#معارف_علوی
#تبری
♦️ مـردِ نبـردِ خیبــر و ننـگِ اُحـد کجـا؟!
حیـدر کجا، فراریِ جنگِ اُحـد کجـا؟!
⚡️مروری بر حکایت «قرار» و «فرار»، در جنگ أحُد...
در جنگ أحد، وقتیکه با فرار عدهای از منافقان،جان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در خطر افتاد، «تاریخ» شهادت میدهد که:
فَلَمْ یَزَلْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ یُقَاتِلُهُمْ حَتَّی أَصَابَهُ فِی وَجْهِهِ وَ رَأْسِهِ وَ صَدْرِهِ وَ بَطْنِهِ وَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ تِسْعُونَ جِرَاحَةً
🔻اما امیرالمؤمنین علی علیهالسلام همچنان با آنها میجنگید تا این که، صورت و سر و سینه و شکم و دستها و پاهایش، نود زخم برداشت.
فَتَحَامَوْهُ وَ سَمِعُوا مُنَادِیاً مِنَ السَّمَاءِ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ
🔻 و همچنان از او فرار میکردند. آنان شنیدند که منادی از آسمان فریاد میزند:
جز ذوالفقار، هیچ شمشیری کارساز نیست و جز علی علیهالسلام، جوانمردی یافت نمیشود.
📚تفسیر القمی ج۱ ص۱۱۶
📚بحارالانوار ج۲۰ ص۵۴
🔶 اما در آن سوی ماجرا...
به اعتراف کتب بزرگان اهل سنّت، روزی عُمر بر فراز منبر چنین اعتراف کرد و گفت:
لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ هَزَمْنَاهُمْ، فَفَرَرْتُ حَتَّى صَعِدْتُ الْجَبَلَ، فَلَقَدْ رَأَيْتُنِي أَنْزُو كَأَنَّنِي أَرْوَى
🔻در روز احُد، پس از آنکه شکست خوردیم، من فرار کردم و از کوه بالا میرفتم، به طوری که احساس کردم همانند بُز کوهی پرش و خیزش دارم!
📚تفسیر طبری ، ج۶، ص۱۷۲
📚دُرّ المنثور،سیوطی، ج۲، ص۳۵۵
@masjedolaghsa