eitaa logo
مثنوی معنوی
34 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
خوانش کتاب پر از حکمت مثنوی معنوی بصورت (موضوع بندی شده ) و نیز ( ترجمه ی نثر بیت به بیت)
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسير قول فريد الدين قدس اللَّه روحه: تو صاحب نفسى اى غافل ميان خاك خون مى‏خور كه صاحب دل اگر زهرى خورد آن انگبين باشد
[تفاوت انسان كامل و ناقص در تمتعات دنيوى‏] صاحب دل را ندارد آن زيان‏ گر خورد او زهر قاتل را عيان‏ ز آن كه صحت يافت و از پرهيز رست‏ طالب مسكين ميان تب در است‏ گفت پيغمبر كه اى مرد جرى‏ هان مكن با هيچ مطلوبى مرى‏ در تو نمرودى است آتش در مرو رفت خواهى اول ابراهيم شو چون نه‏اى سباح و نه درياييى‏ در ميفكن خويش از خود راييى‏ او ز آتش ورد احمر آورد از زيانها سود بر سر آورد كاملى گر خاك گيرد زر شود ناقص ار زر برد خاكستر شود چون قبول حق بود آن مرد راست‏ دست او در كارها دست خداست‏ دست ناقص دست شيطان است و ديو ز آن كه اندر دام تكليف است و ريو جهل آيد پيش او دانش شود جهل شد علمى كه در ناقص رود هر چه گيرد علتى علت شود كفر گيرد كاملى ملت شود اى مرى كرده پياده با سوار سر نخواهى برد اكنون پاى دار
4 تفسير قول شيخ فريد الدين قدس سره: تو صاحب نفسى اى غافل ميان خاك خون مى‏خور كه صاحب دل اگر زهرى خورد آن انگبين باشد [براى اينكه او از امراض نفسانى صحت يافته و از پرهيز بيرون آمده ولى طالب و سالك هنوز در حال تب بوده و پرهيز بر او واجب است.][پيغمبر فرمود اى طالبى كه طلب وظيفه تو است با هيچ مطلوبى همسرى و دعوى برابرى نكن.] [در تو خصلت نمرودى هست پس ميان آتش نرو و اگر مى‏خواهى داخل آتش شوى اول بمقام ابراهيم داخل شو.] [تو كه شناگر نيستى و دريانوردى نمى‏دانى از خود رأيى خود را بدريا ميفكن.] [خود را هم سنگ شخص كامل مشمار او از قعر دريا گوهر بيرون آورده از زيان سود نتيجه مى‏گيرد.] [شخص كامل اگر خاك بگيرد زر خواهد شد ولى شخص ناقص اگر زر بدست آورد خاكستر مى‏شود] [چون او مقبول درگاه خداوند است. دست او در كارها دست حق است.] [ولى دست شخص ناقص دست شيطان است براى اينكه در دام تلبيس او گرفتار است.] [جهل اگر نزد كامل آمد علم خواهد شد ولى دانش ناقص خود عين نادانى است.] [شخص عليل هر چه كه جزء او شود تبديل ببيمارى مى‏شود ولى كامل اگر كفر نزد او بيايد تبديل بدين خواهد شد.] [اى پياده‏اى كه با سوار دعوى برابرى مى‏كنى پاى نگه دار كه اين راه را بسر نخواهى برد.] 👈 ادامه دارد ... 🆔 @masnavei
👈 حکایت 5 بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیه‌السلام کی چه می‌فرمایی اول تو اندازی عصا ساحران در عهد فرعون لعین چون مری کردند با موسی بکین لیک موسی را مقدم داشتند ساحران او را مکرم داشتند زانک گفتندش که فرمان آن تست گر همی خواهی عصا تو فکن نخست گفت نی اول شما ای ساحران افکنید ان مکرها را درمیان این قدر تعظیم دینشان را خرید کز مری آن دست و پاهاشان برید ساحران چون حق او بشناختند دست و پا در جرم آن در باختند لقمه و نکته‌ست کامل را حلال تو نه‌ای کامل مخور می‌باش لال چون تو گوشی او زبان نی جنس تو گوشها را حق بفرمود انصتوا کودک اوّل چون بزاید شیرنوش مدّتی خامُش بوَد او جمله گوش مدّتی می‌بایدش لب دوختن از سخن، تا او سخن آموختن ور نباشد گوش و تی‌تی می‌کند خویشتن را گنگِ گیتی می‌کند کرّ اصلی کِش نبُد ز آغاز گوش لال باشد، کی کند در نطق جوش؟ زانکه اوّل سمع باید نطق را سوی منطق از رهِ سمع اندر آ وادخلوا الابیات من ابوابها واطلبوا الاغراض فی اسبابها نطق کان موقوف راه سمع نیست جز که نطق خالق بی‌طمع نیست مبدعست او تابع استاد نی مسند جمله ورا اسناد نی باقیان هم در حرف هم در مقال تابع استاد و محتاج مثال زین سخن گر نیستی بیگانه‌ای دلق و اشکی گیر در ویرانه‌ای زانک آدم زان عتاب از اشک رست اشک تر باشد دم توبه‌پرست بهر گریه آمد آدم بر زمین تا بود گریان و نالان و حزین آدم از فردوس و از بالای هفت پای ماچان از برای عذر رفت گر ز پشت آدمی وز صلب او در طلب می‌باش هم در طلب او ز آتش دل و آب دیده نقل ساز بوستان از ابر و خورشیدست باز تو چه دانی ذوق آب دیدگان عاشق نانی تو چون نادیدگان گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن تا تو تاریک و ملول و تیره‌ای دان که با دیو لعین همشیره‌ای لقمه‌ای کو نور افزود و کمال آن بود آورده از کسب حلال روغنی کاید چراغ ما کشد آب خوانش چون چراغی را کشد علم و حکمت زاید از لقمهٔ حلال عشق و رقت آید از لقمهٔ حلال چون ز لقمه تو حسد بینی و دام جهل و غفلت زاید آن را دان حرام هیچ گندم کاری و جو بر دهد دیده‌ای اسپی که کرهٔ خر دهد لقمه تخمست و برش اندیشه‌ها لقمه بحر و گوهرش اندیشه‌ها زاید از لقمهٔ حلال اندر دهان میل خدمت عزم رفتن آن جهان https://eitaa.com/masnavei/46 🙏کانال مثنوی معنوی 🆔 @masnavei
تعظيم ساحران مر موسى را عليه السلام كه چه فرمايى اول تو اندازى عصا يا ما [ادب، آدمى را رستگار مى‏كند] ساحران در عهد فرعون لعين‏ چون مرى كردند با موسى به كين‏ ليك موسى را مقدم داشتند ساحران او را مكرم داشتند ز آن كه گفتندش كه فرمان آن تست‏ گر تو مى‏خواهى عصا بفكن نخست‏ 7گفت نى اول شما اى ساحران‏ افكنيد آن مكرها را در ميان‏ اين قدر تعظيم دينشان را خريد كز مرى آن دست و پاهاشان بريد ساحران چون حق او بشناختند دست و پا در جرم آن درباختند
[تفاوت انسان كامل و ناقص در تمتعات دنيوى‏] لقمه و نكته ست كامل را حلال‏ تو نه‏اى كامل مخور مى‏باش لال‏
[در برابر انسان كامل، سراپا گوش شو] چون تو گوشى او زبان نى جنس تو گوشها را حق بفرمود أَنْصِتُوا
[تمثيل براى بيت پيشين‏] كودك اول چون بزايد شير نوش‏ مدتى خامش بود او جمله گوش‏ مدتى مى‏بايدش لب دوختن‏ از سخن تا او سخن آموختن‏ ور نباشد گوش و تى‏تى مى‏كند خويشتن را گنگ گيتى مى‏كند كر اصلى كش نبود آغاز گوش‏ لال باشد كى كند در نطق جوش‏ ز آن كه اول سمع بايد نطق را سوى منطق از ره سمع اندر آ ادخلوا الأبيات من أبوابها و اطلبوا الأغراض في أسبابها
[كيفيت كلام حق‏] نطق كان موقوف راه سمع نيست‏ جز كه نطق خالق بى‏طمع نيست‏
[بى‏نازى خداوند] مبدع است او تابع استاد نى‏ مسند جمله و را اسناد نى‏ باقيان هم در حرف هم در مقال‏ تابع استاد و محتاج مثال‏
[توبه و تضرع دائم، سالكان را رستگار مى‏كند] زين سخن گر نيستى بيگانه ‏اى‏ دلق و اشكى گير در ويرانه ‏اى‏ ز آن كه آدم ز آن عتاب از اشك رست‏ اشك تر باشد دم توبه پرست‏ بهر گريه آمد آدم بر زمين‏ تا بود گريان و نالان و حزين‏ آدم از فردوس و از بالاى هفت‏ پاى ماچان از براى عذر رفت‏ گر ز پشت آدمى وز صلب او در طلب مى‏باش هم در طلب او ز آتش دل و آب ديده نقل ساز بوستان از ابر و خورشيد است باز تو چه دانى قدر آب ديده‏گان‏ عاشق نانى تو چون ناديدگان‏