دیدم یه آقازاده‌ای سر به سجده گذاشته، انگشت سبابه‌اش را رو به آسمان گرفته، داره با خدا مناجات می‌كنه. ایستادم آقا نمازش رو تموم کرد، عرضه داشتم آقاجان، پدرتون شما رو احضار كردن، با عجله آقا اومد، تا نگاه امام حسن عسکری، به جمال مهدیش افتاد، دیدم این بابا داره اشك میریزه، صدا زد: یا سَیِّدَ اَهْلِ بَیْتِهِ، مهدی جان! إسْقِنِی الْمَاءَ، بیا به من آب بده فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی، من دیگه آماده سفرم، دارم میرم بابا. دیدم امام زمان آمد كنار بابا نشست، ظرف آب رو حجة بن الحسن تا كنار لبان مبارك امام حسن آورد، آقا لحظه‌های آخر، آب رو نوش جان كرد، یه نگاه تو صورت مهدیش كرد... صدا زد بابا، همه غصه من، غربت و تنهایی توست. همه غصه من، غربت و تنهایی توست این چنین گریه نكن در بر من ای پسرم با قد خم شده خویش مرا می‌خواند از جنان مادر غم پرور من ای پسرم بله این امام با جیگر پاره پاره، لب تشنه بود اما لب تشنه از دنیا نرفت، آب رو به لبان مباركش رسوندند. اما خود امام عسكری هم اون لحظه آخر، هی برا جد غریبش، حسین گریه می‌كرد. آی حسین... علیه‌السلام علیه‌السلام