#مجلس_یزید
◼️ اعتراض رأس الجالوت در مجلس یزید پلید...
رئیس یهودیان ( راس الجالوت) وارد بر یزید شد و دید که یزید با چوب دستی اش سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را بر گرداند و بر لب و دندان نازنین امام علیه السلام میزند.
پرسید: این سر، سر کیست که زیباتر از او تا به حال ندیده بودم؟ یزید گفت: سر مردی خارجی است.
پرسید: او کیست؟ گفت: حسین علیه السّلام!
پرسید: پسر کیست؟ گفت: پسر علی علیه السّلام است.
پرسید: مادر او کیست؟ گفت: فاطمه علیها السّلام! پرسید: فاطمه کیست؟ گفت: دختر محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.
پرسید: پیامبرتان؟ گفت: بله!
یهودی گفت: خدا به شما جزای خیر ندهد! تا دیروز پیامبر شما بود و امروز نوه او را میکشید؟
وای بر تو! بین من و داود نبی سی و چند نسل پدری هست و وقتی یهودیان مرا میبینند،مرا تعظیم می کنند و خاک از زیر قدم هایم به عنوان تبرک بر می دارند .
سپس به طرف طشت آمد و سر مطهر را برداشت و بوسید و گفت: گواهی میدهم که معبودی جز خدا نیست و جدت محمد رسول خداست. پس یزید دستور داد او را بکشند.
📚الخرائج و الجرائح راوندی ج٢ص۵٧٧
📚بحارالأنوار ج ۴۵ص١٨۴
📚المنتخب ج٢ص۴٨۶
╭┅───────────┅╮
🕌 https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
╰┅───────────┅╯
#مجلس_یزید
◼️ حکایت کلیسای حافر از زبان یک نصرانی در مجلس یزید لعین...
از امام زين العابدين علیه السلام روايت شده است كه چون سر بريده امام حسين عليه السلام را نزد يزيد آوردند، مجالس ميگسارى ترتيب مى داد و سر مبارك را مى آورد و در مقابل خود مى گذاشت و بر آن سفره ميخوارگى مى كرد.روزى سفير پادشاه روم كه خود يكى از اشراف و بزرگان بود و در مجلس حضور داشت، گفت:
«اى شاه عرب! اين سر از كيست؟ »
يزيد گفت: «تو را با اين سر چه كار؟ »
گفت: «من كه به نزد پادشاه باز مى گردم، از آنچه ديدهام از من مى پرسد.دوست داشتم كه داستان اين سر و صاحب سر را برايش گفته باشم تا او نيز شريك شادى و سرور تو باشد.»
يزيد ملعون گفت: «اين سر حسين بن على بن ابيطالب است.»
رومى گفت: «مادرش كيست؟ »
گفت: «فاطمه، دختر رسول خدا! »-
نصرانى گفت: «نفرين بر تو و دين تو! دين من كه بهتر از دين شماست؛ زيرا پدر من از نوادگان داوود است و ميان من و داوود پدران بسيارى فاصله است و نصارى مرا بزرگ مى شمارند و از خاك پاى من به عنوان تبرك كه من نواده داوودم برمى دارند و شما پسر دختر رسول خدا را مى كشيد با اين كه ميان او و پيغمبر شما يك مادر بيشتر فاصله نيست.اين چه دينى است؟ »
سپس به يزيد گفت: «داستان كليساى حافر را شنيده اى؟ »
گفت: «بگو تا بشنوم.»
گفت: «دريايى است ميان عمّان و چين كه يك سال راه است و هيچ آبادى در آن نيست، مگر يك شهر كه در وسط درياست؛ هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ.شهرى بزرگ تر از آن روى زمين نيست، صادراتش كافور و ياقوت است و درختانش همه عود و عنبر و در تصرف نصارى است و هيچ يك از پادشاهان را به جز نصارى آن جا ملكى نيست و در اين شهر كليساهاى بسيارى است كه از همه بزرگ تر، كليساى حافر است.از محراب آن كليسا حقه طلايى آويزان است كه ناخنى در ميان آن حقه است و مى گويند: ناخن درازگوشى است كه عيسى سوار بر آن مى شد.نصارى آن حقه را بر حريرى پيچيده اند و همه ساله يك جهان از نصارى آن جا مى آيند و بر گرد آن حقه طواف مى كنند و آن را مى بوسند و در نزد آن حاجت هاى خود را از خداى تعالى مى خواهند.اين رفتار و عقيده آنان است نسبت به ناخن درازگوشى كه به گمانشان ناخن درازگوش سوارى پيغمبرشان است.و شما پسر دختر پيغمبر خود را مى كشيد.خداوند شما را و دين شما را مبارك نكند.»
يزيد لعين گفت: «اين نصرانى را بكشيد تا آبروى مرا در كشور خود نبرد.»
چون نصرانى احساس كرد كه يزيد درصدد كشتن او است، گفت: «مگر تصميم كشتن مرا دارى؟
گفت: «آرى.»
گفت: «بدان كه من ديشب پيغمبر شما را به خواب ديدم كه به من مى فرمود: «اى نصرانى! تو اهل بهشتى» و من از سخن آن حضرت درشگفت شدم.شهادت مى دهم كه نيست خدايى به جز خداوند و محمّد فرستاده او است.»
سپس از جاى خود پريد و سر امام حسين عليه السّلام را برداشت و بر سينه گرفت و او را مى بوسيد و گريه مى كرد تا كشته شد.
📚 لهوف، /ص ۱۹۰- ۱۹۳
📚مقتل الحسين الخوارزمي ص٧٣
📚بحارالانوار ج ۴۵ص١۴١
╭┅───────────┅╮
🕌 https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
╰┅───────────┅╯
#مجلس_یزید #امام_سجاد_علیه_السلام
◼️ وقتی که یزید لعین، قصد گرفتن جان امام سجاد علیه السلام را می کند....
وقتی که اسرا در مجلس یزید پلید بودند، آن ملعون لباس هایی فاخر و گران قیمت و کفش های طلاکوبی پوشیده بود و با غرور و تکبر راه می رفت که امام سجاد علیه السلام این آیه را قرائت فرمودند:
مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ. لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ۞
▪️ (هیچ مصیبتی ناخواسته در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همه آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است. و این امر برای خدا آسان است.این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید. و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد.)
فغضب يزيد (لعنه اللّه) و قال: خذوه و اضربوا عنقه.فبكى عليّ بن الحسين عليهما السّلام و نظر إلى السّماء
▪️پس یزید، خشمناک شد و دستور داد که :او را بگیرید و گردنش را بزنید.
امام سجاد علیه السلام گریست و رو به آسمان نمود و اشعاری چنین فرمود :
ای جد من ای رسول خدا، تو را صدا میزنم. می بینی حبیبت کشته شد و حق فرزندانت را ضایع کردند.
در دمشق در حالی که سر تا پایم رابسته بوده و هیچ هوا داری از میان خلق نداشتم، مرا می کشاندند.
پست ترین افراد (یزید لعین) در مورد ما حکم میکند و ای پراکندگی ما را شماتت میکند.
مامورین آمدند و عمامه امام علیه السلام را به دورش پیچیدند و خواستند او را ببرند که زنان اهلبیت علیهم السلام دور او را گرفتند و زینب کبری خودش را به روی او انداخت و فرمود:ای یزید! تورا بس است دیگر از ریختن خون ما.
حضرت ام کلثوم علیها السلام نیز فرمود :
تو را بس نبود از آن بلاهایی که بر سرمان آوردی و زمین را از خون اهلبیت علیهم السلام سیراب کردی!؟
فقط همین تازه جوان برایمان مانده و تو می خواهی دیگر نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله را قطع کنی؟!
پس همه حاضران در جلسه گریستند و بعضی از مشاوران یزید لعین به او گفتند :تو را به خدا از او در گذر چرا که سنّ زیادی ندارد.
یزید ، دستور داد تا امام علیه السلام را رها کنند.
ثمّ إنّ عليّ بن الحسين عليهما السّلام أقبل على يزيد (لعنه اللّه) و قال له: سألتك باللّه يا يزيد! إذا كان لا بدّ من قتلي، فابعث مع هؤلاء النّسوة من يوصلهنّ إلى حرم جدّهنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله. قال: فضجّت النّاس بالبكاء و النّحيب
▪️پس امام سجاد علیه السلام رو به یزید کردند و فرمودند :
ای یزید! اگر قصد داری مرا بکشی تو را به خدا سوگند میدهم که همراه این زن ها کسی را بفرستی تا آن ها را به حرم جدّشان رسول خدا صلی الله علیه و آله برساند.
پس گریه حاضرین بیشتر شد و در اثر این کلام امام علیه السلام ضجه می زدند.
یزید از ترس اینکه فتنه ای نشود، گفت ای جوان!
آسوده خاطر باش. که کسی جز تو آن ها را به مقصد نمی رساند.
سپس آن ملعون به یکی از اصحابش که زبان قوی و تندی داشت، گفت :
از منبر بالا برو و به علی و حسن و حسین (علیهم السلام) ناسزا بگو و از نسبت دادن هر چه بدی و ناسزاهست، کوتاهی مکن.
پس آن صحابی نانجیب، همین کار را کرد.
فأقبلت عليه سكينة، و قالت: ويلك يا يزيد! و أيّ مساوئ لأبي و جدّي؟ فقال لها: اسكتي يا ابنة الخارجيّ. قالت: يا يزيد! ما أقلّ حياءك و أصلب وجهك
▪️حضرت سکینه علیهاالسلام رو به یزید پلید کرد و فرمود :
وای بر تو ای یزید! پدر و جد من، چه بدی داشتند؟!
یزید لعین گفت :ای خارجی زاده! ساکت شو!
حضرت سکینه علیهاالسلام فرمود :
ای یزید! چقدر تو بی حیا و سخت رویی!
📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۵/ ص۱۱۵- ۱۱۷
📚معالي السّبطين ج٢ص١۶٠
╭┅───────────┅╮
🕌 https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
╰┅───────────┅╯
#مجلس_یزید
◼️ چگونه گریه نکند، دختری که هیچ چیز برایش نمانده تا سر و صورتش را از تو و همنشینانت، بپوشاند؟!
نوشته اند :
فقالَت فاطمةُ بنتُ الحسينِ: يا يزيدُ! بَناتُ رسولِ اللّهِ سَبايا؟ فعندها بكى النّاسُ و بكى أهلُ دارهِ حتّى عَلَتِ الأصواتُ،
▪️در مجلس یزید پلید، دختر بزرگ سیدالشهدا علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام از جای برخاست و ندا سر داد :
ای یزید! آیا دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله، اسیر باشند؟!
با این سخن آن بانوی مکرمه، مردم و تمامی اهل و عیال یزید لعین، به گریه افتادند و صدای گریه ایشان، قصر یزید را فرا گرفت.
كانت سَكينةُ تَستُرُ وَجهَها بِزَنْدِها لأنّها لم تَكُن عندها خِرقَةٌ تَستُرُ بها وَجهَها.فقال: مَن هذه؟ قالوا:سَكينَةُ بنتُ الحسينِ.فقال: أنتَ سَكينَة؟
▪️حضرت سکینه علیهاالسلام، صورتش را با آستین پوشانده بود. چراکه هیچ پارچه ای جز او برایش نمانده رو. تا صورتش را بپوشاند.
یزید گفت :
این دختر کیست؟
گفتند :سکینه.
گفت : تو سکینه هستی؟
فبَكَت، و اختَنَقَت بِعَبرَتِها حتّى كادَت تَطلَعُ روحُها.فقال لها: ما يُبكيكِ؟قالت: كيف لا تَبكي مَن ليسَ لها سِترٌ تَستُرُ وجهَها و رَأسَها عنكَ و عَن جُلَسائِكَ
▪️آن بانوی مظلومه به گریه افتاد و چنان بغض گلویش را گرفت که نزدیک بود روح مبارکش از این عالم مفارقت کند.
یزید گفت : چرا گریه میکنی؟
حضرت سکینه فرمود :
چگونه گریه نکند، دختری که هیچ چیز برایش نمانده تا سر و صورتش را از تو و همنشینانت، بپوشاند؟!
📚معالي السّبطين، ج۲/ ص۱۶۳
╭┅───────────┅╮
🕌 https://eitaa.com/joinchat/4075094303C26e2f615d6
╰┅───────────┅╯
#مجلس_یزید #حضرت_زینب_علیهاالسلام
◼️ متن کامل خطبه علی وارِ عقیله بنی هاشم، زینب کبری علیها السلام در مجلس یزید پلید...
شیخ صدوق از بزرگان بنی هاشم و سایر مردم نقل میکند که:
وقتی علی بن الحسین علیهما السّلام و حرم او وارد بر یزید لعنه الله شدند، سر امام حسین علیه السّلام آورده شد و در مقابل یزید در طشتی قرار داده شد؛ یزید شروع کرد با عصایش به دندانهای امام زدن و میگفت:
ای کاش بزرگان من که در جنگ بدر جزع و فزع قبیله خزرج را از آن زد و خوردها مشاهده نمودند میبودند (و میدیدند که من چگونه از حسین علیه السّلام انتقام آنان را گرفتم)
پس برای این عملی که من انجام دادم اظهار فرح و خوشحالی میکردند و میگفتند: ای یزید دستت بریده و شل مباد!
ما مثل جزای آنان در جنگ بدر را دادیم و مثل بدر با آنان رفتار کردیم و کار برابر شد
من از نسل خندف نیستم اگر انتقام نگیرم از بنی احمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آنچه را ایشان در بدر ما کرد!
پس زینب دختر علی بن ابی طالب علیه السّلام که مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلوات الله علیهم اجمعین بود، قیام کرد و فرمود:
حمد خدای عالمیان راست و درود خدا بر جدم سید مرسلین! خدا راست میگوید که فرموده است: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ. » -. روم / ۱۰ - {آن گاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود، [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند میگرفتند. }ای یزید! تو گمان کردی چون راه قطرهای زمین و افقهای آسمان را بر ما بسته ای و ما نظیر اسیران سوق داده میشویم، ما نزد خدا خوار هستیم و تو نزد او گرامی خواهی بود و این موضوع نشان میدهد که تو نزد خدا اهمیت داری؟ لذا با حالت بزرگ منشی به اطراف خود نظر میکنی، فوق العاده مسروری از این که میبینی دنیا به تو رو کرده، امور تو منظم و مرتب شده، مقام سلطنت ما برای تو با صفا شده و سلطنت ما برای تو خالص گردیده، آرام باش! آرام باش! از روی جهالت سرمستی مکن! آیا سخن خدا را فراموش کردی که میفرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ. »
-. آل عمران / ۱۷۸ - {و البته نباید کسانی که کافر شده اند تصور کنند این که به ایشان مهلت میدهیم برای آنان نیکوست ما فقط به ایشان مهلت میدهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند، و [آن گاه] عذابی خفت آور خواهند داشت. }
ای پسر آزادشدگان! آیا از عدالت تو است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دهی و دختران پیامبر اسلام را به اسیری ببری و سوق دهی؟ تو چادرهای ایشان را برداشتی؛ صورتهای آنان را باز نمودی؛ دشمنان ایشان را با ذلت و خواری شهر به شهر و منزل به منزل میبرند؛ مردم به تماشای آنان میآیند؛ اشخاص از نزدیک و دور، ناکس و شریف متوجه صورت ایشان میشوند؛ از مردان، دوستی با آنان نیست؛ احدی از طرفداران آنان نیست که از آنان دفاع نماید. این سرکشی از جانب تو بر خدا و انکار رسول او و رد کردن آن چیزی است که از جانب خدا نازل شده است!
از تو عجیب نیست و دور نخواهد بود! چگونه میتوان چشم امید به کسی داشت که جگرهای مردان با زکاوت را از دهان خود خارج نمود و گوشت وی از خون شهیدان روییده باشد و با سید انبیا بجنگد؟ و احزاب را جمع کند و آلات جنگ را بیرون بکشد و در مقابل رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شمشیر بکشد؟ کسی که از حیث انکار خدا شدیدترین عرب است و منکرترین آنان نسبت به رسول خدا و از حیث دشمنی از همه آنان آشکارتر است و از حیث کفر و طغیان از همه نسبت به خدا سرکش تر است.
هان که این نتیجه کافر بودن است و کینه ای است که در سینه فریاد میزند برای کشتگان جنگ بدر! پس از بغض ما اهل بیت خودداری نمی کند کسی که با چشم دشمنی و طعنه زدن و ستیزه کینه به ما نگاه کند و کفر خود را به رسول خدا آشکار میکند و زبان خود را به آن آشکارا میگشاید و از سر خوشحالی کشتن فرزندان او و اسیر کردن ذریه بدون این که این مقاله را گناه و عمل بزرگی بداند میگوید:
پس برای این عملی که من انجام دادم اظهار فرح و خوشحالی میکردند و میگفتند: ای یزید دستت بریده و شل مباد!
او میکوشد که چوب به دندانهای ابی عبداللَّه که محل بوسه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است بزند و با عصای خود به آن بزند و بزرگ جوانان اهل بهشت است بزند و سرور چهره اش را پر کند!
به جان خودم که زخم را قبل از خوب شدن گشودی و اهل و مالش را با ریختن خون آقای جوانان اهل بهشت، و پسر رئیس عرب و خورشید خاندان عبدالمطلب بردی و با صوت بلند، پدرانت را خواندی و با خون او به اسلاف کافرت تقرب جستی و سپس صدایت را بلند کردی!
...ادامه دارد👇
🕌 @masjedolaghsa