شعری که در مسیر کرمان برای حاج قاسم گفتم :
نوری که می تابید از چشم خمارت
کرده دل مارا «همیشه بی قرارت»
یادش بخیر« آن خنده های دل نشینت
آن چشم های دائما ابر بهارت
وقت خطابه خطبه های آتشینت
وقت نبرد آن گام های استوارت»
ای آنکه نامت بوده کابوس یزیدان
شب ،غرق آرامش یتیمان درکنارت
بودی فراری از مقام و مال دنیا
ای آسمان ! اینها نمی آمد به کارت
این سینه ی آماج تیر و طعنه تو
لبریز بود از درد های بی شمارت
ذره به ذره جان تو مشتاق او بود
مشتاق تر اما به تو پروردگارت ..
.
.
.
من غرق ظلمت ،غرق غم،با حال زارم
دارم خودم را می رسانم تا مزارت...
#فاطمه_معصومه_شریف
#حاج_قاسم
#شهید
#شهادت
#شهید_قاسم_سلیمانی
#قاسم_سلیمانی
@masoome_sharif