👈 ادامه حکایت #نخجیران_و_شیر 23
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_74
بخش ۷۴ - جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
جمع گشتند آن زمان جمله وحوش
شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش
حلقه کردند او چو شمعی در میان
سجده آوردند و گفتندش که هان
تو فرشتهٔ آسمانی یا پری
نی تو عزرائیل شیران نری
هرچه هستی جان ما قربان تست
دست بردی دست و بازویت درست
راند حق این آب را در جوی تو
آفرین بر دست و بر بازوی تو
باز گو تا چون سگالیدی به مکر
آن عوان را چون بمالیدی به مکر
بازگو تا قصه درمانها شود
بازگو تا مرهم جانها شود
بازگو کز ظلم آن استمنما
صد هزاران زخم دارد جان ما
گفت تایید خدا بد ای مهان
ورنه خرگوشی که باشد در جهان
قوتم بخشید و دل را نور داد
نور دل مر دست و پا را زور داد
از بر حق میرسد تفضیلها
باز هم از حق رسد تبدیلها
حق بدور نوبت این تایید را
مینماید اهل ظن و دید را
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
👈 ادامه حکایت #نخجیران_و_شیر 24 (پایانی )
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_75
بخش ۷۵ - پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید
هین به مُلکِ نوبتی شادی مکن
ای تو بستهٔ نوبت آزادی مکن
آنک ملکش برتر از نوبت تنند
برتر از هفت انجمش نوبت زنند
برتر از نوبت ملوک باقیند
دور دایم روحها با ساقیند
ترک این شرب ار بگویی یک دو روز
در کنی اندر شراب خلد پوز
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
جمع شدن نخجيران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
جمع گشتند آن زمان جمله وحوش شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش
👈تا آخر این بخش👇
https://eitaa.com/masnavei/741
[به ملك دنيا مغرور مشو]
هين به ملك نوبتى شادى مكن اى تو بسته ى نوبت آزادى مكن
[بهترين ملك، ملك معنوى است]
آن كه ملكش برتر از نوبت تنند برتر از هفت انجمش نوبت زنند
برتر از نوبت ملوك باقى اند دور دايم روحها با ساقى اند
[از نفسانيات پرهيز كن تا به معرفت رسى]
ترك اين شرب ار بگويى يك دو روز در كنى اندر شراب خلد پوز
#داستان_نخجیران_و_شیر 29
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_74
جمع شدن نخجيران بر خرگوش و ثنا و مدح گفتن او را
[تمام وحوش جمع شده با حال شادى و طرب.] [خرگوش را چون شمعى در ميان گرفته در اطراف او حلقه زده چون بتى سجده اش كردند.] [مى گفتند تو فرشته آسمانى يا پرى هستى و يا عزرائيل شيران نرى.] [هر چه هستى جان ما بقربانت راستى دستخوش كه خوب دستى بردى] [خداوند بود كه اين كار را بدست تو جارى كرد آفرين بر دست و بازوى تو.] [حكايت كن تا قصه تو دلهاى دردمند ما را درمان كرده و جراحت جان ما را مرهم گردد.] [بگو بدانيم چگونه چنين مكرى بخاطرت رسيد و چه قسم شير را پاى مال كردى.] [بگو بگو كه از ظلم آن ستمگر جان و دل ما صد هزاران زخم دارد.] [ () بگو كه قصه تو فرح انگيز بوده قوت جان و قوت دلها است.]
[خرگوش گفت اين كار تأييد خدايى بود و گر نه خرگوش در عالم چه ارزشى دارد كه چنين بكند.] [خدا مرا نيرو بخشيد و دلم را نورانى كرد و همان روشنى دل دست و پاى مرا بكار انداخته تقويت كرد.] [همه چيز و هر كار از طرف حق مى رسد و باز از طرف اوست كه تبديل به صورت ديگر مى گردد و هر تغيير و تبديلى از او است] [خداى تعالى به نوبت يكى را غالب و ديگرى را مغلوب مىكند و هر وقتى نوبه كسى است و به نوبت تأييد خود را گاهى به صاحبان گمان و زمانى به اشخاص بينا ارائه مىدهد.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#داستان_نخجیران_و_شیر 30
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_75
پند دادن خرگوش نخجيران را كه از مردن خصم شاد نشويد
[به ملك و مال نوبتى شادى نكن و تو كه بسته نوبت هستى كه گاهى نوبت تو و زمانى نوبه ديگران است نبايد به آن دل بسته و آن را از خود بدانى] [كسى كه ملكش نوبتى نيست بالاى هفت آسمان كوس شادمانى او را مى كوبند.] [بالاتر از نوبت پادشاهانى هستند كه سلطنتشان باقى و دورانشان هميشگى بوده در روحها نفوذ دارند.] [ () اكنون كه اين دارايى را به تو به نوبت مى دهند پس ديگر اين همه كبر و غرورت براى چيست؟!] [اگر از نوشيدن اين شراب يك دو روزى صرف نظر كنى بطور يقين از شراب خلد لب تر خواهى كرد.] [ () گفتيم يكى دو روز در صورتى كه دنيا ساعتى بيش نيست و هر كه آن را ترك كند در آسايش خواهد بود.] [ () معنى الترك راحت را آويزه گوش كن و بفهم كه آسايش تو در ترك دنيا است پس از آن جام بلا را با خاطر جمع بنوش كه اثرى در تو نخواهد داشت] [ () شيشه پندار و انديشه را بشكن و اين مردار را كه دنيا نام دارد براى سگان بگذار.]
👈 ادامه دارد ...
🆔 @masnavei
#تفسیر_جهاد_اکبر
#مثنوی_معنوی_دفتر_اول_76
بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این، کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخرهٔ خرگوش نیست
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست
هفت دریا را در آشامد، هنوز
کم نگردد سوزش آن خلقسوز
سنگها و کافران سنگدل
اندر آیند اندرو زار و خجل
هم نگردد ساکن از چندین غذا
تا ز حق آید مرورا این ندا
سیر گشتی سیر، گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز
عالمی را لقمه کرد و در کشید
معدهاش نعره زنان هل من مزید
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کن فکان
چونک جزو دوزخست این نفس ما
طبع کل دارد همیشه جزوها
این قدم حق را بود کو را کُشد
غیر حق خود کی کمان او کشد
در کمان ننهند الا تیر راست
این کمان را بازگون کژ تیرهاست
راست شو چون تیر و واره از کمان
کز کمان هر راست بجهد بیگمان
چونک وا گشتم ز پیگار برون
روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم
با نبی اندر جهاد اکبریم
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کَنم این کوه قاف
سهل دان شیری که صفها بشکند
شیر آنست آن که خود را بشکند
https://eitaa.com/masnavei/46
🙏کانال مثنوی معنوی
🆔 @masnavei
تفسير رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاكبر
[#جهاد_اكبر، مبارزه با #نفس است]
اى شهان كشتيم ما خصم برون ماند خصمى زو بتر در اندرون
كشتن اين كار عقل و هوش نيست شير باطن سخره ى خرگوش نيست
[تشبيه نفس امّاره به دوزخ]
دوزخ است اين نفس و دوزخ اژدهاست كاو به درياها نگردد كم و كاست
هفت دريا را در آشامد هنوز كم نگردد سوزش آن خلق سوز
سنگها و كافران سنگ دل اندر آيند اندر او زار و خجل
هم نگردد ساكن از چندين غذا تا ز حق آيد مر او را اين ندا
سير گشتى سير گويد نى هنوز اينت آتش اينت تابش اينت سوز
عالمى را لقمه كرد و در كشيد معده اش نعره زنان هَلْ مِنْ مَزِيدٍ
حق قدم بر وى نهد از لا مكان آن گه او ساكن شود از كن فكان
چون كه جزو دوزخ است اين نفس ما طبع كل دارد هميشه جزوها
اين قدم حق را بود كاو را كشد غير حق خود كى كمان او كشد
در كمان ننهند الا تير راست اين كمان را باژگون كژ تيرهاست
راست شو چون تير و واره از كمان كز كمان هر راست بجهد بىگمان
[رجحان جهاد اكبر بر جهاد اصغر]
چون كه واگشتم ز پيكار برون روى آوردم به پيكار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغريم با نبى اندر جهاد اكبريم
قوت از حق خواهم و توفيق و لاف تا به سوزن بر كنم اين كوه قاف
سهل شيرى دان كه صفها بشكند شير آن است آن كه خود را بشكند