eitaa logo
~[ مسجد‌‌ نوجوانان ]~
373 دنبال‌کننده
483 عکس
246 ویدیو
1 فایل
اینجا؟ پاتوق بچه های مسجد 💚😍 کجا هست؟ کاشان، خیابان شهید رجایی، مسجد نوجوانان وثوقی ارتباط با ادمین: @masirasheghi1403 پیچ اینستاگرام مسجد: instagram.com/masjedpatogh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ورود حجاج به صحرای عرفات @masjedpatogh جبل الرّحمه و جامون خالی نباشه😢
ظهر زیبای وقوفه یه وقوف آفتابی یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه ظهر زیبای وقوفه کاش منم وقف شما شم تا یه صبح عید قربون نذر آقای منا شم من نشستم اینجا مثل یه گدای سرراهی بین این همه سفید پوش با لباس روسیاهی میگن امروز عرفاته گدایی فعل حرومه آخه بخشیدن تو این روز از قدیم رسم و رسومه بزار یک کم خودمونی درد دل کنم دوباره بزار تو شبای تارم بریزم یه کم ستاره گناهام بسکه زیاده کی میتونه بشماره؟ چاره ای برام بساز تا هی بهم نگن بیچاره! خاک عالم تو سر من که بیچاره ی گناهم جوونیم هزینه شد، رفت، تو اجاره ی گناهم کمک کن که دوباره سر سجاده بشینم تا زیر این آسمونا یک کم افتاده بشین دست بکش به روی چشمام هوس نگاتو کردم یه پر و بالی بده که دوباره هواتو کردم دستمو بگیر بلند شم قصد کربلاتو کردم هوس بارون گریه توی روضه هاتو کردم اجازه می دید که قبل از اینکه ما دعا بخونیم یک کمی از عرفات کربلایی ها بخونیم لبیک که در دل عرفات است و منایم لبیک که از خویش نمودند جدایم لبیک که سر تا به قدم محو خدایم لبیک که امروز ندانم به کجایم پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم آن وادی سوزنده که دل راهسپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش دارند همه رنگ خدائی زعبارش هر کس به زبانی شده همصحبت یارش قومی به مناجات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آن جاست هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است می سوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعر خبری بود در محفل حجاج صفای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟ آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید از یار بخواهید رخ یار ببینید امروز که حجاج به صحرای منایند از خویش جدایند و در آغوش خدایند لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند در ذکر خدا با نفس روح فزایند کردند پر از زمزمه و ناله منی را یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را کیست از این بی نوا بیچاره تر کیست در کویت ز من آواره تر کیست در آوارگی صاحب مکان هر کجا باشم کنار لا مکان کیست این درمانده را گردد مجیب غیر تو ای بهترین یار و حبیب من بذکر نامت عادت کرده ام مستی از جام سعادت کرده ام وای اگر رویت بگردانی ز من مستیِ کویت بگردانی ز من من بدرگاه تو رو آورده ام دیده ای در جستجو آورده ام هرکه از درگاه خود می رانَدَم نازنین ارباب من می خوانَدَم من غبار کاروان را دیده ام سوز زنگ قافله بشنیده ام من هم آخر کربلایی می شوم با دعایی نینوایی می شوم با حسین و زینب و عباس او می شوم همراه باغ یاس او بر دعای اصغرش دل بسته ام بر سه ساله دخترش دل بسته ام با علی اکبر من و هم عهدی ام تا ابد پای رکاب مهدی ام خرّم آنروزی که عبدت می شوم با سر و جان خرج عهدت می شوم