eitaa logo
مثنوی معنوی
34 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
[مسأله كلامى توليد كه از مسائل مهم كلامى معتزليان است‏] فعل را در غيب اثرها زادنى است‏ و آن مواليدش به حكم خلق نيست‏ بى ‏شريكى جمله مخلوق خداست‏ آن مواليد ار چه نسبت شان به ماست‏
[تمثيل در بيان مسأله كسب كه از مسائل مهم كلامى اشعريان است‏] زيد پرانيد تيرى سوى عمر عمر را بگرفت تيرش همچو نمر مدت سالى همى ‏زاييد درد دردها را آفريند حق نه مرد زيد رامى آن دم ار مرد از وجل‏ دردها مى ‏زايد آن جا تا اجل‏ ز آن مواليد وجع چون مرد او زيد را ز اول سبب قتال گو آن وجع ها را بدو منسوب دار گر چه هست آن جمله صنع كردگار همچنين كشت و دم و دام و جماع‏ آن مواليد است حق را مستطاع‏
[اوليا، مظهر قدرت الهى هستند] اوليا را هست قدرت از اله‏ تير جسته باز آرندش ز راه‏ بسته درهاى مواليد از سبب‏ چون پشيمان شد ولى ز آن دست رب‏ گفته ناگفته كند از فتح باب‏ تا از آن نه سيخ سوزد نه كباب‏ از همه دلها كه آن نكته شنيد آن سخن را كرد محو و ناپديد گرت برهان بايد و حجت مها باز خوان‏ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها آيت‏ أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي‏ بخوان‏ قدرت نسيان نهادنشان بدان‏
[ و پيرِ مرشد، قدرت تصرف در باطن مريد را دارد] چون به تذكير و به نسيان قادراند بر همه دلهاى خلقان قاهراند چون به نسيان بست او راه نظر كار نتوان كرد ور باشد هنر خلتم سخريه اهل السمو از نبى خوانيد تا أَنْسَوْكُمْ‏ صاحب ده پادشاه جسم هاست‏ صاحب دل شاه دلهاى شماست‏
[رجحان بينش و بصيرت‏] فرع ديد آمد عمل بى ‏هيچ شك‏ پس نباشد مردم الا مردمك‏
[زبان از بيان احوال اوليا ناتوان است‏] من تمام اين نيارم گفت از آن‏ منع مى ‏آيد ز صاحب مركزان‏
[اولياء الله به اذن خدا در روان مردم، تصرف مى ‏كنند] چون فراموشى خلق و يادشان‏ با وى است و او رسد فريادشان‏
[تعطيل شدن حواس در ‏] صد هزاران نيك و بد را آن بهى‏ مى ‏كند هر شب ز دلهاشان تهى‏
[فعال شدن حواس در بيدارى‏] دلها را از آن پر مى ‏كند آن صدفها را پر از در مى ‏كند آن همه انديشه ‏ى پيشانها مى ‏شناسند از هدايت جانها پيشه و فرهنگ تو آيد به تو تا در اسباب بگشايد به تو پيشه ‏ى زرگر به آهنگر نشد خوى اين خوش خوبه آن منكر نشد
[حشر آدميان بر صفات و نيات خود در روز رستاخيز] پيشه ‏ها و خلقها همچون جهيز سوى خصم آيند روز رستخيز پيشه ‏ها و خلق ها از بعد ‏ واپس آيد هم به خصم خود شتاب‏ پيشه‏ ها و انديشه ‏ها در وقت ‏ هم بدانجا شد كه بود آن حسن و قبح‏ چون كبوترهاى پيك از شهرها سوى شهر خويش آرد بهرها
6 قسمت اول باز گفتن بازرگان با طوطى آن چه در هندوستان ديده‏ [بازرگان تجارت خود را خاتمه داده و با موفقيت و شاد كامى بشهر خود باز گشت.] [بغلامان و كنيزان خود بر طبق وعده‏اى كه بهر يك داده بود ارمغانى داد.] [طوطى گفت پس ارمغان من چه شد آيا دوستان مرا ديدى و پيغام مرا رساندى؟ اگر ديدى بگو چه گفتى و چه ديدى‏] [بازرگان گفت من اكنون از پشيمانى انگشت خود را مى‏گزم.] [كه چرا پيغام خامى را از روى نادانى و ديوانگى برده‏ام.] [طوطى گفت پشيمانى تو از چيست؟ و چه اتفاقى افتاده كه باعث غم و اندوه تو گرديده؟] [گفت من بچند طوطى همتاى تو شكايتهاى تو را گفتم.] [يكى از آنها همين كه قصه گرفتارى ترا شنيد بدنش لرزيد و بر زمين افتاده در دم جان بداد.] [من از كار خود پشيمان شدم ولى كار گذشته و پشيمانى سودى نداشت.] [نكته‏اى كه از بيرون آمد چون تيرى است كه از كمان رها شود.] [ديگر نمى‏توان آن را باز گردانيد البته بايد جلو آب سيل را از بالا گرفت.] [وقتى آب از سر گذشت و دنيا را پر كرد اگر جهانى را ويران كند عجبى نيست.] [كارى كه از اشخاص سر مى‏زند آثارى در باطن آنها است كه بطور قطع آن آثار بوجود خواهد آمد و زائيده آن كار است و بوجود آمدن آن آثار در دست خلق نيست.] [بلكه فقط بدون شركت كسى مخلوق خداست اگر چه از آثار كار ما بوده و منسوب بما است.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
6 قسمت 2 [زيد عمرو را نشان كرده تيرى مى‏اندازد و تيرش بهدف رسيده عمرو را مجروح مى‏سازد.] [يك سال عمرو درد مى‏كشد و رنج مى‏برد اين درد را خدا آفريده است نه زيد و عمرو] [حال اگر جراحت‏ التيام نيافت البته عمرو همواره در رنج است تا منتهى بمرگ او شود.] [اكنون كه از اثر درد و رنج عمر عمرو به آخر رسيده و مرد زيد را كه مسبب اوليه بوده بايد قاتل شمرد.] [آن درد و رنجها را هم كه سبب مرگ شده‏اند بايد بزيد نسبت داد اگر چه مخلوق و مصنوع خدا بوده‏اند.] [همچنين است كسب و تجارت و سخن گفتن و دام گستردن و جماع كردن كه اينها آثار و مواليدى دارند كه در تحت اراده و قدرت خداوند است.] [اگر كننده كار پشيمان شده توبه كرد سبب اولى نازا شده و از طرف او آثار و مواليدى بوجود نمى‏آيد و درهاى توليد اثر از طرف سبب بسته مى‏شود و البته آن كه اين در را مى‏بندد خداوند است نه كس ديگر] [قدرت اوليا هم از طرف خداوند است آنها مى‏توانند تير از كمان گذشته را از راه بر گردانند.] [خداوند براى گشودن در رحمت خود ممكن است گفته را چون نگفته و كرده را ناكرده انگارد.] [از هر دلى كه نكته پشيمانى شنيد سخن او را محو و بى‏اثر مى‏سازد.] [اگر دليل و برهان مى‏خواهى اين آيه را از قرآن بخوان: ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (هيچ (نماينده و نشانه و حكم) و آيتى را نسخ يا فراموش و ترك نمى‏كنيم مگر اينكه بهتر از آن يا مثل آن را بياوريم آيا نمى‏دانيد كه خداوند بهر چيزى توانا است ) (سوره بقره آيه 100).] [و آيه‏ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ‏ ( يعنى شما بندگان مرا بباد مسخره گرفتيد تا بالنتيجه ذكر مرا از يادتان بردند در حالى كه شما داشتيد به آنها مى‏خنديديد (آيه 112 سورة المؤمنون) ) را بخوان تا حقيقت امر را بدانى و قدرت اولياء حق را در ايجاد فراموشى فهم كنى.] [چون قدرت دارند كه چيزى را بياد كسى آورده يا از يادش ببرند پس بر همه دلها تسلط دارند.] [چون او بوسيله نسيان راه نظر و تدبير را ببندد شخص هر قدر هنرمند باشد كارى نتواند كرد.] [بلى آيه شريفه‏ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي‏ را بخوانيد و در رابطه سخريه با نسيان دقت كنيد تا بدانيد.] [همان طور كه مالك يك ده و يك آبادى بر جسم و تن اهالى آن حكومت دارد صاحب دل بر دلهاى شما سلطنت دارد و مى‏تواند كه در آن هر نحو كه بخواهد تغيير و تبديل داده چيزى را بياد آورد يا از ياد ببرد.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei