eitaa logo
مثنوی معنوی
46 دنبال‌کننده
14 عکس
0 ویدیو
1 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
1 قصه سليمان و هدهد و بيان آن كه چون قضا آيد چشمها بسته شود [وقتى سراپرده سليمان بر پا گرديد مرغان هوا بخدمتش شتافتند.] [سليمان را امين و محرم راز و آشنا بزبان خود يافته يك يك با كمال اشتياق بنزد او آمدند.] [پرندگان جيك جيك خود را كنار گذاشته با زبان مخصوص با كمال فصاحت با او آغاز سخن نمودند.] [هم زبانى يعنى چه؟ يعنى خودى بودن و بهم پيوستن شخص با نامحرم چگونه سر مى ‏برد و كى انس مى ‏گيرد؟] [اى بسا يك هندو با يك ترك هم زبان بوده و دو نفر ترك با هم بيگانه ‏اند.] [پس زبان محرميت يك زبان ديگريست و هم دل بودن از هم زبانى معمولى بهتر است.] [غير از گفتن و نوشتن و غير از ايما و اشاره هزاران ترجمان و رازگويى از دل تراوش مى‏كند.] [هر مرغى اسرار درونى خود را از هنر و دانش و از كارها.] [يك به يك به سليمان نموده و خود ستايى مى ‏كرد] [ولى اين خود ستايى از راه تكبر نبود بلكه هستى خود را نمايش مى ‏داد تا سليمان او را بدرگاه خود راه دهد.] [چون خواجه ‏اى بغلامى مى ‏رسد غلام شرحى از هنرهاى خود را نزد او بيان مى‏ كند.] [و اگر نخواهد خواجه خريدارش باشد خود را شل و كور نمايش مى ‏دهد.] [القصه نوبت به هدهد رسيد كه هنر خود را بيان كند.] [او گفت اى پادشاه من فقط يك هنر بزرگ خود را بعرض مى‏رسانم سليمان فرمود بگو البته سخن بهتر است كه مختصر باشد.] [آن هنر تو كدام است بگو هدهد گفت من آن گاه كه در پرواز خود اوج‏ مى ‏گيرم.] [با چشم يقين به زمين نگريسته آب را در قعر زمين مى‏ بينم.] [مى‏ بينم كه آب تا كجا و در چه عمقى و چگونه آبى است و از خاك يا سنگ مى ‏جوشد.] [شما مرا در سفر همراه لشكريان خود ببريد.] [سليمان گفت با ما همراه شو و در بيابانهاى بى ‏آب. جلو بيفت تا آب براى ما پيدا كنى.] [ () براى اينكه براى لشكريان آب تهيه كنى سقائى قشون به عهده تو خواهد بود.] [ () تو هميشه شب و روز بايد همراه ما باشى تا لشكريان از عطش به زحمت نيفتند.] [ () بعد از اين صحبت هدهد همراه سليمان شد براى اينكه از محل آب آگاه بود.] [زاغ سخنان هدهد را كه شنيد حسد بر او غلبه كرده گفت اى پادشاه هدهد سخن بگزاف گفت‏] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
2 طعنه زدن زاغ در دعوى هدهد [در پيش شاه لاف زدن آن هم دروغ و غير ممكن خارج از ادب است.] [اگر هدهد چنين نظرى و همچون ديدى داشت چرا دام را در زير مشتى خاك نمى ‏ديد] [اگر سخن او راست بود كى گرفتار دام مى ‏شد و در قفس محبوس مى‏گرديد.] [سليمان رو به هدهد نموده گفت آيا شايسته است كه اولين قدح و پيمانه تو درد آلود باشد.] [تو دوغ خورده و دعوى مستى مى ‏كنى؟! پيش من لاف مى ‏زنى آن هم لاف دروغ؟] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
3 جواب گفتن هدهد طعنه زاغ را [هدهد گفت اى پادشاه براى خدا قول دشمن را در باره من بى‏ نوا نشنو.] [اگر دعوى من دروغ باشد حاضرم سرم بريده شود.] [زاغى كه حكم خدا را انكار مى ‏كند اگر هزاران عقل داشته باشد باز سياه است كه نشانه از كافران است.] [اگر در كس نشانه از كفر باشد چون شكاف ران جاى شهوت و گند است.] [من اگر چشم عقلم را قضاى آسمانى نپوشاند دام را هم از هوا مى‏ بينم.] [ولى وقتى قضا بيايد دانش بخواب رفته ماه سياه و آفتاب منكسف گردد.] [اين كار از قضا نادر نيست‏ و اگر من موقعى دام را نديدم كار قضا است و زاغ قضا را انكار مى‏كند.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei